به گزارش فرهنگ نیوز، بزرگ ترها و قدیمی ها در گذشته اعتقادات خاصی داشتند که امروزی ها یا کمتر به آن توجه می کنند و یا در عمل چندان بدان پایبند نیستند. به عنوان نمونه ضرب المَثَل قدیمی؛ «هر آن کس که دندان دهد نان دهد» یکی از این باورهاست که کنایه از این بود که برای برخی از اتفاقات طبیعی زندگی مثل فرزند آوری و تأمین هزینه های آن حساب و کتابِ سود و زیان کردن کار مرسوم و صحیحی نیست. بر همین منوال هم زندگی آن ها می گذشت؛ سالم تر، شاداب تر، کم دغدغه تر، آرام تر و طبیعی تر.
اما با توسعه ی تکنولوژی و پیشرفت صنعتی گویی روح و روان انسان ها هم ماشینی شده است و برای همه ی کارها قبل از هر چیزی ناخودآگاه حساب سود و زیان آن را می کنند و بعد به سایر ابعادش می اندیشند! شاید به دلیل برخی محدودیت های مالی و اقتصادی تا حدی این کار برای بعضی اتفاقات صحیح باشد اما آیا برای امور ضروری و قطعی زندگی نیز باید حساب سود و زیان کرد؟!
چندی پیش محمد اسماعیل مطلق مدير كل دفتر سلامت جمعيت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت گفت: «۱۱میلیون زوج داریم که جوان و در آستانه ازدواج هستند اما به دلیل بالا رفتن سن زمان باروریشان را از دست میدهند. لازم است مشکل مسکن و شغل در کشور حل شود تا آنها بتوانند ازدواج کنند.»
وی همچنین افزود: «دو اتفاق دیگر در کشور در حال وقوع است که برای جمعیت تهدید محسوب می شود؛ یکی تعداد ازدواج و دیگری میزان طلاق.» سخنان این مقام مسئول در حالی مطرح می شود که با وجود گذشت بیش از دو سال از ابراز نگرانی مقام معظم رهبری در ارتباط با معضل پیش روی جمعیت و سیاست ناصحیح تحدید و کنترل آن و همچنین پدیده افزایش پیری و بار تکفل به عنوان یکی از چالش های مهم پیش رو در حوزه اجتماعی و خانوده، و علی رغم ابلاغ سیاست های کلی جمعیت کماکان روند عملیاتی منسجم و سیستماتیکی از سوی دستگاه های اجرایی در این زمینه مشاهده نمی گردد.
در همین راستا علاوه بر مسائل مالی نکته حائز اهمیت در فرآیند بازنگری و اصلاح سیاست های کلی جمعیت کشور توجه به مجموعه ای از عوامل فردی و محیطی است. به بیان دیگر تغییر سبک زندگی مردم (خصوصاً جوانان) از یک سو و همچنین عوامل محیطی همچون مشکلات معیشتی، تورم، افزایش تجملات و تشریفات، توسعه زندگی ماشینی و ... سبب گردیده است بسیاری از جوان ها یا به ازدواج و تشکیل خانواده روی نیاورند، یا این که بسیار دیر هنگام به این امر مبادرت نموده و بعد از ازدواج هم رغبتی برای فرزندآوری و مسئولیت های مترتب بر آن از خود نشان ندهند.
به راستی گذر زمان چه تغییری در ذائقه ی مردم به وجود آورده تا جایی که حاضر به قرار گرفتن در مسیر یکی از بدیهی ترین نیازهای فطری خود نمی باشند؟ و یا این که وقوع این مسأله را تا چه حد می توان به مشکلات اقتصادی نسبت داد و چه اندازه به مشکلات فرهنگی؟
مسلماً همان طور که ذکر شد عوامل مختلفی در این زمینه وجود دارد که در میان آن اهمیت مقوله ی فرهنگ بیشتر به چشم می آید.
در گذشته داشتن فرزند زیاد نشانه ی قدرت و تشخص بود و قدیمی ها فرزند را سرمایه ی مهمی می دانستند که در آینده به خانواده کمک می کند اما اکنون این نگاه با فرهنگ وارداتی غرب کاملاً تغییر کرده است به قسمی که فرزندان نه تنها کمکی برای خانواده در مسیر توسعه زندگی و تولید سرمایه نیستند بلکه فرمانرویان خانه اند که پدر و مادر در خدمت آن ها می باشند! لذا ناخودآگاه مردم برای فرزند آوری محاسبه سود و زیان می کنند و نتیجه می گیرند فرزندآوردن امری بی فایده است!
از طرفی افزایش نگران کننده ی آمار طلاق خصوصاً در سال های ابتدایی زندگی نشان می دهد کشور در حوزه ی خانواده و سلامت و پایداری آن با چالش های قابل توجهی روبروست.
مسلماً مسائل مربوط به جمعیت و خانواده تا حد زیادی به یکدیگر مربوط بوده که نیاز به تغییر ذهنیت مردم دارد. که این امر بیش از هر چیز مقوله ای فرهنگی است. مردم باید برای تشکیل خانواده ارزش قائل باشند و فرزندآوری را با نگاه سود و زیان نسجند!