پاسدار عفت و پاكی منم با حیا در چادر خاكی منم
من حیا را مرزداری كردهام بانوان را جمله یاری كردهام
زینب؛ بانوی حیا و عفت، مرزبان پاكی و پاكدامنی، دختر علی علیه السلام و زهرا علیها السلام؛ در روز پنجم جمادی الاولی، سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره، خواستگاه حیا و پاكی، دیده به جهان گشود.
هرچند مادر بزرگوارش را در پنج سالگی از دست داد، ولی رهتوشههایی گرانبها از حیا و پاكی در همین مدت كوتاه از مكتب مادر فرا گرفت. در دوران زندگی بابركت خویش، مشكلات و رنجهای فراوانی متحمل شد و بی شك مهمترین و تلخترین آن، واقعه كربلا و داستان اسارت بود. در تمام این سختیها و حوادث تلخ، در كنار صبوری و بردباری؛ درس حیا و عفت را به همه آموخت (1).
او را؛ام كلثوم كبری، صدیقه صغری، محدثه، عالمه و فهیمه مینامیدند. او زنی عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوی، تربیت علوی و فاطمی، همراه با لطف خداوندی، از او فردی با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طوری كه او را «عقیله بنی هاشم» میخواندند.
مراسم نام گذاری
معمولا مرسوم است كه پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب میكنند، ولی در ولادت حضرت زینب علیها السلام، والدین او این كار را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، مشتاقانه به خانه علی علیه السلام رفت. نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، بعد از مدتی جبرائیل بر پیامبر نازل گردید و نام زینب (زین + اب) را كه به معنای «زینت پدر» است، برای این دختر انتخاب نمود (2).
آن بانوی بزرگ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله باری از اندوه، محنت و رنج و با یادگار گذاشتن درسهای زیادی از صبوری، حیا، عفت و پاكی، دار فانی را وداع گفت.
در این مقام برآنیم تا گوشههایی از حیا، عفت و پاكدامنی زینب را به تصویر كشیم و رهتوشه گرانبهایی برای بانوانی كه میخواهند زینب گونه زندگی كنند و به افتخار و سربلندی ابدی برسند مهیا سازیم.
ضرورت بحث حیا
امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصا كشورهای اسلامی و علی الخصوص جامعه تشیع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگی بر آن است كه حیا و عفت بانوان را نشانه روند و جامعه را از این راه به بی بند و باری و بی دینی سوق دهند و در نتیجه به مطامع شیطانی خود برسند؛ چرا كه آنها به خوبی دریافته اند اگر دین و مذهب تشیع را بخواهند نابود كنند، باید حیا، عفت و پاكدامنی را از بین ببرند.
هرگاه از جامعه حیا رخت بربست و عفت در آن لگدكوب شد؛ دین هم بساط خویش را جمع خواهد كرد. علی علیه السلام به زیبایی میفرماید: «احسن ملابس الدین الحیاء (3) ؛ نیكوترین لباس دین حیا است. ، امام صادق علیه السلام فرمود: «لا ایمان لمن لا حیاء له (4) ؛ ایمانی نیست برای آن كس كه حیا ندارد. و امام باقر علیه السلام فرمود: «الحیاء والایمان مقرونان فی قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه (5) ؛ حیا و ایمان با هم بر یك شاخه قرار گرفته اند، پس هرگاه یكی از آن دو برود، دیگری نیز از او تبعیت كند. و زیباتر از همه، امام حسین علیه السلام - آن كس كه زینب علیها السلام، حیا را در مكتب او آموخت - فرمود: «لا حیاء لمن لا دین له (6) ؛ آن كه دین ندارد، حیا هم ندارد.
از روایات فوق به خوبی استفاده میشود كه بین ماندگاری دین در جامعه و وجود حیا؛ رابطه تنگاتنگی وجود دارد. مهاجمان فرهنگی، بخوبی این رابطه و ملازمه را دریافته اند، از این رو صهیونیست معروف «نتانیاهو» این گونه القاء میكند كه «برنامههای ماهوارهای، به مثابه یك نیروی شورشی بسیار مؤثری عمل میكنند؛ بچههای ایرانی مسلما لباسهای زیبایی را خواهند خواست كه در شوهای تلویزیونی میبینند. آنها استخرهای شنا و شیوه زندگی فانتزی خواهند خواست. (7).»
از طرف دیگر، هواداران استكبار جهانی در داخل كشور با قلمهای زهرآگین، رفتارهای زننده، لباسها و فیلمهای مبتذل، در نابودی حیا و عفت، استعمار را یاری میرسانند.
نگاهی به جایگاه حیا در فرهنگ غنی اسلام
اشارتی مختصر و بیان نكاتی درباره جایگاه حیا در اینجا مناسب مینماید:
الف) حیای دختران شعیب در قرآن:
قرآن كریم، با این كه غالبا مسایل را به صورت كلی بیان میدارد، ولی گاهی بجهت حیاتی بودن مسئله، جزئیات و نمونههایی را بیان میكند. مثلا ماجرای حضرت موسی و برخورد او با دختران شعیب را چنین بیان میكند: «و هنگامی كه [موسی] به [چاه] آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید كه چهارپایان خود را سیراب میكنند؛ ودر كنار آنان دو زن را دید كه مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیك نمیشوند. موسی از آنان پرسید: كار شما چیست؟ گفتند: آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند.... موسی برای گوسفندان آن دو آب كشید و...؛
در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یكی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی علیه السلام میفرماید:
«... فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء قالت ان ابی یدعوك لیجزیك اجر ما سقیت لنا... (8) ؛ ناگهان یكی از آن دو [زن به سراغ او آمد، در حالی كه با نهایت حیا گام برمی داشت. گفت: پدرم از تو دعوت میكند تا مزد آب دادن [به گوسفندان] را كه برای ما انجام دادی، به تو بپردازد.
از این آیه میتوان حیا را به زیبایی دریافت؛ چرا كه:
1. تا زمانی كه مردان كنار چاه بودند، دختران شعیب علیه السلام نزدیك چاه نمیرفتند.
2. آن گاه اقدام به آب دادن گوسفندان میكردند كه تمام مردان پراكنده شوند.
3. سرا پا حیا نزد موسی علیه السلام آمد. نگفت ما مزد تو را میپردازیم؛ بلكه گفت پدرم از تو دعوت میكند تا مزد تو را بپردازد.
ب) حیا تمام دین است:
علی علیه السلام میفرماید: «الحیاء هو الدین كله (9) ؛ حیا تمام دین است.
ج) حیا بازدارنده از زشتیها:
علی علیه السلام فرمود: «الحیاء یصد عن فعل القبیح (10) ؛ حیا [انسان را] از كار زشت باز میدارد.
امام هفتم علیه السلام میفرماید: «ما بقی من امثال الانبیاء علیهم السلام الا كلمة؛ اذا لم تستحی فاعمل ما شئت... (11) ؛ مثالها [و كلمات قصار] از انبیاء باقی نمانده است مگر یك كلمه [و آن این است كه] هرگاه حیا نداشتی، هر كاری میخواهی انجام بده.
د) عاقبت بی حیایی:
علی علیه السلام فرمود: «... من قل حیاؤه؛ قل ورعه ومن قل ورعه؛ مات قلبه، ومن مات قلبه؛ دخل النار... (12) ؛ كسی كه حیا و شرمش اندك باشد؛ پرهیزكاری او نیز اندك خواهد بود، و كسی كه ورعش كمتر باشد؛ قلبش میمیرد و آن كس كه دلش مرده باشد؛ در آتش جهنم داخل خواهد شد.
ه) سرپوش عیبها:
علی علیه السلام فرمود: «من كساه الحیاء ثوبه؛ لم یر الناس عیبه (13) ؛ آن كس كه با لباس حیا خود را بپوشاند كسی عیب او را نبیند.
و) سرچشمه خوبیها:
و آن حضرت فرمود: «من لا حیاء له؛ لا خیر فیه (14) ؛ كسی كه حیا ندارد، خیری در او نخواهد بود.
نمونههایی از حیای زینب علیها السلام
1. فرزند بیت حیا و عفت:
تاثیر وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان تردیدپذیر نیست. امروزه به روشنی ثابت شده است كه بخشی از صفات خوب و بد، از راه وراثت، از نسلی به نسلی منتقل میشوند و به همین جهت خانوادههایی كه پیامبران در آن متولد شدند، عموما پاك و اصیل بودند، بهمین جهت در منابع اسلامی نیز از ازدواج با زنان زیبایی كه در خانوادههای ناپاك و عاری از حیا به بار آمده اند نهی شده است. در كنار وراثت، تربیت مطرح است؛ زیرا بخشی از فضایل و كمالات، با تربیت صحیح به فرزندان منتقل میشود.
در زندگی زینب علیها السلام این دو عامل (وراثت و تربیت) در بالاترین حد خویش وجود داشت؛ چنانكه در زیارت نامه آن بانوی بزرگوار میخوانیم: «السلام علی من رضعت بلبان الایمان؛ سلام بر كسی كه از پستان ایمان شیر نوشید.
آن كه پا تا به سر ایمان و حیاست خونش آمیخته با خون خداست
عشق را همسفر كرببلاست مظهر عصمت و پاكی، تقواست
به یقین زینب كبری باشد زاده حیدر و زهرا باشد
آری! زینب كبری علیها السلام در خانه وحی و ولایت، از پدر و مادر معصوم به دنیا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولایت و مركز نزول وحی الهی نشو و نما نمود و از یگانه مادر معصوم جهان هستی «فاطمه زهرا علیها السلام» شیر نوشید و از ابتدای شیرخوارگی در آغوش پر مهر مادر؛ عفت، حیا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شیرخوارگی در محضر بزرگترین استادان جهان انسانیت؛ یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و دو برادر بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما السلام تربیت یافت.
«یحیی مازنی» كه از علمای بزرگ و راویان حدیث است، چنین نقل میكند: «مدتها در مدینه، در همسایگی علی علیه السلام در یك محله زندگی میكردم. منزل من در كنار منزلی بود كه «زینب» دختر علی علیه السلام در آنجا سكونت داشت، حتی یك بار هم، كسی حضرت زینب را ندید و صدای او را نشنید، او هرگاه میخواست به زیارت جد بزرگوارش برود، در دل شب میرفت؛ در حالی كه پدرش علی علیه السلام در پیش و برادرانش حسن و حسین علیهما السلام در اطراف او بودند. وقتی به نزدیك قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله میرسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام شمعهای روشن اطراف قبر را خاموش میكرد. یك روز امام حسن علیه السلام علت این كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اخشی ان ینظر احد الی شخص اختك زینب (15) ؛ از آن میترسم كه كسی خواهرت زینب را ببیند.
به قول «شیخ جعفر نقدی» ، زینب علیها السلام تربیت شده پنج تن آل عبا است: «فالخمسة اصحاب العباء هم الذین قاموا بتربیتها وتثقیفها وتهذیبها وكفاك بهم مؤدبین ومعلمین (16) ؛ پنج تن آل عبا به تربیت و فرهنگ سازی و تهذیب زینب همت گماردند و همین بس كه آنها ادب كننده و آموزگار باشند.
و راستی كجا رفته این مرزبانیهای حیا؟! و چرا در جامعه شیعه علوی، میبینیم كه مردان با همسران آرایش كرده و دختران بی بهره از حجاب، در پاركها و خیابانها و... ظاهر میشوند؟!
2. حیا در آغاز جوانی
دكتر «عائشه بنت الشاطی» ، بانوی نویسنده و اهل تحقیق اهل سنت، چنین میگوید: «زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری میكنند؛ زیرا كه او در خانه و روبسته زندگی میكرد. ما نمیتوانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون میآید و مصیبت جانگداز كربلا او را به ما نشان میدهد. (17).»
تاریخ او را ندیده، چرا كه حیای او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصیه كرده است كه: «خیر للنساء ان لا یرین الرجال ولا یراهن الرجال (18) ؛ برای زنان بهتر است كه آنان مردان را نبینند، و مردان [نیز] آنها را نبینند.
و اگر دستور الهی و آسمانی نبود كه «ان الله شاء ان یراهن سبایا؛ به راستی كه خدا خواسته كه آنها را اسیر ببیند» حسین علیه السلام هرگز به خود اجازه نمیداد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب ورنه این بی حرمتی را كی روا دارد حسین
3. نمایش شكوه حیا هنگام حركت از مدینه
مدینه، شبی را به یاد میآورد كه كاروان حیا با تمام شكوه و جلال به سوی مكه روانه شد. آن شب از شبهای ماه رجب بود كه كاروانی مجلل از مدینه بیرون رفت؛ در حالی كه دو بانوی «حیا» و عفت را جوانان بنی هاشم و در راس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعهای تاریخی، راوی چنین نقل میكند:
«چهل محمل را دیدم كه با پارچههای حریر [ابریشم] و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین علیه السلام دستور داد بنی هاشم زنهای محرم خود را سوار بر محملها نمایند، پس در این حال من نظاره میكردم كه ناگهان جوانی از منزل حسین علیه السلام بیرون آمد در حالی كه قامت بلندی داشت و بر گونه او علامتی بود و صورتش مانند ماه میدرخشید و میفرمود: بنی هاشم كنار روید و آن گاه دو زن از خانه حسین علیه السلام خارج شدند، در حالی كه دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین كشیده میشد و دور آن دو را كنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یكی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تكیه قرار داد و بازوی آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضی پرسیدم؛ آن دو بانو كیستند؟! جواب دادند: یكی از آنها زینب علیها السلام و دیگریام كلثوم؛ دختران امیرالمؤمنین علیه السلام. پس گفتم: این جوان كیست؟! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام است. سپس دو دختر صغیر را دیدم كه گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یكی را همراه زینب و دیگری را همرامام كلثوم سوار نمود. پس از [اسم] آن دو دختر پرسیدم. گفته شد: یكی سكینه و دیگری فاطمه؛ دختران حسین میباشند.
آن گاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیا و متانت سوار شدند و حسین علیه السلام ندا داد: كجاست عباس، قمر بنی هاشم! عباس عرض كرد: لبیك، لبیك،ای آقای من! فرمود: اسبم را بیاور. اسب آقا را حاضر كرد. آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدینسان كاروان حیا، عفت، متانت و نجابت مدینه را ترك گفت (19).
4. زیورآلات فدای حیا و عفت!
پس از غارت لباسهای امام حسین علیه السلام، سپاهیان كوفه و شام به سوی خیمهها هجوم بردند. لحظاتی تلخ و جانكاه بود. زینب كبری بیش از همه، تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس میكرد؛ چرا كه از یك سو پاسبان خیمههای حیا و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت. دختر علی علیه السلام كه منش و خوی كوفیان را میشناخت، برای حفظ عفت و حیای بانوان و قبل از آمدن آنها، تمام زیورآلات زنان را جمع كرده خطاب به عمر سعد فرمود:ای عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمهها باز دار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار میكنم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود [و بر قامت حیا و نجابت غباری بنشیند].
تمامی وسایل و زیورآلات، حتی گوشوارههای فاطمه بنت الحسین علیه السلام نیز كه یادگار امام بود در محلی جمع شد و پس از آن كه زنان و كودكان در گوشهای اجتماع كردند، دختر شجاع علی علیه السلام فریاد زد: هر كس میل دارد؛ وسایل و زیورآلات را بردارد! عدهای پیش آمدند و هرچه بود غارت كردند... (20).»
5. فریاد بانوی حیا بر بی حیاها:
كاروان حیا وارد كوفه شد، مردم در حالی كه خاندان رسالت را به سوی عبیدالله بن زیاد میبردند، اسیران را تماشا میكردند. در این لحظه صدای بانوی حیا بلند شد: «یا اهل الكوفة، اما تستحیون من الله ورسوله ان تنظروا الی حرم النبی صلی الله علیه و آله (21) ؛ای مردم كوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمیكنید كه به خانواده پیامبر چشم دوخته اید.
6. تجلی حیا در دارالاماره كوفه:
زینب كبری علیها السلام در دوران اسارت، وقتی به دارالاماره رسید، بغض راه گلویش را بست؛ چرا كه او همه این خانه را میشناخت، اینجا روزی خانه زینب بود، روزگاری كه اسم پدرش علی، با عظمتی بی مانند جهان را پرساخته بود. اشك در دیدگانش حلقه زد، ولی خودداری كرد، مبادا گریه خوارش كند. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید عبید الله ابن زیاد در جایی نشسته كه پدرش در آنجا مینشست و از میهمانان پذیرایی میكرد.
زینب كه بی ارزشترین لباسهایش را بر تن و كنیزانش دورش را گرفته بودند، حیا را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن كه به امیر سركش خون خوار اعتنایی كند، به صورت ناشناس در گوشهای نشست در حالی كه سراپای وجود او را شرم، حیا، نجابت و پاكی احاطه كرده بود (22). ابن زیاد پرسید: این زن كیست؟ (سه بار این سؤال را تكرار كرد) ، حیا و نجابت زینب از یكطرف، علم حضرت به قصد ابن زیاد برای تحقیر اهل بیت علیهم السلام از طرف دیگر، اجازه نداد زینب جواب او را بدهد. تا آنجا كه ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب پاشید و برای آزردن او گفت: «كیف رایت صنع الله باخیك واهل بیتك (23) ؛ كار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه یافتی؟»
زینب جوابی كوتاه، ولی بسیار زیبا داد كه ریشه در كمال حیای او داشت. حضرت با آرامشی كه از حیا و رضای قلبی او حكایت داشت آن جمله به یادماندنی را فرمود: «ما رایت الا جمیلا (24) ؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.
7. مجلس یزید؛ اوج تقابل حیا با بی حیایی
یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت كرده بود، آن گاه دستور داد كه اسیران را وارد كنند. مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه میكردند؛ كه تا دیروز در پس پرده عزت و احترام قرار داشتند و بیگانهای رخسار آنان را ندیده بود.
هنگامی كه مدعوین؛ بزرگواری و ارجمندی این دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم بر هم نهادند، ولی در آن جمع، مرد تنومند شامی سرخ رویی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین علیه السلام مینگریست و با نگاههای آزمندانه خود میخواست او را ببلعد. فاطمه هراسان و لرزان به عمهاش زینب پناه برد.
مردك شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه را به من ببخش! فاطمه در حالتی كه از وحشت میلرزید، دامن عمهاش زینب را گرفت. زینب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردی و فرومایگی كردی! نه تو چنین حقی داری و نه یزید! (25) » یزید خشمگین گشت و سخنانی بین او و زینب علیها السلام رد و بدل شد، تا آنكه زینب علیها السلام فرمود: اكنون كه سرتاسر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتهای و ما را مانند اسیران به هر سو میكشانی به گمانت كه پیش خدا برای ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟!
آن گاه فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه بی شرمی فرود آمد كه: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرك حرائرك وامائك وسوقك بنات رسول الله صلی الله علیه و آله سبایآ قد هتكت ستورهن وابدیت وجوههن تحدوا بهن الاعداء من بلد الی بلد یستشر فهن اهل المناهل والمناقل ویتصفح وجوههن القریب والبعید والدنی والشریف، لیس معهن من رجالهن ولی ولا من حماتهن حمی وكیف؛ای پسر آزاد شدگان (27) ؛ آیا از عدالت است كه تو زنان و كنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران [پرده نشین] رسول خدا را اسیر كنی [و شهر به شهر بگردانی] ؟!! پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیك و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان كنند، در حالی كه از مردان آنها یاری كنندهای همراهشان نباشد، و از یاری كنندگان آنان مددكاری نباشد. چگونه میتوان امید بست به دلسوزی كسی كه [مادرش] جگر پاك مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید.؟!»
كو اسارت؟ خصم تو در بند بود هر كلامت صدهزاران پند بود
زینب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب، باعث شد یزید سر به زیر افكند و هر كس در آنجا بود، چنان سر به زیر و خاموش شد كه گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افكنده است. نقل میكنند كه هنده دختر عبدالله عامر و «زن یزید» آنچه را در مجلس شوهرش رخ داد شنید، پیراهن را نقاب كرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردی و بی حیایی بر سر او فریاد كشید (28).
نكته مهمی كه زینب به آن تصریح میكند و از آن سخت آزرده است این است كه زنان یزید پوشیده اند، و حرمت و حیای آنها محفوظ، ولی او و زنان اهل بیت در معرض دید نامحرمان، به همین جهت نمیگوید زنان تو در كاخ و اسیران در كوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه اند، بلكه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حیا اصرار دارد كه این خود میتواند بزرگترین درس برای بانوان جامعه ما باشد كه در هر حال مرز حیا را حفظ و حریم حرمت خویش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حیا و عفت فریاد بزنند و در مقابل آنها در هیچ حالی ساكت نباشند، حتی اگر در بند و اسیر باشند.
8. عفت و پاكدامنی، دست آورد حیای زینب
عفت و پاكدامنی؛ برازندهترین زینت زنان و گران قیمتترین گوهر برای آنان است. زینب علیها السلام از یك سو، به زیبایی درس عفت را در مكتب پدر آموخت؛ آنجا كه فرمود: «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف یكاد العفیف ان یكون ملكا من الملائكة (29) ؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از كسی نیست كه قدرت دارد، اما عفت میورزد، نزدیك است كه انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.
و از طرف دیگر، حیای ذاتی زینب علیها السلام میطلبید كه در اوج عفت و پاكدامنی باشد؛ چرا كه بارزترین ثمره و پی آمد حیا؛ عفت و پاكدامنی است. چنان كه علی علیه السلام فرمود: «سبب العفة الحیا (30) ؛ علت عفت و پاكدامنی شرم و حیا است.
و در جای دیگر فرمود: «علی قدر الحیاء تكون العفة (31) ؛ به هر اندازه كه حیا باشد، عفت و پاكدامنی خواهد بود.
تربیت خانوادگی، و حیای ذاتی زینب كبری علیها السلام باعث شد تا او عفت خویش را، حتی در سختترین شرایط به نمایش گذارد. او در دوران اسارت و در مسیر كربلا تا شام، سخت بر عفت خویش پای میفشرد. مورخین نوشته اند: «وهی تستر وجهها بكفها لان قناعها اخذ منها (32) ؛ او صورت خود را با دستش میپوشاند، چون روسریش از او گرفته شده بود.
این نشانه عفت اوست كه هنگام ورود به شام، شمر را - كه زمانی سرباز علی علیه السلام بود و در آن راه مجروح نیز شده بود، ولی ناپاكیها و بی حیاییها او را به آنجا كشانده كه قاتل فرزند علی علیه السلام گردد - احضار كرد و از او خواست كه برای حفظ مرز بلند حیا و عفت، كاروان اسرا را از خلوتترین درب شهر وارد شام نماید و سرهای شهدا را نیز از بین زنها بیرون ببرد، ولی آن ملعون حیا از دست داده و در نتیجه دین را باخته عكس فرمایش آن حضرت عمل كرد و اسیران را از شلوغترین و پر جمعیتترین دروازه شهر؛ یعنی «درب ساعات» وارد نمود و سر شهدا را نیز بین اسرا جای داد.
راوی میگوید: زینب (ویاام كلثوم) را دیدم كه چادری كهنه برسركشیده و روی خود را گرفته بود. امام سجاد علیه السلام نیز به سهل بن ساعد صحابی فرمود: اگر میتوانی چیزی به این نیزه دار بپرداز تا سر امام را كمی جلوتر ببرد كه ما از تماشاچیان در زحمت و اذیت هستیم. سهل میگوید: رفتم و یكصد درهم به نیزه دار پرداخت كردم تا از بانوان دور شود، كار بدین منوال بود تا سرها را نزد یزید بردند (33).
پی نوشـــــــــــــــــــــت:
1) شیخ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج 3، ص 46.
2) همان، ج 3، ص 39.
3) محمدی ری شهری، میزان الحكمه (بیروت، دارالحدیث) ، چاپ دوم، 1419، ج 2، ص 716، روایت 4544.
4) همان، ص 717، روایت 4570.
5) همان، روایت 4565؛ بحارالانوار، ج 78، ص 309.
6) همان، ج 78، ص 111، حدیث 6؛ میزان الحكمة، همان، ج 2، ص 717، روایت 4569.
7) روزنامه جمهوری اسلامی، 23/6/1381؛ به گفته یك مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متعلق به 15 كشور جهان برای مردم ایران برنامههای تلویزیونی پخش میكنند كه برخی از این ماهوارهها بیش از 200 كانال تلویزیونی را به طریق دیجیتال پخش میكنند. این منبع آگاه افزود از این تعداد 600 شبكه تلویزیونی در سازمان صدا و سیما و برخی نهادهای نظامی، فرهنگی و اطلاعاتی مونیتور میشود، بنابر این گزارش از این تعداد شبكه 11 شبكه به زبان فارسی است و اكثر آنها علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی برنامه پخش میكنند×.
-
× هفته نامه بصیرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4.
8) قصص/23 - 25.
9) میزان الحكمة، ج 2، ص 717، روایت 4567.
10) همان، ص 717، روایت 4556؛ امالی طوسی، ص 301.
11) همان، ص 718؛ خصال صدوق، ص 20.
12) نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 712، حكمت 349.
13) همان، ص 676، حكمت 223.
14) عبدالواحد آمدی، غررالحكم، ترجمه علی انصاری، ص 646.
15) شیخ جعفر نقدی، كتاب زینب كبری، ص 22، و ریاحین الشریعه، ج 3، ص 60.
16) زینب كبری، ص 20.
17) عائشه بنت الشاطی، بانوی كربلا، مترجم: سید رضا صدر (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم 1378) ، ص 58 - 59.
18) وسائل الشیعه، ج 14، ص 43، حدیث 7.
19) موسوعة كلمات الامام حسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقرالعلوم، قم، مؤسسه الهادی، چاپ اول، صص 297 298.
20) احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1349 (ه. ق) ، ج 3، ص 204.
21) سید عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین علیه السلام، ص 310.
22) با نگاهی به: بانوی كربلا حضرت زینب، صص 138 - 139.
23) بحارالانوار، ج 45، ص 179.
24) همان، ج 45، ص 116.
25) بانوی كربلا، حضرت زینب، ص 144.
26) بحارالانوار، ج 45، ص 133. و ر. ك: ابوعلی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 122.
27) روز فتح مكه، بزرگان قریش نزد رسول خدا آمدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنها پرسید: «گمان میكنید با شما چگونه رفتار میكنم؟! گفتند: آنچه در اندازه برادری و بزرگواری برادرزادهای بزرگ است. پیامبر فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء؛ بروید كه شما آزاد هستید. از همان تاریخ بزرگان قریش به طلقا «آزاد شدگان» معروف شدند، ر. ك: سیره ابن هشام، ج 4، صص 54 - 55؛ مغازی واقدی، ج 2، ص 835.
28) بانوی كربلا، ص 147.
29) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 466.
30) میزان الحكمة، ج 2، ص 717، روایت 4557.
31) همان، روایت 4559.
32) جزائری، الخصائص الزینبیه، ص 345.
33) بحارالانوار، ج 45، ص 127؛ زفار قمقام، ص 556؛ از عاشورا تا اربعین، ص 122.