متأسّفانه امروزه انسان، از نقش هیجانات خود ـکه عامل بسیار مهمی در انگیزش و رفتار هستندـ، آگاهی کمی دارد. ما برای بیان بسیاری از عواطف خود، دچار فقر کلامی هستیم و واژه توصیفکننده حالت خود را نمیدانیم. این حالت، منجر به فقر ارتباطی بین همسران نیز میشود. شادکامی و سلامت ذهنی، در برگیرنده احساسات مثبتی مانند: لذّت، آرامش، حسّ جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است.
ازدواج میتواند عواطف مثبت را در زندگی مشترک، جاری و تقویت کند. عواطف مثبت، سه دستهاند:
1. آنهایی که به گذشته مربوط هستند.
2. آنهایی که به زمان حال تعلّق دارند.
3. آنچه به آینده مربوط است.
عواطف مثبت مربوط به گذشته، شامل: رضایت خاطر، خرسندی، کامیابی و حسّ سرافرازی میشود. خوشبینی، امید، ایمان و اطمینان نیز عواطف اصلی مربوط به آیندهاند؛ امّا عواطف مثبت مربوط به زمان حال، دو طبقه متمایز: لذّات زودگذر و کامروایی پایدار را تشکیل میدهند. لذّات زودگذر، از کانالهای حسّی به دست میآیند، مانند: احساسات ناشی از روابط جنسی، بوهای خوش و مزههای مطبوع.
تحقّق اهداف عملی زندگی زناشویی و هدف های عاطفی هر یک از همسران ، مستلزم روحیه همکاری در برنامهریزی، تصمیمگیری، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است.
ازدواج، حرکتی بین هیجانات مثبت و منفی
نظر به این که ازدواج، پیوندی عاطفی است، میتوان عواطف مثبت و منفی را در فرایند آن، تجربه کرد. یعنی آمیزهای از شادکامی و تلخکامی. ازدواج، ظرفیتهای درونی بسیاری دارد تا بتواند عواطف مثبت را در فرایند زندگی و شدن، به ظهور برساند و آنها را تقویت کند.
امّا واقعیت، آن است که زندگی، آمیزهای از شادیها و ناراحتیهاست. زوجهایی موفّقاند که درصد شادکامیشان بیش از شکستهایشان باشد. با توجّه به تغییر و تحوّلات دهههای اخیر، نگرش نسبت به خانواده و سازمان آن، متحوّل گردیده و نیاز به یادگیری مهارتهای جدید ، احساس میشود.
ازدواج
داشتن ارتباط سالم و در عین حال طولانی با همسر، کارِ دشواری است و نیازمند برقراری تعادل و توازن میان زن و شوهر است؛ زیرا کشش از هر سو بسیار نیرومند است: از یک سو میخواهیم جدا و مستقل باشیم و از حقوق فردی خود به بهترین وجه، بهرهمند شویم و از سوی دیگر، به برقراری ارتباط و دوستی با همسر، شدیداً نیازمندیم و ناچار، باید یا به گروه دوستان و یا خانواده تعلّق داشته باشیم.
هنگامی که زوجها، تعادل بین این دو کشش را از دست بدهند، مشکلات زندگیشان آغاز خواهد شد و از شادکامی، فاصله میگیرند.
نداشتن مهارتهای لازم و طرز تلقّیهای مناسب ، روابط زن و شوهر را با مشکل رو به رو میسازد، در حالی که اگر قرار باشد زن و شوهر، به هدفهای عملی زندگی زناشویی (انجام دادن وظایف روزمرّه، اداره خانواده، اداره امور مالی، تربیت فرزندان و...) و هدفهای عاطفی خود ، جامه عمل بپوشانند ، به آن دو، نیاز مبرم دارند. تحقّق این اهداف، مستلزم روحیه همکاری در برنامهریزی، تصمیمگیری، تقسیم منطقی کار و اجرای مؤثّر آن است. ازدواج، اگر میخواهد همراه با شادکامی باشد، باید با عشق همراه باشد.
از طرفی ازدواج، در مرتبه دوم اهمیت است و آنچه بیش از خودِ ازدواج اهمیت دارد ، عشق است. ازدواج، اگر میخواهد همراه با شادکامی باشد، باید با عشق همراه باشد.اگر افراد تنها بنا بر مصلحت های گوناگون در کنار هم زندگی کنند ،زندگی شان خشک و بی روح بوده و شادکامی طرفین را همراه ندارد.
ازدواجهای امروزی، بیشتر با پیشفرضها و تعصّبات گوناگونی درباره موضوعات عاطفی و فعّالیتهای زندگی انجام میگیرند که به مرور زمان، به کشمکشها و اختلافات اساسی در زندگی میانجامند و در نهایت نیز شاید طلاق، تنها چاره کار باشد.برای اینکه دچار این مشکلات نشوید و خدایی نکرده ناامید از داشتن رابطه ی زناشویی موفق نباشید ،در مقاله ی بعد با ما باشید تا راهکارهایی برای ایجاد «حس رضایت از زندگی زناشویی» را بیان کنیم.