عناوين كلي جلد هجدهم:
درس دویست وپنجاه و ششم تا دویست و شصت و پنجم: علوم لدنیه متنو عه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
درس دویست و شصت و ششم تا دویست و هفتادم: معاویه سیر نبوت عادله را به طاغوتیت جباره برگردانید.
بازگشت به عناوين دوره هیجده جلدی
درس دویست وپنجاه و ششم تا دویست و شصت و پنجم: علوم لدنیه متنو عه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
درس دویست و شصت و ششم تا دویست و هفتادم: معاویه سیر نبوت عادله را به طاغوتیت جباره برگردانید.
--------------------------------------------------------------------------------------------
لهذا تأسِّياً بالعالم الجليل و الحِبر النبيل الشّيخ محمد الحُسين المُظَفَّر بدين گونه اكتفا نموديم:
وي در كتاب «الإمام الصّادق علیه السلام » ميگويد: حقّاً امام صادق علیه السلام بر مُفَضَّل بياني را إلقا فرمود كه بدان حجّتْ روشن، و شبهه زدوده گشت و براي شكّ، مجالي و براي شبهه، راهي باقي نماند. و از بدايع عالم آفرينش و غرائب صنايع دست پروردۀ الهي مطالبي افاده نمود كه عقلهاي عقلاء به حيرت درآمد، و ادراكات و فهمها به وحشت افتاد.
حضرت از خفاياي حكمتهاي خود چيزهائي را بيان كردهاند كه طاير بلند پرواز هيچ انديشمندي به آنها نميرسد مگر امثال خود حضرت: آنان كه بديشان حكمت و فصْلُالْخِطاب عطا گرديده است.
ص 75
و من هر چه سعي نمودم تا از اين كتاب فصول مخصوصي را از بدايع آن انتخاب كنم نتوانستم، زيرا من همۀ آنها را منتخَب يافتم. و باز هرچه كوشش كردم تا از باغ و بوستان آن گلهاي پرطراوتش را برگزينم أيضاً نتوانستم، زيرا همهاش حكم گل واحدي را داشت كه در رنگ و بو يكسان بودند.
پس چارهاي نديدم مگر آنكه از هر فصلي اوّلش را ذكر نمايم، و به برخي از لطايف آن اشارهاي بكنم. و فصول آن چهار است:
ـ1ـ
امام علیه السلام پس از ذكر كوري چشم دل مُلْحِدان و اسباب و علل شكِّشان و تهيّۀ اين عالم و تأليف اجزاء و انتظام آن فرمود: شروع ميكنيم اي مُفَضَّل به ذكر خلقت انسان پس عبرت بگير بدان! بنابراين اوَّلين مرتبۀ آن تدبيري است كه براي جنين در رحم صورت ميگيرد، در حالتي كه جنين در زير سه پرده از ظلمت محجوب است: ظلمت شكم و ظلمت رحم و ظلمت مَشيمه[2] (بچّهدان). براي جنين در آن حال ابداً فكري و راهي براي طلب غذا، و دفع مضرّت، و جلب منفعت، و دور كردن و زدودن موادّ آزاردهنده نميباشد. در آن حال خون حيض به سوي او براي تغذّي او جاري ميگردد، همان طور كه جريان آب، نباتات را تغذيه ميكند.
جنين پيوسته داراي همين غذا ميباشد تا آفرينشش كامل، و بدنش محكم، و پوستش قوي ميگردد تا با برخورد با هوا طاقت بياورد، و ديدگانش قدرت ديدن نور را پيدا نمايد. درد زائيدن به مادرش ناگهان در ميگيرد تا وي را به ناراحتي و درد ميكشاند با شديدترين وجهي، و وي را به عنف و سختي درميآورد تا بچّه متولّد گردد.
ص 76
همين كه جنين قدم به جهان نهاد، آن خون حيضي كه در رحم مادر غذاي او بود اينك تبديل به شير ميگردد. آن طعم و رنگ به نوعي دگر از غذا منقلب ميشود كه موافقتش با مولود تازه وارد از جهت تغذّي شديدتر است و در وقت حاجت به طفل ميرسد.
جنين به مجرّد تولّد زبان خود را بيرون ميآورد، و به دور لبانش براي طلب غذا ميگرداند و دو لبش را حركت ميدهد، و شير ميخواهد، و دنبال مادر شير دهنده ميگردد.
طفل پستان مادر را به مثابۀ دو مشگ چرمي كوچك آويزان پيدا ميكند چون نيازمند به آن است، و همين طور بر اين منوال مادامي كه بدنشتر و تازه و أمعاء و رودههايش رقيق، و اعضاء پيكرش نرم ميباشد از شير مادر ميخورد، تا هنگامي كه به حركت ميافتد و احتياج به غذاي سختتري دارد، براي آنكه بدنش قوّت گيرد و محكم گردد، دندانهاي پيشين او و ساير دندانها بيرون ميآيد تا با آنها طعام را بجود و غذا براي او آسان شود و گوارا گردد.
طفل بر اين نهج روزگار سپري ميكند تا به سنِّ بلوغ برسد، در اين سن اگر نرينه است مو در صورتش ميرويد كه علامت ذكوريّت و عِزَّت مردان ميباشد كه به واسطۀ آن از حدّ صباوت و مشابهت با زنان بيرون ميشود. و اگر مادينه باشد صورتش بر همان حال، پاكيزه از مو ميماند تا بهجت و نَضارتي كه بدان شهوت مردان را براي بقاء و دوام نسل تحريك ميكند محفوظ بماند.
اي مُفَضَّل عبرت بگير در آن چيزي كه تدبير امور انسان را در اين حالات مختلفه به دست دارد. آيا احتمال ميدهي كه در آن امكان اهمال و بيتدبيري بوده باشد؟!
هيچ ميداني كه اگر آن خون مخصوص در رحم بر وي جاري نشود خشكيده و پلاسيده ميشود، همانطور كه گياه اگر آب به آن نرسد خشك ميگردد؟! اگر در موقعي كه بدنش در رحم مادر استحكام يافت درد زائيدن مادر او را به قلق و اضطراب و تحرّك نيندازد هيچ فكر كردهاي كه مانند طفل زنده به گور در رحم باقي
ص 77
ميماند؟! هيچ تأمّل نمودهاي كه اگر در موقع ولادتش شير با او همراهي نكند از گرسنگي ميميرد يا به غذائي كه ملايمت و مناسبت با او ندارد و براي بدنش صلاحيّت ندارد مبتلا مي شود؟!
و اگر در وقت دندان درآوردن، دندان درنياورد آيا جويدن غذا وگوارا شدن آن بر او ممتنع نميشود؟! يا بايد مادر وي را با شير دادن سير كند كه در اين صورت بدنش استحكام نمييابد و صلاحيّت كار و عمل پيدا نميكند، و علاوه بر اين مادر از اين به بعد بايد به او مشغول گردد و از پرورش اولاد ديگرش باز ميماند.
آيا در موقع بلوغ و رجوليّت اگر ريش در نياورد بر هيئت اطفال و نسوان باقي نميماند؟! آنگاه ديگر تو براي وي جَلالي و وقاري نخواهي ديد!
پس كيست آن كه مترصّد امور اين طفل است به تمام جهات از اين امور لازمه، تا به تمام معني آنها را به او ايفا ميكند غير از آن كه او را خلق نموده بعد از آنكه نبوده است؟! تازه پس از وجودش قيام به مصالح او ميكند، و زمام امور او را در رُشد و نموّ و كمال در دست ميگيرد.
بنابر اين اگر فرض كنيد اهمال و عدم درايت و علم، اين گونه تدبير را ميآفريند، به قرينۀ تضادّ بايد عمد و تقدير در امور اين طفل، خطاء و محال را بيافرينند. زيرا عمد و تقدير در كار طفل ضِدّ اهمال و بيرويّهگي ميباشد.
و كسي كه بدين لازم تن در دهد، و اين نتيجه را بپذيرد گفتاري فظيع و جاهلانه از خود بروز داده است، به سبب آنكه از اهمال و بيرويّهگي و بيتدبيري، صواب و درستي تراوش نميكند و راستي و حقيقت بيرون نميآيد، و از تضادّ، كار نظام و انتظام و واقعيّت و هدف ساخته نيست. تَعالي اللهُ عَمَّا يَقُولُ الْمُلْحِدُونَ عُلُوًّا كَبِيراً. «بلند مرتبه است خداوند از آنچه ملحدين ميگويند، بلندي بزرگ و سترگي.»
مظفّر گويد: اهمال و بدون تدبيري به طور مستمرّ و دوام نتيجۀ خطا به بار ميآورد همان طور كه ما بالعيان مشاهده ميكنيم. آيا اگر آب را به كَرْتهاي زراعت جاري سازي و تقسيم آن را بر كَرْتها و قطعات آن مهمل گذاري آيا متصوّر است كه
ص 78
تمام قطعات و كرتها بدون خَلَل از نظر نقصان و زيادتي سيراب شوند؟! اگر دانۀ بَذْر را بر زمين بدون مناسبت بپاشي آيا امكان دارد آن زراعت از روي انتظام بهره دهد؟! اگر مقداري از قطعات چوب را گرد آوري و آنها را با ميخهائي به هم متّصل كني، آيا خود به خود يك ميز و يا يك در از آن به دست خواهيآورد؟!
پس از آن امام علیه السلام فرمود: و اگر مولود در هنگام تولّد فهيم و عاقل بود جهان را منكَر ميشمرد، و حيران و خيره و دهشت زده ميماند. چرا كه ميبيند چيزي را كه نشناخته است و چيزهائي بر وي وارد ميگردد كه امثال آنها را نديده است از نظاير صور مختلف بهائم و پرندگان و غير ذلك از آنچه كه ساعت به ساعت و روز به روز مشاهده مينمايد.
تو ميتواني اين مطلب را از اسيري كه از بلدش به بلد دگري در حال عقلش بردهاند بفهمي! زيرا آن اسير مانند شخص متحيّر و سرگشته ميباشد و نميتواند در تعلّم كلام و زبان، و پذيرش آداب آن شهر سرعت بورزد، همچنان كه كسي را كه در حال صغر سنّ و حال غير عقل اسير كنند در تعلّم مبادرت ميجويد.
از آن گذشته اگر طفل با عقل و درايت متولّد گردد در خود عيب و زشتي مييابد، زيرا ميبيند خودش را كه شير خوار، و محمول در دامان، و پيچيده شده در پارچهها، و باروپوشي به روي وي افتاده در گهواره است. البتّه اين گونه اعمال براي طفل ضروري ميباشد به جهت لطافت بدنش و رطوبت جَسَدش در هنگام تولّد. و علاوه بر اين آن حلاوت و شيريني و موقعيّت اطفال را در قلوب پيدا نميكند.
روي اين مصالح است كه طفل به دنيا نفهم و غافل از جريانات اهل و خانواده كه بر سر او ميآورند پا به دنيا ميگذارد و با اشياء خارجي با ذهني ضعيف و معرفتي ناقص برخورد مينمايد. سپس همين طور پيوسته معرفت وي كمكم و به تدريج و حالاً بعدَ حالٍ رو به فزوني مينهد تا اينكه با اشياء خارج الفت ميگيرد و داراي خبرويّت ميگردد و بر آن ثابت ميماند، و از مرز تأمّل و حيرت بيرون شده، به مرز تصرّف و تلاش در معاش با عقل و تدبيرش وارد ميشود، و در عالم اعتبارات و
ص 79
اطاعت و سهو و غفلت و معصيت قدم ميگذارد. و اين نيز وجهي ديگر است از تطوّرات او.
اگر طفل با عقلي تامّ و كامل و با وجودي مستقلّ به دنيا ميآمد، ديگر جاي شيريني تربيت و تعليم فرزندان براي پدران باقي نميماند، و مصالحي كه در اشتغال به فرزند براي پدران ميباشد مقدّر نميگشت، و ديگر تربيت پدران فرزندانشان را موجب مكافات و تلافي به بِرّ و احسان و عطف توجّه بر ايشان در وقت نيازشان بدين مسائل نميگشت. ازاين كه بگذريم فرزندان الفتي با پدران نداشتند، و پدران نيز با فرزندان الفتي نداشتند، چون اولاد از تربيت و مراقبت و پاسداري و حفظ و سرپرستي آبائشان بینياز ميشدند، و به مجرّد تولّدشان از آنان جدا شده و متفرّق ميشدند، نه مردي پدر و مادرش را ميشناخت، و نه از نكاح و آميزش با مادر و خواهر و محرمان خويشتن مصون ميماند، زيرا ايشان را ابداً نميشناخت.
و كمترين نتيجهاي كه از اين عمل عائد ميشد قباحت و وقاحتي بود كه بدو ميرسيد. بلكه از اين مسائل شنيعتر، و فظيعتر، و عظيمتر، و قبيحتر، و بشيعتر آن بود كه: مولود چون از شكم مادرش با عقل و درايت خارج ميشد، مينگريست چيزهائي را كه بر وي جايز و مباح نبود، و موجب خستگي و رنج و مشقّت روحي او ميگرديد. (عورت مادر).
آيا نميبيني چگونه تمام اشياء خلقت درغايت صواب و درستي بنا نهاده شده است و چه كوچكش و چه بزرگش از خطا و غلط بيرون ميباشد؟!
مظفّر گويد: لعض اين بيان بديع از امام علیه السلام بر تدريجي بودن انسان در رشد و نمائش، و در كيفيّت نموّ در اوقات خاصّۀ خود، كافي است براي عقل كه حكم كند كه براي وي صانعي ميباشد كه او را از روي علم و حكمت و تقدير و تدبير خلقت فرموده است. سپس امام صادق علیه السلام شروع كرد به شرح فوائد گريه براي كودكان كه آن رطوبتهاي مغز را خشك مينمايد، و در صورت باقي ماندن رطوبت، خطري بر چشم و بدن متوجّه ميگردد.
ص 80
و پس از آن شروع نمود به تفصيل آلات جماع و مباشرت در مردان و زنان كه هر يك از آنها به تمام جهات مشابه ديگري ميباشد، و سپس ذكر كرد اعضاء بدن و حكمت در آن را كه هر يك از آنها بر شكل و هيئت موجود آفريده شدهاند.
در اينجا مفضّل ميگويد: يَا مَوْلَايَ! گروهي گمان دارند كه اينها فعل طبيعت است، و امام به او پاسخ ميدهد: تو از اين طبيعت از ايشان سوال كن! آيا طبيعتي ميباشد كه براي انجام اين افعال داراي علم و قدرت است، يا آنكه داراي علم و قدرت نميباشد؟!
اگر براي آن طبيعت، علم و قدرت را لازم دانستند، چه آنان را باز ميدارد از اثبات خالقي كه اينها صفات او باشد؟! و اگر گمان دارند كه طبيعت اين افعال را بدون علم و اراده بجا ميآورد، و با وجود اين در كارهاي طبيعت اين گونه درستي و حكمتي كه ميبيني مشاهده ميشود، در اين صورت معلوم ميگردد كه: اين كارها فعل خالق حكيم ميباشد، و آنچه را كه آنان طبيعت نام نهادهاند سُنَّتي است از جانب وي كه در مخلوقاتش جاري شده است طبق جرياني كه خود او بر آن نهج اجراء كرده است.
مظفّر گويد: بنگر به سوي نظريّه و گفتار اهل طبيعت كه چگونه بر طريق و نهج واحد از عصرامام صادق علیه السلام تا امروز كلامشان را جاري ميسازند؟! گويا اصلاً اين جواب را كه دليل و حجّتشان را قطع ميكند تعقّل ننمودهاند، و يا آنكه از روي اصرار و ابرام بر عِناد و انكار از آن چشم پوشي ميكنند.
امام علیه السلام امر طبيعت را منحصر در دو چيز كه سومي ندارد ميخكوب ميكند، و آن اين است كه يا طبيعت داراي علم و حكمت و قدرت ميباشد يا خالي از همۀ اينهاست. اگر مراد صورت اوَّل است پس آن همان چيزي است كه ما براي خالق اثبات مينمائيم، و در اين صورت فرقي ميان ما و ميان آنها نميباشد مگر از ناحيۀ تسميه (كه ما خالق ميگوئيم وآنان طبيعت) و اگر مراد صورت دوم است لازمهاش آن است كه آثارش مضطرب و مشوّش و بدون حساب و تقدير و تدبير بوده باشد،
ص 81
كه شأن و لازمۀ عدم عقل و بصيرت و شنوائي در كارهايش باشد، وليكن از آنجا كه ما آثار را مبتني بر علم و حكمت و قدرت و تقدير و محاسبه مشاهده ميكنيم بنابراين به ناچار از فعل طبيعت كور و كر نميتواند بوده باشد، و طبيعت، غير خداوند عالم قادر مُدَبِّر ميباشد. و در اين فرض طبيعت چيزي نيست مگر سُنَّت خداوند در ميان مخلوقاتش، و چيز ديگري كه داراي كيان و هستي استقلالي از خالق جهان آفرينش بوده باشد، نخواهد بود.
و پس از آن امام علیه السلام برگشت به گفتار نخستينش، و در جهت وصول غذا به بدن و كيفيّت انتقال جوهره و شالودۀ آن از معده به كبد به واسطۀ رگهاي باريك مُشَبَّك و توخالي كه ميان آن دو تعبيه شده است و به مثابه مصف'ي (صافي و پالايش دهنده) براي غذا ميباشد، و سپس تبديل آن به خون، و نفوذ خون در تمام بدن به وسيلۀ مجاري مهيّا شده براي آن، و پس از آن كيفيّت تقسيم خون در بدن، و بروز فضلات آن را، به طوري حضرت شرح و تفصيل دادند كه گويا طبيب حاذقي كه در عالَم طبّ مُشابه و مُماثلي ندارد، و عالِم ماهري درعلم تشريح كه مدّت عمر خود را در عمل تشريح سپري كرده است بيان مينمايد.
علاوه بر اين امام علیه السلام با اين بيان خويشتن از دورة دَمَوِيَّه (جريان و گردش دوري خون در تمام بدن) پرده برداشتهاند، آن جريان دَوَراني را كه غربيها از اكتشاف آن آوازه خواني ميكنند. قريب دوازده قرن قبل از كشف دَوَران خون، امام آن را كشف نموده است.[3] و سپس امام علیه السلام گفتارش را به نَشْو و نَماي بدنها در حالات متناوب
ص 82
و متوالي، و آن جهتي كه خداوند به وسيلۀ آن انسان را از خلقت بهائم جدا ساخته است، كشانيد و به دنبالش سخن را راجع به حواسي كه خداوند انسان را بدان اختصاص داده و فوائد قرار دادن آن حواسّ را به صورت موجود، و انحصار آنها به اثري كه از غير آنها بر نميآيد، و اختصاص هر يك آنها به اثري كه از دومي ساخته نيست، گسترش داد.
و به همين منوال بيانش را در اعضاء مُفْرده و مُزْدَوَجه (تك و جفت) از اجزاء بدن رسانيد و شرح داد سلسلۀ علل و اسبابي را كه به جهت آنها بر اين گونه تركيب خاصّ او را آفريد.
و بيان خود را نيز شامل نمود بر آنچه حضرت پروردگار جليل به انسان عطا فرمود، از نعمتهاي گوناگون در خوراكيها و آشاميدنيها، و وجه تمايزي كه در خلقت ميان افراد بنيآدم قرار داده است، به طوري كه يكي از آنها مشابه دگري نخواهد گرديد.
ص 83
امام علیه السلام مطلب را دنبال مينمايد تا ميرسد بدينجا كه ميگويد:
اگر تمثال انساني را بر روي ديواري ببيني كه نقش كرده باشند و كسي به تو بگويد: اين صورت در اينجا خود بخود ظاهر شده است و كسي آن را بر ديوار نكشيده است، آيا معقول ميباشد كه تو اين كلام را از وي بپذيري؟! بلكه استهزاء و تمسخر مينمائي به آن گفتار. پس چگونه آن تمثال مُصَوَّر را كه جَماد است و حسّ و حركتي ندارد انكار ميكني، امَّا در انسان زنده و گويا انكار نميكني؟!
مُظَفَّر گويد: چقدر اين حجّت حجّتي است قوي! و چقدر اين بيان بياني است روشن! تو گوئي: هر شخص نظر كنندهاي از اهل هر قرني كه بوده باشد، نزديك است بگويد: امام علیه السلام اين دليل و برهان را براي خصوص اهل زمان و قرن وي آورده است، چون در اسلوب و حجّت آن را ملايم بيان و برهان مييابد.
ـ2ـ
در روز دوم امام جعفر صادق علیه السلام بر مُفَضَّل بن عُمَر فصل دوم را كه در خلقت حيوان است گشود، و فرمود: من براي تو داستان آفرينش حيوان را مقدَّم ميدارم تا از امر آن حيوان، امور غير حيوان نيز براي تو واضح گردد!
فكر كن در كيفيّت ساختمان بدنهاي حيوانات و تهيّه و درست كردن آنها بر همين قسمي كه وجود دارد. بدن حيوان نه چندان سخت است چون سنگ، و اگر چنين بود خم نميگرديد و براي انجام اعمال و كارها جابجا نميشد، و نه چندان نرم و سست است كه نتوان بارهاي سنگين و صعب را بر آن تحميل نمود، و حيوان نتواند روي پاي خود بايستد و خودكِفا بوده باشد.
بدن حيوان مركّب است از گوشت نرم كه قابل انعطاف است كه داخل آن را استخوانهاي سخت كه با اعصاب و عروق پيوسته ميباشد محكم نموده و برخي از اعضاء را به برخي دگر مُنضمّ و متّصل كرده است، و بر فراز جميع آنها پوستي برآمده است كه جميع بدن را شامل ميشود.
ص 84
و از اشباه و نظاير آن، تماثيلي است كه از قطعات چوب به عمل ميآورند، و آنها را با پارچه ميپيچند، و با ريسمانهائي ميبندند، و بر روي همۀ آنها صَمْغ ميمالند. چوبها به منزلۀ استخوانها ميباشد، و پارچهها به مثابه گوشت، و ريسمانها مانند اعصاب و عروق، و ماليدن صمغ هم حكم پوست را دارد.
اگر روا باشد كه حيوان متحرّك در روي زمين از روي اهمال و بدون صانع آفريده شده باشد، رواست كه اين تمثالهاي مرده و بدون جان نيز بدون سازنده و علم و قدرت خود بخود لباس تحقّق و هستي پوشيده باشند، و اگر اين فرضيّه در تماثيل جايز نيست به طريق اَولي در حيوان زندۀ واقعي جايز نخواهد بود.
و پس از اين تفكّر نما در بدن چهارپايان كه بر اصل و اساس بدن انسان از گوشت و استخوان و عَصَب آفريده شده است، و گوش و چشم بدانها عطا گرديده است تا انسان بتواند حوائجش را از آنها برگيرد. اگر آنها كور و كر بودند انسان از آنها بهرهمند نميگشت و آنها قادر نبودند هيچ يك از مقاصد انسان را برآورند. امَّا از عقل و انديشه بازداشته شدهاند براي آنكه رام و فرمانبر انسان باشند. در اين صورت ابائي ندارند اگر انسان آنها را به كارهاي طاقت فرسا بگمارد و بارهاي سنگين بر آنها حمل كند.
اگر گويندهاي بگويد: گاهي در ميان افراد انسان بندههائي يافت ميشوند كه نسبت به انسان رام و مطيع هستند، و تحمّل مشكلات و كارهاي صعب را ميكنند، و در عين حال آنها فاقد عقل و انديشه نميباشند.
در پاسخش گفته ميشود: اين صنف از انسان اندك هستند، واما اكثر بشر رام و فرمانبر به آنچه چهارپايان و جنبندگان بدان رام ميباشند از حمل أثقال و آسيا نمودن و اشباه آن نيستند، و به آنچه مردمان به آن نيازمندند قيام ندارند.
علاوه بر اين اگر مردم بدين گونه اعمال با بدنهايشان مزاولت و سر و كار داشته باشند، از ساير اعمال باز ميمانند، زيرا به جاي يك شتر و يا يك قاطر محتاج ميشدند عدّۀ بسياري از افراد انسان را به كار گيرند. و اين گونه عمل ديگر وقت
ص 85
و مجالي براي انسان باقي نميگذاشت تا زيادي از آن را در صنعتها به كار برد. مضافاً به اينكه اين گونه اعمال، سختيهاي كمرشكن و مشكلات غير قابل تحمّل و تنگي و مشقّت در تهيّۀ معاششان ايجاد مينمود.
پس از اين، امام علیه السلام شروع نمود در بيان و شرح آنچه كه هر نوع از انواع سهگانۀ حيوان را از همديگر متمايز ميسازد، و آنها عبارتند از: انسان، و گوشتخواران، و گياهخواران، و بيان آنچه كه هر يك از آنها اقتضاي چه نوع عضوي در بدنشان دارند؟! در اينجا امام علیه السلام از لطائف حكمت، و بدايع قدرت، و محاسن طبيعت، شرحي عالي دارند.
امام علیه السلام حكمت قرار دادن چشمان بهائم را در چهرهشان، و دهانشان را در شكاف زير صورت، و اينكه خداوند آن را مانند دهان انسان كه رو برو ميباشد قرار نداده است، و همچنين دربارۀ خصوصيّات اعضاء و جوارح ديگر ذكر كردند.
و براي زيركي و فطانت بعضي از آنها براي تو همين بس است كه بز كوهي كه خورندۀ مار ميباشد، از خوردن آب امتناع مينمايد چون شرب آب آن را ميكشد.[4]
و روباه بر پشتش ميخوابد و شكمش را باد ميكند در وقت گرسنگي تا طيور آسمان گمان كنند او مرده است. همينكه بر رويش مينشينند تا با چنگالشان پارهاش كنند، ناگهان بر آنها ميجهد و آنها را طعمۀ خود ميگرداند. و غير از بزكوهي و روباه نيز بقيّۀ حيوانات اينچنين هستند.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ميگويد: اين گونه حيلهها را در طبع حيوانات
ص 86
براي اغراض و مصالحشان چه كسي قرار داده است؟!
------------------------------------------------------------
ص 164
بسم الله الرَّحمن الرَّحيم
مباحثي كه در قرآن كريم و ساير آثار اسلامي آمده و در دسترس دانشمندان قرار دارد هر كدام حاوي مسائل علمي عميقي هستند كه پژوهندگان بيدار دل به برخي از آنها دست يافته و به درك آن نائل آمدهاند.
از اصطلاحات متداول امروزي در آن آثار چيزي به كار نرفته، ولي محقّقين ميدانند كه به كار نرفتن اين اصطلاحات تنها به خاطر آماده نبودن افكار مردم آن زمان بوده است و رهبران عاليقدر اسلام مطالب علمي عميق را در لباسي ارائه فرمودهاند كه مردم آن عصر قدرت درك و فهم آن را تا حدودي داشته باشند.
در روزگاري كه هنوز « تِلِسْكُوبْ » ساخته نشده و رصدخانهاي به وجود نيامده و كسي از جهان پهناور كيهان اطّلاعي نداشت؛ در زماني كه «ميكرب» كشف نشده و «ميكروسْكُب» قدم به عرصۀ علم ننهاده و از موجودات ذرّهبيني كسي آگاه نبود؛ در عصري كه نيروي برق مسخَّر دست دانشمندان نشده و هيچ يك از اكتشافات وابسته بدان به ميدان نيامده بود؛در چنين زماني براي ابراز حقايق علمي زمينۀ مساعد نيست و جز به طريق اشاره و با توسّل به عبارات و اصطلاحات متداول زمان، راهي براي تفهيم و بيان آنها وجود نداشت.
به همين جهت در آثار خاندان رسالت و ائمۀ معصومين: تمام مسائلعلمي به اندازۀ فهم مردم زمان و به كمك الفاظ و عبارات قابل درك آنها بيان شده است؟
در بحث گذشته چند فراز از كتاب «مغز متفكّر جهان شيعه» كه نمايانگر قسمتي از علوم ششمين پيشواي مذهب شيعه: حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بود نقل كرديم. و چون اين گونه بحثها كه به وسيلۀ جمعي از محقِّقين و دانشمندان بیطرف نگاشته شده اثر مطلوبي در خوانندگان بجاي ميگذارد، چند قسمت ديگر آن را در اينجا نقل ميكنيم:
ص 165
همان طور كه قبلاً ذكر شد، كتاب مزبور از طرف مجلّۀ خواندنيها و به قلم آقاي منصوري ترجمه و در همان مجلّه به صورت مقالات مسلسل انتشار يافت.
كتاب نامبرده به وسيلۀ گروه دانشمندان و محقِّقين «مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ» كه هر يك در رشتهاي از علوم تخصّص دارند و مسيحي هستند تأليف شده است.
اين مركز، در شهر استراسبورگ كه مركز ايالت آلزاس فرانسه و در كنار رود « رَنْ » قرار دارد تأسيس شده و در زمينۀ مسائل و آثار و علوم اسلامي تحقيق و بررسي به عمل ميآورد،[36] و اين كتاب را تنها به بررسي در آثار حضرت امام جعفر صادق علیه السلام اختصاص داده است.
نكتهاي كه بايد يادآور شويم آن است كه براي حفظ امانت هيچ گونه تغييري در عبارات كتاب مزبور داده نشد و اگر نام امام ششم علیه السلام بدون تجليل ذكر شده عين عبارت مولّفان محترم كتاب است. و اينك چند قسمت از كتاب مزبور:
نوزاد ، در طرف چپ مادر
يكي از مظاهر نبوغ علمي جعفر صادق، توصيۀ او به مادران بود تا اينكه كودكان شيرخوار را در طرف چپ خود بخوابانند.
اين توصيه قرنها چون يك سفارش زائد يا بيمورد جلوه ميكرد. علَّتش اين بود كه هيچكس به فائدۀ اين سفارش پي نميبرد و بعضي هم به كار بستن اين سفارش را خطرناك ميدانستند و فكر ميكردند كه اگر طفل شيرخوار در طرف چپ مادر خوابانيده شود ممكن است كه مادر هنگام خواب بغلطد و طفل را زير تنه خود خفه كند.
ص 166
از محمَّد بن ادريس شافعي كه در سال 150 هجري و دو سال بعد از مرگ جعفر صادق در غزّه متولّد شد و در سال 199 هجري در قاهره زندگي را بدرود گفت پرسيدند كه آيا مادر طفل شيرخوار را بايد در طرف راست خود بخواباند يا در طرف چپ؟
وي جواب داد: بين چپ و راست تفاوتي وجود ندارد، و مادر مي تواند طفل را در هر طرف خود كه راحتتراست بخواباند.
گاهي هم گفتۀ جعفر صادق را مغاير با عقل سليم ميدانستند، چون از نظر آنها راست بيش از چپ احترام داشت و فكر ميكردند كه مادر بايستي طفل را در طرف راست خود بخواباند تا اينكه كودك از كرامت راست برخوردار شود.
نه كسي در شرق براي اين توصيۀ جعفر صادق قائل به ارزش شد نه در غرب و حتّي در دورۀ تجدّد كه دانشمندان با ديدۀ انتقاد هر موضوع علمي را مورد توجّه قرار دادند كسي براي گفتۀ جعفر صادق قائل به اهميّت نگرديد، و در صدد بر نيامد بفهمد كه آيا آن گفته از نظر علمي ارزش و فائده دارد يا نه؟
قرون شانزدهم و هفدهم و هيجدهم ميلادي كه قرون دورۀ تجدّد بود گذشت و قرن نوزدهم ميلادي فرارسيد و در نيمۀ دوم آن قرن دانشگاه «كورنيل» در آمريكا ساخته شد و شروع به كار كرد.
عزرا- كورنيل باني دانشگاه كورنيل كه دوران شيرخوارگي و كودكي بسيار سخت را گذرانيده بود تصميم گرفت كه در آن دانشگاه يك انستيتوي مخصوص تحقيق در نوزادان و كودكان شيرخوار را به وجود بياورد.
اين انستيتو (موسّسه) در اوَّلين سال شروع به تدريس از طرف دانشگاه كورنيل به وجود آمد و منضمّ به دانشكده پزشكي گرديد و اينك متجاوز از يك قرن است كه به تحقيق در مورد نوزادان و كودكان شيرخوار ادامه ميدهد.
در مسائل مربوط به نوزادان و كودكان شيرخوار چيزي وجود ندارد كه مورد تحقيق اين موسسه قرار نگرفته باشد، و در جهان هيچ مركز علمي از لحاظ داشتن
ص 167
اطلاعات راجع به نوزادان و كودكان شيرخوار به پاي اين مركز نميرسد.
محال است كه يك موضوع مربوط به نوزادان و كودكان شيرخوار وجود داشته باشد و اين موسسه راجع به آن تحقيق نكند حتّي تابلوهائي كه شكل نوزادان و كودكان شيرخوار روي آنها كشيده شده، مورد تحقيق اين موسسه قرار گرفته است.
در نيمۀ اول اين قرن (قرن بيستم) محقِّقين اين موسسه تابلوهاي مربوط به نوزادان را در موزههاي دنيا از نظر گذرانيدند و از 466 تابلو كه در موزههاي معروف جهان در نظرشان رسيد ديدند كه اكثريّت با تابلوهائي است كه در آنها مادران، كودك خود را در طرف چپ بغل گرفتهاند. در 373 تابلو، مادران كودك را در طرف چپ در بغل داشتند و در 93 تابلو در طرف راست.
بنابر اين در هشتاد درصد از تابلوها كه در موزههاي معروف به نظر رسيد مادران كودكان را در طرف چپ بغل گرفته بودند.
در ايالت نيويورك چند زايشگاه وابسته به مركز تحقيق مربوط به نوزادان و شيرخواران دانشگاه كورنيل است و دكترهائي كه در آن زايشگاه كار ميكنند نتيجۀ مطالعات و معاينات خود را براي مركز تحقيق مربوط به نوزادان و شيرخواران ميفرستند.
از گزارشهائي كه در طيّ يك مدّت طولاني از طرف آن دكترها به مركز تحقيق ميرسد اين نتيجه بهدست ميآيد كه در روزهاي اوَّل بعد از تولّد وقتي نوزاد در طرف چپ مادر ميخوابد آسودهتر از آن است كه در طرف راست بخوابد. و اگر آنها را در طرف راست مادر بخوابانند در فواصل نزديك از خواب بيدار ميشوند و شيون ميكنند.
محققين مركز تحقيق، مطالعات خود را منحصر به نژاد سفيدپوست امريكايي نكردند بلكه در صدد برآمدند بدانند كه آيا در نژادهاي سياه و زرد نيز اين موضوع صدق دارد يا نه؟
بعد از يك دورۀ طولاني تحقيق در نژادهاي ديگر، متوجه شدند كه اين موضوع
ص 168
در تمام اقوام صدق ميكند و در همه جا نوزادان بخصوص در روزهاي اول تولد اگر در طرف چپ مادر بخوابند آرامتر از آن هستند كه در طرف راست مادر به خواب بروند، واينواقعيت اختصاص بهنژاد سفيدپوست ندارد ويك واقعيتجهانياست.
مركز تحقيق دانشگاه كورنيل بدون انقطاع اين موضوع را مورد مطالعه قرارميداد. ساعتها شكم زن باردار از طرف پزشكان مركز تحقيق به وسيلۀ اشعۀ مجهول مورد معاينه قرار ميگرفت تا اينكه جنين را در شكم مادر ببينند. اما از ديدن جنين چيزي بر اطلاعاتشان افزوده نميشد تا اينكه « هولوگرافي »[1] اختراع گرديد.
بعد از اختراع هولوگرافي، پزشكان مركز تحقيق در صدد برآمدند كه با هولوگرافي و در حالي كه اشعۀ مجهول جنين را در شكم مادر روشن كرده از آن عكس بردارند و آن وقت ديدند كه امواج صداي ضربان قلب مادر كه در تمام بدن پخش ميشود به گوش جنين ميرسد.
بعد از اين مرحله و براي وقوف بيشتر لازم بود كه بدانند توقف ضربان قلب مادر، آيا در جنين عكس العمل به وجود ميآورد يا نه؟
چون نميتوانستند قلب مادر را متوقف كنند زيرا سبب هلاك آنها ميشد، تحقيق را در جانوران پستاندار ادامه دادند و هر بار كه قلب جانوري را كه جنين در زهدان داشت متوقف كردند، ديدند كه در جنين واكنش به وجود آمد.
آزمايشهاي مكرَّر در مورد چند نوع پستاندار ثابت كرد كه وقتي ضربان قلب مادر متوقّف ميشود در جنين واكنش به وجود ميآيد، و بعد از مرگ مادر جنين هم به هلاكت ميرسد، براي اينكه جنين از خون قلب مادر كه به وسيلۀ شريان بزرگ
ص 169
موسوم به «آئورت» برايش فرستاده ميشود تغذيه مينمايد و وقتي قلب مادر متوقّف گرديد غذا به جنين نميرسد و هلاك ميشود.
بعد از آزمايشهاي متعدّد، دانشمندان مركز تحقيق دانشگاه كورنيل دانستند كه طفل در شكم مادر، نه فقط عادت به شنيدن ضربان قلب او ميكند، بلكه آن ضربان به حيات وي نيز وابستگي دارد، و هر گاه ضربان ادامه نيابد طفل در شكم مادر از گرسنگي ميميرد.
عادتي كه جنين قبل از تولّد به شنيدن صداي ضربان قلب مادر دارد طوري در وي نافذ ميشود كه بعد از تولّد هم اگر صدايِ قَرعههاي قلب مادر را نشنود احساس اضطراب مينمايد، و هوش كودك نوزاد به خوبي صداي قرعههاي قلب مادر را تشخيص ميدهد، و به همين جهت وقتي نوزاد در طرف چپ مادر قرار بگيرد چون صداي قَرعههاي قلبش را ميشنود آرام ميگيرد ليكن در طرف راست چون آن صداها به گوشش نميرسد مضطرب ميشود.
اگر باني دانشگاه كورنيل يك مركز تحقيق راجع به نوزادان و شيرخواران در آن دانشگاه به وجود نميآورد و آن مركز به طور مستمر راجع به نوزادان و شيرخواران تحقيق نميكرد معلوم نميشد گفتۀ «جعفر صادق» كه به مادران توصيه كرد كه فرزندان شيرخوار را در طرف چپ خود قرار بدهند و بخوابانند مبتني بر چه مصلحت و فائده مي باشد.
امروزه در تمام شيرخوارگاههاي وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل در اطاقي كه نوزادان خوابيدهاند دستگاهي است كه صداي قرعات قلب مادر را به وجود ميآورد و در تختخواب هر نوزاد يك گوشي ميباشد كه قَرعات مصنوعي قلب مادر را به گوش كودك ميرساند. قلب انسان بالغ، زن يا مرد به طور عادي در هر دقيقه 72 بار ميطپد.
در شيرخوارگاههائي كه وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل ميباشد بارها آزمودهاند كه اگر شمارۀ قَرعات مصنوعي قلب مادر در هر دقيقه يكصد و ده يا
ص 170
يكصد و بيست قرعه بشود، صداي شيون تمام كودكان كه در يك اطاق هستند به گوش ميرسد، و بايستي شمارۀ قرعات مصنوعي قلب مادر در هر دقيقه 72 قرعه باشد تا اينكه كودكان مضطرب نشوند و به شيون در نيايند.
در شيرخوارگاههاي وابسته به مركز تحقيق، چند بار اين آزمايش را كردهاند. عدّهاي از نوزادان را در اطاقي قرار دادهاند كه در آنجا صداي قرعات مصنوعي قلب مادر به گوش كودكان نميرسيد، و عدّهاي را هم در اطاقي قرار دادند كه نوزادان در آنجا صداي قرعات مصنوعي قلب مادر را ميشنيدند هر دفعه كه اين آزمايش را كردند معلوم شد كه در اطاقي كه در آنجا قرعات مصنوعي قلب مادر شنيده ميشود، وزن كودكان سريعتر از كودكان اطاق ديگر زياد ميشود، در صورتي كه غذائي كه به كودكان دو اطاق داده ميشود از حيث نوع، متشابه است.
اما در اطاقي كه صداي قرعات مصنوعي قلب مادر شنيده ميشود كودكان با اشتهاي زيادتر غذا ميخورند، و كودكان اطاقي كه صداي قرعات مصنوعي قلب مادر در آنجا به گوش نميرسد كم اشتها ميشوند.
در شيرخوارگاههاي وابسته به مركز تحقيق دانشگاه كورنيل، راجع به صداي مصنوعي قلب مادر از لحاظ شدّت آن هم تحقيق كردهاند، و متوجّه شدهاند كه: اگر آن صدا شديدتر از صداي طبيعي قرعات قلب مادر باشد كودكان را مضطرب ميكند و به گريه در ميآيند.
يكي از پزشكان مركز تحقيق دانشگاه كورنيل ضمن سفرهائي كه در قارههاي جهان ميكرد دقّت ميكرد كه بداند: مادران در كشورهاي مختلف در معابر، فرزندان خود را چگونه در آغوش ميگيرند.
اين پزشك كه به اسم دكتر «لي- سالك» خوانده ميشود و اكنون در مركز تحقيق دانشگاه كورنيل مشغول كار است ميگويد كه اكثر زنها در تمام قارّههاي دنيا در معابر فرزندان خود را در طرف چپ در بغل ميگيرند.
زنهائي كه فرزندان خود را در طرف راست در بغل ميگيرند اكثر با دست چپ
ص 171
كار ميكنند. آنها بخصوص اگر زنبيل خواروبار حمل كنند فرزندان را در طرف راست در آغوش ميگيرند تا اينكه بتوانند با دست چپ، زنبيل خواروبار را به راحتي حمل نمايند.
دكتر لي سالك در زايشگاه وابسته به مركز تحقيق، از زنهاي زائو كه بعد از وضع حمل از زايشگاه خارج ميشوند و نوزادان خود را در طرف چپ در بغل ميگيرند سوال ميكند كه آيا شما ميدانيد كه براي چه نوزادان خود را در طرف چپ بغل ميكنيد؟!
اما هنوز هيچ زن به دكتر لي سالك جواب نداده كه چون قلب در طرف چپ سينه قرار گرفته و شنيدن صداي قرعات آن براي نوزادان مفيد است. مادران بدون اينكه بدانند چرا طرف چپ بدن را ترجيح ميدهند كودك را در طرف چپ در بغل ميگيرند.
حتّي زنهاي طوايف سياهپوست آفريقائي، طفل خود را هنگاميكه بر پشت حمل نميكنند در طرف چپ بدن روي سينه قرار ميدهند. و در تمام طوائف سيهپوستان آفريقا زنها ميدانند كه هر گاه نوزاد را در طرف چپ سينه قرار بدهند بهتر شير مينوشد و اشتهاي نوزاد براي نوشيدن شير از پستان چپ مادر بيش از پستان راست است.
دكتر ليسالك از مادران شنيده است كه در شب وقتي كودك گرسنه ميشود در تاريكي با سرعتي حيرتآور پستان چپ مادر را پيدا ميكند و دهان را بر پستان ميگذارد و شير مينوشد [2].
آنها تعجّب ميكنند: كودك بدون اينكه چراغ روشن باشد و پستان مادر را ببيند چگونه با سرعت دهان را بر پستان ميگذارد.
ص 172
دكتر لي سالك براي مادران توضيح ميدهد كه در تاريكي شب راهنماي كودك براي نوشيدن شير از پستان مادر، قرعات قلب وي ميباشد، و طفل كه صداي تپش قلب مادر را ميشنود مستقيم و بدون ترديد، پستانش را پيدا ميكند و دهان را بر پستان ميگذارد.[3]
-