فهرست مطالب
مقدمه. 9
جايگاه رزق انسان در هستي.. 13
مقدمه نويسنده. 15
رزق حقيقي و غير حقيقي... 17
دستورات دين، عامل جهتگيري به سوي عالم غيب.. 20
امام معصوم، عالِم به قواعد عالَم هستي.. 22
هماهنگي سخن امامان با عقل روحاني انسانها 24
تصحيح نسبت خود با سخن معصومين.. 27
رزقي كه به دنبال توست.. 29
تحليلهاي غلط نسبت به فقر و ثروت.. 30
پنج غنيمت در زندگي.. 32
جايگاه داراييها 34
زشتيِ التماس فقيران و تكبّر ثروتمندان. 38
جايگاه اعتماد به سخنان ائمه معصومين در رزق.. 43
سطحينگري؛ آفت دوري از اهلالبيت (ع) 45
آنگاه كه حكمت اهلالبيت تنها ميشود. 48
رزق هر كس به وقتش ميرسد. 51
امتحان در امتحان است اي پسر 52
نداشتنها بسيار است، از داشتنها استفاده كن.. 54
رهنمودي بزرگ و چارهساز 60
چيزي را تضميني و چيزي را بر عهدة تو گذاردهاند. 66
زيباييهاي كفاف.. 68
رزقِ فردايِ نيـامده. 73
جايگاه رزق در زندگي.. 75
وظيفة انسان بندگي است.. 77
استغفار، عامل ريزش رزق.. 79
صدقه، عامل نزديكي رزق.. 80
ريشة سختي در زندگي.. 83
بصيرتي زيبا 85
غمِ فردا نشايد خوردن امروز 86
غمهاي پوچ. 89
مثل آتشفشان، فعّال و مثل دريا، آرام. 91
معني خوب امتحان دادن. 95
مقدّرات حكيمانه، بستر تعالي انسانها 101
رزق؛ هدف زندگي نيست.. 103
رزق و آباداني قيامت.. 104
به دنبال مرگ؛ يا به دنبال رزق؟. 105
زندگي، يا فرار از مرگ؟. 107
آثار فرار از مرگ در فرهنگ غرب.. 108
زينت زمين، زينت ما نيست.. 113
بركات انتظار گشايش... 114
تقديرهاي متفاوت، زمينههاي امتحان. 115
تعالي در دلِ تقديرات.. 120
آزادي از وَهم. 127
زندگي، ماوراء وسعت و تنگي رزق.. 135
چگونگي ورود به زندگي اَقْوم. 137
راه ايجاد يگانگي در شخصيت.. 138
تعادل توحيدي.. 140
خداوند از ما به ما آگاهتر است.. 143
تدبير الهي، نحوة آرماني زندگي ما 144
غفلت از رزقِ مقدر، عامل قتل فرزندان. 146
زنده بودن يا زندگي كردن. 149
بركات كفاف در رزق.. 151
روش جديد قتل فرزندان. 158
نشانههاي محبت خدا 165
ريشة پريشاني زندگيها 166
رزق حرام، همان رزق توست كه آن را حرام كردي.. 167
حرصهاي سرگردان بينتيجه. 169
حرصِ در رزق، عامل غفلت از قيامت.. 170
نتيجة هلاكتبار فخر 171
راه اميدواري.. 172
عبرتي بزرگ.. 176
قناعت؛ نشانة عقل.. 176
قاعدهاي منطقي.. 179
هشدار كه خزينهدار ديگران نباشي.. 181
طلب رزق سنت است.. 182
دفن استعدادها 183
آسايش دو گيتي.. 185
زندگياي كه خدا ضمانت ميكند. 186
هر حلالي را حرامي است.. 187
آنگاه كه مؤمن از تقديرهاي الهي مدد ميگيرد. 189
تحركي با نشاط. 191
خداوند از ما به ما عاشقتر است.. 193
فوق فقر و غني.. 194
آثار منتشر شده از استاد طاهرزاده. 199
مقدمه
باسمه تعالي
شايد در ابتدا انتظار عزيزان اين باشد كه مباحث اين كتاب به صورت يك مقالة علمي كه عموماً هم معمول است، ارائه شود. ولي همچنانكه ملاحظه ميفرماييد به دلايل زير تلاش شده است در ويراستاري متنِ كتاب فضاي گفتاري آن حفظ شود.
1- فرق متون ديني با مقالههاي صرفاً علمي اين است كه متون ديني - از جمله اين كتاب- بايد علاوه بر آنكه جنبة اطلاعرساني داشته باشد، جنبة حضوري و بازيگرانة مخاطب خود را نيز حفظ كند، زيرا هدف دين تربيت انسان است و نه آموزش او، و جايگاه باورهاي ديني قلب انسان است و نه ذهن او. در اين روش است كه انسان، متذكر و متأثر ميگردد و مطالب ديني، او را در تغيير رفتار ياري ميكند، و لذا بايد ارتباط حضوري متون ديني با مخاطَب خود حفظ شود و آنچه توسط سخنران در حالت حضور بيان شده است با همان حال و هوا به صورت نوشتار در آيد تا همان سير و سفر حضوري در قلب خواننده محقق گردد.
2- در دريافت "حصولي" از واقعيات به هيچوجه پيوندي ميان ما و واقعيات برقرار نميشود و آنهايي كه عادت كردهاند در حدّ آگاهي از واقعيات، متوقف شوند انتظار دارند در موضوعات مورد بحث يك مقالة شُسته و رُفته خدمتشان عرضه شود، ولي ما تلاش ميكنيم عقل و قلبِ مخاطب، در محضر خودِ حقيقت قرار گيرد و از پرتو مقدس آن بهرهمند گردد و اين كار با علم حصولي نسبت به حقايق مقدس، ممكن نيست. آري «زِگوهر سخنگفتن آسان بود» ولي آن را يافتن و در حضور آن قرارگرفتن و از تَلَؤلؤِ آن بهرهمندگشتن، راه ديگري ميخواهد، آنهم راهي كه بس طولاني است، راه سير از مفهومِ وجود، به سوي خودِ وجود، راهي كه عارف در وصف آن ميگويد:
رهرو منزل عشقيم و زسر حدّ عدم تا به اقليم وجود اينهمه راه آمدهایم
3- خصوصيات متون ديني ميطلبدكه يك نحوه «از خويش برون آمدن» را درپي داشته باشد، تا عزم عمل در خواننده شعلهور شود كه گفت:
شهر خالي است زعشاق، بود كز طرفي مردي از خويش برون آيد و كاري بكند
به تعبير ديگر در متون ديني رابطة «من-تويي»[1] بين خواننده و متن برقرار است يعني انسان با كل وجود خود با متن مرتبط ميشود و درون رابطه قرار ميگيرد.
4- متون بزرگ ديني كه منشأ تحول در اقوام و ملل شده و ميشود چيزي جز مخاطبه و محاورة متقابل گوينده با خواننده نيست، آنهم با ارائه انبوه مثالها. مسلّم مولوي بنا ندارد در مثنوي و يا در ديوان شمستبريزي اطلاعات خود را با خواننده در ميان بگذارد، بلكه تلاش او اين است كه راهي در مقابل مخاطب خود بگشايد و او را نسبت به خود فعال نمايد. لذا نميتواند به نحوة ديگري غير از نحوهاي كه مثنوي يا ديوان شمس را ارائه داده است، سخن بگويد و اگر حسامالدينچلپي سايه به ساية مولوي اشعار او را مينويسد، حالت مخاطبه و محاورة متقابل آنها را نيز حفظ ميكند، و به همان اندازه كه انسان داراي ابعاد گوناگون و تو در توست، بايد مولوي هم - كه انسان را مخاطب خود قرار داده است – تو در تو حرف بزند، هرچند تصور بعضي در ابتداي امر اين باشد كه مثنوي نظم ندارد و مولوي پراكنده سخن گفته است؛ مگر انسان سنگ است كه يك وجه داشته باشد و عقل و خيال و عاطفه و فطرت او هركدام بر ديگري تنيده نباشد؟
حتماً مستحضريد كه تفسير قيّم الميزان نيز حاصل محاوره و مخاطبة علامهطباطبايي«رحمةاللهعليه» با شاگردان خاص ايشان در شبهاي جمعه در منزلشان و روزهاي چهارشنبه در مدرسة حجّت بود و حضرت علامه«رحمةاللهعليه» حاصل آن مخاطبه و محاورة بينابيني را با وسعت بيشتر تدوين نمودند و همين موجب ميشود كه در خواندن آن تفسير گرانقدر حالت حيات و «از خويش برون آمدن» در خواننده ايجاد شود.
از همه مهمتر خود قرآن است كه سراسر محاوره و مخاطبه با خوانندة خود است و آنهم محاورهاي با ابعاد گوناگون و با شخصيتِ تو در توي انسان - انساني كه عقل و خيال و عاطفه و فطرت او تماماً بر هم تنيده شده است - به طوري كه هركس ميخواهد با قرآن به عنوان يك كتاب علمي صِرف برخورد كند - و نه كتابِ به باوركشيدن روح و قلب انسان - ممكن است سؤال كند كه چرا مثلاً داستان حضرت موسي(ع) را اينهمه پراكنده و هر وَجه آن را در جايي گفته است؟ از نظر چنين فردي شايد قرآن نظم يك مقالة علمي را نداشته باشد، ولي اگر متوجه شد قرآن كتاب تربيت است و هرلحظه با تمام ابعاد انسان سخن ميگويد و در مثال حضرت موسي(ع) در هر موقعيتي وجهي را پيش ميكشد كه مربوط به همان وجه مخاطَب قرآن است و بقية وجوه در فضاي محاوره و مخاطبهاي ديگر بايد به ميان آيد، ميفهمد كه قرآن به اندازة انسان منظم است.
5- وقتي مجموعهاي از سخنرانيهاي استاد طاهرزاده به صورت نوشتار درميآيد ايشان پس از بررسي آن، حذف و اضافاتي را اِعمال مينمايند تا خوانندگان محترم بتوانند بيشترين استفاده را ببرند و لذا چون بعضاً مطالب مفصلي به بحث اضافه شده است ممكن است در هنگام مطالعة كتاب احساس شود در بعضي از قسمتها حالت سخنرانيبودن بحث تغيير كرده است، كه از آن گريزي نيست. ولي به طور كلي چون معتقديم هدف متون ديني تربيت انسان است و نه صرفاً آموزش و جايگاه تربيت قلب است و نه ذهن، سعي شده است تا حدّ امكان فضاي محاورهاي آن محفوظ بماند.
جايگاه رزق انسان در هستي
سالهاي گذشته كه بحث رزق توسط استاد طاهرزاده مطرح شد، از همان ابتدا با استقبال زيادي روبهرو گرديد و نوارهاي آن به طور مكرر تكثير شد و در اختيار مشتاقان قرار گرفت. به همين دليل انتشارات الميزان از همان ابتدا در صدد بود تا براي استفادة بيشتر، آن مباحث را از نوار پياده و به صورت كتاب در اختيار عزيزان قرار دهد. لذا پس از پيادهشدنِ مباحث از نوار و بازبيني آن توسط استاد طاهرزاده و اضافهكردن مطالبِ تكميلي، بحمدالله اكنون آن مباحث در اختيار عزيزان قرار دارد.
امروزه اكثر مردم نسبت به تأمين رزق در توهّم شديدي بهسر ميبرند و اگر به كمك معارف الهي و سخنان معصومين(ع) خود را از آن نجات ندهند، سراسر زندگيشان لگدمال طلبِِ افراطي رزق ميشود. إنشاءالله اين مبحث طريقي براي عبور سالم از چنين ورطهاي باشد.
اين كتاب موقعيت رزق را در زندگي انسانها به كمك آيات و روايات مورد بررسي قرار داده و جايگاه تلاش انسانها و محدودة آن را در رابطه با تأمين رزق روشن كرده است.
راستي چرا خداوند رزق بعضيها را وسعت داده؟ آيا وسعت رزق به خودي خود امتيازي براي انسان محسوب ميشود؟ عوامل تنگي رزق كدام است و نقش انسان در وسعت و تنگي رزق تا چه اندازه است؟ جايگاه راضيشدن به رزقِ مقسوم كجاست و چه تأثيري در سلوك اليالله دارد؟ و ..... اينها سؤالاتي است كه در اين كتاب مورد بررسي قرار گرفته است.
اميدواريم توانسته باشيم از اين طريق در راستاي ارتقاء و تعميق تفكر ديني و مقابله با حرصِ عنانگسيختة دنياي جديد، در رابطه با موضوع رزق و جايگاه آن، گامي برداشته باشيم.
گروه فرهنكي الميزان
1- تعبير «من و تو» نام كتاب مارتين بوبر نويسندة اتريشي است.
مقدمه نويسنده
باسمه تعالي
شايد رزق در زندگي از يك منظر مهمترين مسئله و از منظري ديگر سادهترين مسئله زندگي باشد، و همين امر است كه اگر منظر خود را نسبت به رزق تصحيح نكنيم ممكن است طلب رزق، تمام زندگي ما را اشغال كند و امري كه بايد براي هدفي بسيار بزرگتر در كنار زندگي ما باشد، هدف زندگي ما گردد. لذا براي نجات از چنين مهلكهاي بايد با دقت هرچه تمامتر جايگاه رزق را در زندگي خود بشناسيم و بررسي كنيم كه آيا خالق انسان او را در تهية رزق به خودش واگذاشته يا نه؟ آيا همراه با خلقت او رزق او را نيز خلق كرده و يا چيزي است بين اين دو؟ و خلاصه انسان در طلب رزق چه وظيفهاي بر عهده دارد؟
براي روشن شدن جايگاه رزق در زندگي، بايد از منظري بسيار فراتر از تجربيات فردي به آن نظر كرد. چرا كه محل و جايگاه رزق چيزي است كه همة زندگي انسان را فرا گرفته و براي شناختن پديدهاي به اين وسعت نميتوان به تجربههاي روزمرّه بسنده كرد، اينجاست كه بايد از منظر خالقِ انسان جايگاه آن را تجزيه و تحليل كرد و به سخنان ائمه معصومين(ع) كه بازگو كنندة سخنان خدا هستند و از منظر الهي به اين پديده مينگرند، توجه خاص نمود تا با بصيرتي كامل نسبت به طلب رزق برخورد كنيم و همچنان كه آن ذوات مقدسه متذكر ميشوند از هلاكت نجات يابيم.
آنچه بايد بر آن تأكيد نمود دقت هرچه بيشتر بر آيات الهي و سخنان ائمه معصومين(ع) است تا خود را از وَهمِ نگراني از فقر برهانيم و به اندازهاي كه در سخنان آنان دقت كنيم و رهنمودهاي آنان را در زندگي خود پياده نماييم از اين وَهمِ زندگي برانداز خود را رهانيدهايم.
بارها شاهد بودهايد كه غفلت از خاستگاه رزق چه هلاكتهايي را براي جوامع و افراد بهوجود آورده است و نه تنها در اصلاح زندگي خود طرفي نبستهاند بلكه برعكس؛ در جهت هلاكت خود تلاش نمودهاند.
اينها همه و همه سبب شد كه بنده وظيفة خود بدانم سلسله بحثهاي «جايگاه رزق انسان در هستي» را خدمت عزيزان عرضه بدارم و به جدّ اميدوارم اگر با عزمي محكم نسبت به آن برخورد شود از بسياري از حيلههاي شيطان خود را رهانيدهايم و قدمي بسيار اساسي در سلوك اليالله برداشتهايم. إنشاءالله
طاهرزاده