بچّه، شاداب ترین میوه خوش زندگی است؛ و عالی ترین ثمره حیاتی از بوستان انسانیّت، و معطّرترین گل از گلستان بشریّت است. زن هایی که به جای بچّه داری و تکثیر این نوباوه ریحان آدمی، این عمل سالم و نیکو را ترک می کنند، و به دنبال کارهای خارج از منزل می روند، چقدر از قافله تقدّم و پیشرفت عقب افتاده اند!
آنها هر کاری بکنند و به هر مقام و شغلی دست بزنند، و هر گونه هنر و فنّی را بیاموزند، به طوریکه فرضاً سراسر اطاقشان را از تابلوهای دکتری و مهندسی و سائر فنون زینت دهند، و تا پایان عمرشان هم اگر تلاش کنند، و حقّاً و واقعاً نیّتشان خوب باشد، و در صدد خدمت به اجتماع بوده باشند، همه اینها بقدر یک بچّه زائیدن و شیر دادن و آن را بزرگ کردن و تربیت نمودن و به جامعه تحویل دادن ارزش ندارد.[۱]
به دو دلیل: اوّل آنکه: این خانمی که سراسر اطاقش را از دیپلم ها و لیسانس ها و دکتراها پر کرده است، و در هر مقام و پست که شاغل شده است، صد برابر آنهم اگر فرضاً برآن افزوده گردد، چنانچه به او بگویند: تو حاضری این فرزندت را بدهی و مقامات و گواهی نامه هایت محفوظ باشد؟! و یا آنها را فدای این فرزند می کنی؟!
فوراً میگوید: فدا می کنم! فرزند، برای من ارزشش بیشتر است.
پس ای خانمی که به یک فرزند و یا دو فرزند اکتفا کرده ای و خودت را سرگرم کارهای دیگر نموده ای! بدان که آن فرزندهای احتمالی که در صورت فرض زائیدن به وجود می آمدند و اینک نیامده اند، همانند همین فرزند تو می باشند. همه آنها را از دست داده ای! و به فوز عظیم نرسیده ای! و آن فرزندهای لطیف و شیرین را فدای این مشاغل و در حقیقت شواغل نموده ای! این به اعتراف خودت، خسرانی است بزرگ و تهی دستی و فقری است سترگ.
و علّت و رمز حلّ این معمّا آنست که: فرزند دارای حیات و زندگی است، و مشابه خود تست، و بقا وجود تست! فلهذا هیچ چیز از اموال و تجارت ها و صناعت ها و مقام ها، ارزش او را ندارند و نمی توانند داشته باشند.
زیرا اصل حیات و زندگی تو، برای تو ارزشش از همه مقام ها و تعیّنات و اندوخته ها بیشتر است.
ر است.
دوّم آنکه: بچّه زائیدن، تکثیر مثل نمودن است. یعنی زن، موجوداتی را مشابه خود، از پسر و دختر به وجود می آورد. اگر زنی شش اولاد زائید، شش انسان مشابه خود را در خارج ایجاد کرده است. و اگر ده اولاد زائید، ده انسان مشابه خود را. تازه اگر این اولاد دختر باشند، و گرنه اگر همه آنها یا بعض از آنها پسر باشند، موجودات قوی تر و نیرومندتری را در خارج بوجود آورده است.
این اولاد در اثر زحمت مادر و تکمیل رشد و تربیت، هر کدام به نوبه خود، انسانی از جمیع جهات مشابه مادر، و یا نیرومندتر و مؤثّرتر از او هستند؛ و در فعّالیّت و خدمت به جامعه مسلمین عیناً مانند مادرشان، و یا بهتر و فعّال تر و مؤثّرتر می باشند.
اگر زنی بجای دخول و شرکت در کارها و فنون و صنایع اجتماعی، بچّه بزاید و بزرگ کند و تحویل اجتماع دهد، خدمات وجودی خود را در أعلاترین درجه، با ضریب تعداد فرزندان خود بالا برده است.
اگر هشت فرزند زائید، هشت برابر خدماتِ اجتماعی خود به جامعه خدمت نموده است؛ و اگر بچّه ای نزائید و تربیت ننمود، درجات خدمت خود را با ضریب هشت پائین آورده و ساقط نموده است.
و در حقیقت این چنین بانوانی که در اجتماع وارد می شوند و خود را خادم و دلسوز مجتمع می دانند، با این ضریب، خود را از اجتماع دور کرده و از خدمت به آن شانه خالی کرده اند.
اینها همه بجای خود محفوظ، و در عین حال تحصیل کمالات معنوی و علوم الهی، و تحصیل دانش هایی که به درد بانوان می خورد، از قبیل خانه داری، خیّاطی، غذا پزی، بهداشت و حفظ الصّحّه، قابلگی و پزشکی زنان، و فراگیری علوم تربیت فرزند و غیرها که بسیار است، ابداً با بچّه داری منافات ندارد، بلکه کمال ملایمت را نیز دارد.
از آنچه گفته شد، همچنین می توانیم این نتیجه را بگیریم که: بانوانی که با عمل جرّاحی لوله های رحم خود را مسدود می کنند، در حقیقت اساسی ترین دستگاه موجودیّت خود را که زنیّت است، خراب و تباه و فاسد می نمایند.
رَحِم زن، مانند چشم و دست و پا و قلب او یکی از اعضای پیکر اوست. بلکه از اعضای بسیار مهمّ است که با بقاء و سلامت آن، موجودیّت و زنیّت زن محفوظ، و با فناء و نابودی و مرض آن، زنیّت زن تباه شده است.
پزشک و جرّاح، حقّ بستن لوله های رحم را ندارد، گرچه با اجازه و یا امر زن و شوهرش باشد؛ زیرا موجب نقصان عضو است، و نقصان عضو شرعاً و عقلًا حرام است.
همانطور که کسی حقّ ندارد به جرّاح بگوید: دست مرا ببر! و یا گوش مرا ببر! و یا پای مرا قطع کن! همینطور نمی تواند بگوید: لوله های رحم مرا مسدود کن! انسان اختیار اجزاء و اعضای بدن خود را نداشته، و حقّ از بین بردن و خراب کردن آنها را ندارد. مالک انسان خداوند است، و او به انسان، نه عقلًا و نه شرعاً إجازه اینگونه تصرّفات را نداده است.
کسی که لوله هایش را بسته اند، بکلّی عقیم و نازا می گردد؛ و با فرض بازکردن لوله ها با عمل جرّاحی دگر، باز حمل برداشتن و آبستن شدن او بسیار بعید است. ولی أحیاناً اگر بانویی که از روی جهالت خود و یا شوهرش لوله هایش را بسته اند، گمان آن رود که با عمل جرّاحی مجدّد می توانند لوله ها را باز کنند، شرعاً بر او واجب است که: در صورت امکان و عدم محذوری، خود را تحت عمل قرار داده و لوله های خود را باز کند.
در زمان طاغوت بستن لوله ها برای طبقه مُرفّه و بی درد مُد شده بود، و اینک که بعضی متوجّه خطای منکر خود شده اند، کار از کار گذشته و در آرزوی طفل نوزاد عمرشان به پایان می رسد.
گویند: سخن در این بود که مردان فقیر و کم بضاعت را که غالباً کثیر الاولاد می باشند اخته کنند، و این اخته کردن بصورت قانونی درآید؛ همچون مردان هندی که جبراً و قهراً حکومت وقت آنها را اخته مینماید.[۲] و در این صورت دیگر نه زنی در کشور باقی بود، نه مردی؛ زنان بواسطه خوردن قرص و بستن لوله، و مردان بواسطه عقیم کردن و کوبیدن خُصْیَتَین(بَیْضَتَین).
اینست معنای ذلّت و اسارت و بردگی! اینست مفهوم استثمار حقیقی! و اینست مفاد استحمار و استعباد واقعی؛ که آنچه را که با بردگان زمان جاهلیّت نمی کردند، با ما بنمایند.
نويسنده: آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
منبع: رساله نکاحیه، ص ۴۵
پی نوشت ها:
[۱] چه خوب یک خانم اداری می گفت: این جامعه، ما را از پرستاری و تربیت فرزندانمان در خانه بریده است و به پرستاری فرزندان مردم مشغول کرده است.