عنوان : نگاهي به جايگاه زن و نهاد خانواده در روم باستان
تاریخ : 1391/06/20
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7622 به تاريخ 5/6/91، صفحه 18
كلمات كليدي : جايگاه زن، خانواده
نوع مقاله : نشريات
موضوع مقاله : زن و خانواده
نویسنده: نسترن میرزایی
در نظام امپراتوری روم باستان، دیدگاه و نگرش خاصی در باب مسائل اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی بود. از دید بسیاری از صاحب نظران جامعه روم فاقد ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی مناسب بود و همین مسئله موجب ظهور آیین مسیحیت در روم شده بود. یكی از نهادهایی كه در روم باستان چندان ارزشی نداشت، كانون خانواده بود، همین مسئله موجب نگرش منفی نسبت به جایگاه زن در روم شده بود.
رواج سنتهای غلط، وضعیت خانوادگی در روم را به مخاطره انداخته بود، تولد در روم، خود حادثهای خطرخیز بود. اگر كودك، كژ و كور یا دختر بود، پدر به حكم سنت میتوانست او را بكشد وگرنه مقدمش گرامی بود. تمامی تصمیمات مهم در مسائل خانوادگی، به نگرش پدر مربوط میشد و او میتوانست در باب زندگی فرزندان خود تصمیم بگیرد.
رومیان این دوره، تا اندازهای از گسترش خانواده جلوگیری میكردند، اما سخت آرزو داشتند كه صاحب پسر شوند. پسر نماد قدرت و عظمت خانواده بود، پسر میتوانست در جنگها از سرزمین و كشور خود دفاع كند، اما در مقابل زنان و دختران هیچ ارزشی در اجتماع نداشتند و در جنگها، سربار مردان بودند، به برده و اسارت بردن زنان، ننگی برای جامعه بود.
در روم باستان، نظام پدر سالاری در اوج خود بود و به عبارت دیگر، پدرشاهی اساسیترین و اختصاصیترین نهاد جامعه رومی محسوب میگشت. پدر از اختیار مطلقی برخوردار بود و او یگانه كسی بود كه از حقوق و مزایایی بهره مند میشد. خرید و فروش با او بود و او حتی خود را مالك و صاحب جهیزیه همسر خود میدانست.
مرد تنها فردی بود كه میتوانست در مسائل سیاسی و اجتماعی شركت كند و اختیار زن و فرزندان با او بود. مجرد اتهامی برای زن كافی بود تا شوهر او را به زندان و مرگ محكوم نماید. اختیار مرگ و زندگی و فروش و به اسارت سپردن فرزندان نیز با پدر بود. در واقع، پدر خود را ارباب و مالك همه وسایل حتی مالك همه اعضای خانواده از مادر گرفته تا فرزندان و نوهها میدانست. پدر در خانواده بیشتر یك مالك و صاحب اختیار بود تا پدری دلسوز برای همسر و فرزندان خود.
شواهد تاریخی حكایت از بیعدالتی مضاعفی دارد كه در نظام خانوادگی روم باستان در حق زن روا داشته میشد. ویل دورانت در صفحه 68 كتاب تاریخ تمدن چنین نوشته است: «زن حق حضور در محاكم را، حتی به عنوان شاهد نداشت. چون بیوه میشد، هیچ گونه ادعا یا حق زوجیت بر دارایی شوهر نمییافت. شوهر اگر میخواست، میتوانست برای او چیزی باقی نگذارد. در هر سنی از عمرش زیر قیمومیت مردی خواه پدر، خواه برادر یا شوهر، خواه فرزند یا سرپرست بود كه بی اجازه او حق استفاده از اموالش را نداشت.»
ویل دورانت یك چنین تصویری را از موقعیت زن در روم باستان ترسیم مینماید و این در حالی است كه هنری لوكاس تصویری معتدل تر از جامعه رومی ارائه میدهد، به نظر میرسید تصویری كه لوكاس از زن رومی بیان میكند، در دوران بعد از ظهور مسیحیت باشد.
بعد از ظهور مسیحیت در روم، تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری در جامعه رومی رخ داد. زنان در محافل مذهبی پذیرفته شدند، اما حضورشان بدون حجاب ممنوع بود. بولس كه یكی از حواریون بود، ابلاغ كرده بود: «زنان در كلیسا ساكت باشند. در آنجا محلی كه زیردست تر باشد، بگیرند. اگر احتیاج به چیزی دارند، آن را در خانه از شوهرانشان بخواهند، زیرا شایسته نیست كه زنی در كلیسا حرف بزند.» در واقع جایگاه واقعی زن با ظهور مسیحیت انجام گرفت و این آیین تلاش نمود تا نگرشی مثبت و انسانی نسبت به زنان و نهاد خانواده ارائه دهد.