برخورد با کودکانی که مشکلات رفتاری دارند، والدین را دچار نوعی درماندگی و ناکامی می کند. علت آن نخست رفتار کودک و دوم نداشتن آگاهی و شناخت کافی از ویژگیهای کودک در مراحل مختلف می باشد. آن چه اهمیت دارد، راه حل هایی است که برای جنبه های منفی رفتار این کودکان وجود دارد.
از آنجایی که والدین از خود انتظارات غیر واقعی دارند و در مورد روش تربیت فرزندان خود اقتدار، اطمینان و اعتماد به نفس کامل را ندارند، به تدریج دچار یأس و تردید می شوند. کودکان این عدم اطمینان والدین را احساس می کنند و عنان قدرت و اختیار را به دست می گیرند.
والدین خود را برای هر مشکل کوچک فرزندشان، نظیر سرماخوردگی، سرزنش می کنند. آنها تصور می کنند که باید تمام خواسته های فرزندشان را برآورده کنند. و خود را با سایر والدین مقایسه می کنند و آنها را موفق تر و مسلط تر از خود می دانند.
وقتی خواسته های بچه ها برآورده نمی شود و با «نه» والدین مواجه می شوند به والدین برچسب می زنند:«تو مامان بدی هستی، دیگه دوستت ندارم.» این برچسب ها موجب احساس گناه در والدین می شود و قاطعیت خود را در مقابل کودک از دست می دهند.
کودک برای جلب توجه والدین و یا برای رسیدن به خواسته خود قشقرق راه می اندازد. والدین در مقابل این رفتار، تسلیم خواسته کودک می شوند. والدین نسبت به فرزند خود انتظارات غیر واقع بینانه دارند. فرزندشان همیشه باید حرف شنو، منظم و مؤدب باشد.
تامین تمامی خواسته های کودک به مرور زمان موجب می وشد تا کودک برای چیزهایی که برایش فراهم شده ارزش و اهمیت قائل نمی شود و تصور می کند که این وظیفه والدین است که تمام خواسته های او را برآورده کنند. او از این تمایل والدین سوء استفاده می کند و برای انجام هر کار خوب، از والدین باج می خواهد. در نهایت کودک صبور بودن و مقابله با ناکامی را یاد نمی گیرد.
خطاهای رایج
1- کودکان نباید والدین یا بزرگتر های خود را مورد چون و چرا قرار داده و با آنها مخالفت کنند
البته باید بدانیم که همیشه حق با والدین نیست و در بسیاری از موارد در اشتباه هستند.به همین دلیل ممکن است برخی از مخالفت های کودکان نیز صحیح و به جا باشد. اما پدر یا مادری که بر موافقت کامل و مطلق فرزند خود پافشاری می کند،در واقع می خواهد که هرآنچه میگوید یا باور دارد مورد قبول کودک واقع شود و هرگز مورد چون و چرا قرار نگیرد، چراکه او خود را فردی بالغ و بزرگسال می داند.به عقیده ی این دسته از بزرگسالان، کودک کمتر از بزرگسالان می فهمد و توانایی بررسی و تحلیل باورها و تصورات ایشان را ندارد.
اما این تصور، سفسطه ای باطل است که افراد کمال گرا و خودپسند باید بدانند عمل به آن کاری خطا و اشتباه است. وقتی کودکی به باورهای والدینش شک کند، شاید بی احترامی و بی ادبی از خود نشان می دهد، اما واقعیت این است که او فقط با تفکرات و تصورات والدینش مخالفت می کند. افراد عاقل و بالغ و متکی به نفس، نقایص و عیوب خود را می پذیرند و هرگز از این مساله دچار ترس و نگرانی نمیشوند.
2-کودکان را مجبور به سکوت نکنیم
والدین باید بدانند که سکوت فرزندشان نشانه رضایت او نیست. در چنین مواردی هیچ تغییر واقعی در فکر و ذهن کودک به وجود نمی آید و اختلاف عقیده او با والدین همچنان باقی میماند( احتمالا بیش از قبل) و در پایان فقط پدر و مادر فرمان میرانند و کودک اطاعت میکند که در این حالت کودک عقیده شخصی خود را حفظ میکند.
3-طریقه درست اندیشیدن را به کودکانمان بیاموزیم
به کودک اجازه دهیم با اتکای به خود بیاندیشد. زیرا اگر بخواهیم او را برای ورود به دوره ی بزرگسالی( دوره ای که باید مسیر درس زندگیشان را خودشان انتخاب کنند) آماده سازیم، میبایست طریقه اندیشیدن را به او بیاموزیم. برای آموزش درست اندیشیدن باید به کودک اجازه دهیم آنچه را که میخواهد (بدون توجه به اینکه با چه چیزی و چه کسی مخالف است) بیان کند. زیرا فقط زمانی که باورها و عقاید کودک در معرض دید قرار گیرد میتوانیم آن ها را بررسی و اصلاح کنیم. مادامی که کودک تصورات و اندیشه های خود را مخفی کند، همه این باورها با ثبات و خوب به نظر میرسد.
4-کودک را تشویق به دروغ گویی نکنیم
والدین با منع کودک از اظهار مخالفت خود، در واقع او را ترغیب میکنند که دروغ بگوید. بنابراین وقتی والدین از فرزند خود موافقت کامل و مطلق را طلب میکنند، در واقع از او می خواهند که به خودش دروغ بگوید. یعنی علی رغم باور خود(اعم از اینکه واقعیت درست یا غلط باشد)با پدر و مادر خود موافقت کند.
5-در صورت مخالفت کودک با عقاید ما حس گناه را در کودک تقویت نکنید
نباید به کودک تلقین کنید که مخالفت او با والدین یا زیر سوال بردن افکار و تصورات آنها یک گناه کبیر است.
6- بهتر است برای اصلاح طرز فکر کودک او را تشویق کنیم که از نیروی عقل و اندیشه ی خود بهره گیرد.
باورها و عقاید ارزشمند خود را مورد چون و چرا قرار دهد. با خود و والدینش بحث و گفتگو کند و هر موضوعی را مورد بررسی قرار دهد تا آن که بداند به چه علتی به این باورها و تصورات معتقد شده است. 306