نمونه متن کتاب قصه های مادر بزرگ من
کلاغ و روباه
یکی بود یکی نبود، کلاغی بود که در جنگلی بزرگ ، بالای یک درخت کهنسال زندگی می کرد کلاغ چند تا جوجه داشت که تازه سر از تخم بیرون آورده بودند. خانم کلاغه از صبح تا شب توی جنگل می گگشت تا چیزی برای جوجه کلاغها پیدا کند و توی شکمشان بریزد. در آن جنگل یک روباه هم زندگی می کردککه خیلی بد جنس بود. یک روز وقتی روباه از کنار درخت رد می ش، صدای جیک جیک جوجه کلاغها را شنید و آب از دهانش راه افتاد. رفت توی فک
ر که با حقه ای چند تایی از این جوجه ها را توی شکمش بفرستد. لانه کلاغ روی نوک درخت بود و روباه هر کاری می کرد، نمی توانست خودش را آنجا برساند. آخر سر نقشه ای کشید ، شال و کلاه کرد و اره به دست گرفت و به پای درخت رفتو شروع کرد به اره کردن درخت. کلاغ وقتی صدای خش خش اره را شنید، پایین را نگاه کرد و پرسید: چه کار داری می کنی؟ روباه گفت: مگر نمی بینی؟ دارم درخت را اره می کنم. خانم کلاغه گفت: ولی لانه من روی درخت است . روباه گفت: به من چه؟ من باغبان این باغم و هر کاری که دلم بخواهد می کنم. تازه تو به چه حقی روی درخت من لانه کردی؟ خانم کلاغه ترسید و به التماس کردن افتاد و گفت: ای باغبان! به من رحم کن. درخت را قطع نکن. دو سه روزی دست نگهدارتا جوجه های من کمی بزرگتر شوند. روباه گفت: یک دقیقه هم نمی توانم صبر کنماین درخت مال من استو باید همین حالا آن را قطع کنم. خانم کلاغه به گریه افتاد و گفت: فقط چند روز به من مهلت بده، چند روز. روباه گفت: اگر می خواهی درخت را قطع نکنم، باید یکی از جوجه هایت را به من بدهی. کلاغ به ناچار قبول کردو با دلی پر از غصه یک از جوجه هایش را به روباه داد. روباه حقه باز از این که نقشه اش گرفته بود خیلی
خوشحال شدو با خودش گفت: با این حقه می توانم تمام جوجه تمام پرنده هایی که در این جنگل لانه دارند، را بخورم. فردای آن روز ............... ( صفحه 25 و 26 )
نمونه فهرست کتاب قصه های مادر بزرگ من :
پسر بند انگشتی
طوطی و بقال
غاز تخم طلایی
سه سوال پادشاه
پیروز و چل گیس
هوس های مورچه های
گنجشک و فیل
گل خندان
شتر و روباه
شیر و پشه
باد شمال و خورشید
شیر و موش و شکارچی
نمکی
پیرزن و جوجه ی طلایی اش
آدم برفی
امتحان سخت
بزی
گلنار و جانمازش
عصبانیت
گرگی در لباس میش