باسمه تعالی
بررسی نظریات اقتصادی پیرامون افزایش جمعیت
طی چند سال اخیر هر زمانی که ضرورت تغییر در سیاست های جمعیتی کشور و لزوم افزایش نرخ باروری مطرح شده است، عوارض نامطلوب افزایش جمعیت بر اقتصاد به عنوان مهمترین دلیل مخالفین افزایش جمعیت بیان شده است. این درحالی است که بررسی نظرات مطرح شده در علم اقتصاد پیرامون این موضوع نشان می دهد که این نظرات را می توان در قالب دو گروه کلی تقسیم کرد. نظرات گروه اول که عمدتا در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم مطرح بوده اند، نگاهی بدبینانه به جمعیت دارند و افزایش جمعیت را مانع رشد و پیشرفت اقتصادی کشورها می دانند. در مقابل نظرات گروه دوم که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور پیدا کرده و امروزه نیز مورد استناد قرار میگیرند افزایش جمعیت را شرط لازم برای رشد و پیشرفت اقتصادی می دانند.
مالتوس[1] (1766-1834) اقتصاددان انگلیسی را می توان از جمله بنیانگذاران نظریات بدبینانه نسبت به جمعیت در اقتصاد دانست. وی نظریات خود را برپایه فضای اقتصادی-صنعتی قرن نوزدهم بنا کرد که در آن سرمایه و منابع طبیعی نقش اصلی را در تولید کالا و خدمات بر عهده داشت. وی در کتاب خود به نام «رسالهاي در باب اصول جمعيت» در سال 1798 این نظریه را مطرح ساخت که "جمعیت به صورت تصاعد هندسی افزایش مییابد درحالیکه رشد مواد غذایی به صورت تصاعد حسابی است". وی به همین دلیل بر اتخاذ سیاستهای شدید کنترل جمعیت تأکید داشت. بعدها پیروان وی، مباحث دیگری را نیز به نظریات گذشته افزودند و توانستند تأثیرات گستردهای را بر سیاستهای اتخاذ شده از سوی نهادهای بینالمللی و کشورهای در حال توسعه بر جای گذارند. عمده نگرانیهای مالتوس و پیروان وی در توجیه سیاستهای کنترل جمعیت به شرح زیر است:
دسته دوم نظریات در حوزه اقتصاد جمعیت نگاهی خوشبینانه به این مقوله دارد. برپایه تئوریهای جدید، از یک طرف جمعیت شرط لازم رشد و توسعه اقتصادی است و از طرف دیگر جمعیت یک متغیری است که در رابطه با سایر متغیرها به تعادل میرسد. به عنوان مثال ادموند فلپس ـ عضو برجسته انجمن اقتصاد آمریكا و برندهی جایزهی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۶ـ برای یافتن بهترین نرخ پس انداز از طریق درون زا کردن نرخ پس انداز، به رابطهی دقیق بین رشد اقتصادی و رشد جمعیت دست مییابد كه به «قاعدهی طلایی رشد» مشهور است. بر اساس قاعدهی طلایی، كارایی نهایی سرمایه با نرخ رشد جمعیت برابر است. به عبارت دیگر، رشد اقتصادی تابع مستقیم نرخ رشد جمعیت است. این نظریه را اقتصاددانان دیگری مانند موریس اله (۱۹۶۱)، سوان (۱۹۵۶) و مید (۱۹۶۱ و ۱۹۶۳) نیز تأیید كردهاند.
دو محوری که به عنوان مبنای نظریات خوش بینانه به جمعیت در حوزه اقتصاد هستند عبارتند از:
نظریات جدید در حوزه علم اقتصاد، افزایش جمعیت را به عنوان یک فرصت مورد توجه جدی قرار دادهاند. این رویکرد بر خلاف فرضیات گذشته است که افزایش جمعیت را تهدیدی برای رشد و پیشرفت اقتصادی تصور میکرد. در این دیدگاه، رشد جمعیت این امکان را به جامعه میدهد تا از پتانسیلهای خود حداکثر استفاده را کرده و بتواند رشد اقتصادی پایداری را ایجاد نماید. دستاوردهای نوین علم اقتصاد نگرانیهای مالتوس و پیروانش در خصوص افزایش جمعیت را به شرح زیر مورد تردید جدی قرار میدهد:
گام اول- نرخ زاد و ولد بالا، نرخ مرگ و میر بالا: در این حالت که وضعیت اولیه اکثر کشورها قبل از ورود به دنیای صنعتی است نرخ رشد جمعیت بسیار اندک است.
گام دوم- نرخ زاد و ولد بالا، کاهش نرخ مرگ و میر: با ورود کشورها به فرایند صنعتی شدن و بهبود شرایط زندگی، نرخ مرگ و میر به تدریج کاهش مییابد. در نتیجه نرخ رشد جمعیت همراه با بهبود شرایط زندگی به تدریج افزایش مییابد.
گام سوم- کاهش نرخ زاد و ولد ، نرخ مرگ و میر پایین: با افزایش سطح رفاه اجتماعی و تغییر الگوهای زندگی تمایل خانوادهها به داشتن فرزند بدلیل هزینه فرصت ناشی از آن کاهش مییابد. در این حالت نرخ رشد جمعیت به تدریج کاهش مییابد.
گام چهارم- نرخ زاد و ولد پایین، نرخ مرگ و میر پایین: با کاهش هر دو نرخ زاد و ولد و نرخ مرگ و میر، نرخ رشد جمعیت به نزدیک صفر میرسد. در این حالت میزان جمعیت بالا و ثابت است.
گام پنجم- نرخ مرگ و میر بالاتر از نرخ زاد و ولد: مدل اصلی نظریه گذار جمعیتی تنها شامل چهار گام بودهاست. گام پنجم اخیرا توسط برخی اقتصاددانان و پس از مشاهده تغییرات جمعیتی کشورهای اروپایی که دارای نرخ رشد منفی جمعیت هستند به مدل اضافه شدهاست. در این گام، نرخ مرگ و میر از نرخ زاد و ولد پیشی گرفته و نرخ رشد جمعیت منفی میشود.[6]
با توجه به موارد فوق، فرضیات مالتوس و پیروانش مبنی بر لزوم کنترل جمعیت و حتی کاهش آن از منظر علم اقتصاد ، فاقد اعتبار است. تلاش کشورهای توسعهیافته برای اعمال سیاست افزایش جمعیت را می توان در همین راستا ارزیابی کرد.
[1] Malthus, Thomas
[2] Simon Kuznets
[3] Kendrick
[6] Demographic transition theory, C Caldwell, B Caldwell – 2006 springer
[7] Externalities