نمونه متن کتاب بهترین قصه ها برای بهترین بچه ها (2)
محمد تقی بکش بالا
مرحوم علامه محمد تقی جعفری نقل می کردند: در یکی از همایش های علمی شرکت کرده بودیم و مقاله ای داده بودم. همه شرکت کنند گان در این همایش، کتو شلوار شیک و اتو کشیده و کراواتی بودند و تنها من عمامه به سر بودم.
مجری همه را محترمانه و با القاب و عناوین نام می برد ، اما وقتی به من رسید گفت: محمد تقی جعفری بیاید و مقاله اش را بخواند. این طرز برخورد مجری خیلی ناراحتم کرد، البته ناراحتی من به خاطر خودم نبود، بلکه به خاطر لباس و عمامه ام بود. من هم با خودم گفتم: حالا نشان می دهم محمد تقی یعنی چه؟
پشت تریبون رفتم و مشغول صحبت شدم، حاضرین در جلسه ما به ترتیب تحصیلات و معلومات نشسته بودند، به این صورت که اساتید و بزرگان در جلو و دانشجویان در عقب.
کمی که صحبت کردم ، دیدم همه حاضرین ، حرفهایم را می فهمند و سرتکان می دهند و از حرف های من خوششان آمده و فهمیده اند که من می فهم. گفتم: محمد تقی بکش بالا و سطح علمی را بالا بردم. دیدم آخر سالن سر تکان نمی دهند و نمی فهمند. باز گفتم: محمد تقی بکش بالا و سطح علمی را بالا تر بردم. نگاهی به وسط سالن انداختم دیدم وسطی ها هم سر تکان نمی دهند و نمی فهمند کمی ادامه دادم و باز گفتم محمد تقی بکش بالا. و باز هم چاشنی اش را بیشتر کردم دیدم اساتید و بزرگان که در صدر مجلس بودند مات و مبهوت مانده اند و بی حرکت مرا نگاه می کنند. ولی من دست بردار نبودم و باز هم گفتم محمد تقی بکش بالا و دوباره سطح علمی بحث را آنقدر بالا بردم که دیدم دیگر خودم هم چیزی نمی فهمم بحث را تمام کردم سپس با احترام فراوان و تشویق حاضرین روبه رو شدم. (صفحه 42 تا 44 )
دعوای پدر و پسر
حاج آقا مصطفی خمینی نقل کرده اند: هنگام تبعید در ترکیه که امام خمینی (ره) کتاب تحریرالوسیله را می نوشتند، درباره مسائل آن به بحث و گفتگو می پرداختیم و گاهی سر و صدای ما به قدری بالا می رفت که ساواکی ها می آمدند و می گفتند آقا از شما بعید است باهم دعوا نکنید، پدر و پسر که باهم دعوا نمی کنند.
بعد از مدتی که بحث ما تمام می شد و با هم می نشستیم و چای می خوردیم، آنها می گفتند این چه دعوایی بود که بعد از آن شما نشستید و با هم چای می خورید. ( صفحه 46 )
نمونه فهرست کتاب بهترین قصه ها برای بهترین بچه ها :
همّت
دستت را کوتاه کن پایت را دراز
بخشش فتحعلی شاه با یک مصراع شعر
چریدن بی خود
حاضر جوابی نابینا
جیب من ته دارد
نصیحت پادشاه به وزیر خود
علت زوال دولت
لزوم تواضع و ادب بیشتر برای یک رئیس جمهور
بزرگترین آرزوی سقراط
پاسخ ناصرالدین شاه
مسئولیت در حد توانایی
حاضر جواب
گنجایش حوض
دعای زیرکانه
تدبیر احمقانه
تعویض آب قلیان
تواضع
بی سوادی مامور سانسور
تربیت شاهزادگان
بی سوادی رضا شاه و پیرمرد
ارزش علم
دعای مدرس
جوان ابله
بهترین هدیه
سوالی از افلاطون
گریه بر رضا خان
خوشبختی انسان
سخن کودکانه
محمد تقی بکش بالا
دعای خیر
تاثیر الفاظ
دعوای پدر و پسر
گوشت خوک
فال حافظ
شاعر چابلوس
پادشاه عادل تر
جواب دندان شکن