باسمه تعالی
پرسش: آیا تاکنون نظریة جمعیتی اسلام تدوین شده است یا خير؟ اگر این کار انجام نشده، چه موانعی پیش روی این مسئله قرار داشته است؟
پاسخ: نظریه با حکم شرعی تفاوت دارد. نظریه، مجموعهای از گزارههای هماهنگ، درهمتنیده، همافق و داراي مبنای نظری روشن است که در وضعیتهای مختلف ميتوان بدان استناد کرد. آنچه تاکنون دربارة جمعيت در کشور ما مطرح بوده، يکسري مباحثههاي فقهی، آن هم در مقیاس خُرد بوده است. مقیاس خُرد همان مسائل تنظیم خانواده؛ یعنی زوجي نزد مجتهدي میروند و ميپرسند آیا ميتوانیم از روشهای پیشگیری از بارداری استفاده کنیم یا خير. مجتهد براساس مبنای فقهیاش پاسخ میدهد که اگر برای بدن ضرر نداشته، و مستلزم لمس حرام نباشد، اشکالی ندارد؛ ولي منظور ازنظریه، آن است که حکومت متناسب با آن ساختارسازي كند و در مقیاس کلان بتواند بدان استناد کند؛ يعني بتوان از آن راهبرد حکومتی استخراج کرد. بنابراين، نهتنها در موضوع جمعيت نظریه نداریم، تقریباً در هیچ عرصهای نظریه نداریم؛ یعنی هنوز در کشورمان به عصر تولید نظریه نرسیدهایم. آقای دکتر رضا داوری حکایت جالبی را تعریف ميکند: در اويل انقلاب، میشل فوکو[1] به ايران آمد؛ او پرسشی مطرح کرد و گفت نظریة جنسی حکومت شما چیست؟ من در پاسخ به او گفتم ما بر مسائل خانواده و ازدواج تأکيد بسياري داريم. او گفت منظور من این نیست؛ منظورم این است که برای حل نیازهای جنسی جوانان چه نظریهای داريد؟ شما میگویید روابط نامشروع ممنوع است، پس این نیاز را چگونه برطرف ميکنيد؟ وي در ادامه گفته بود که اگر نظامی نظریة جنسی نداشته باشد، در معرض تزلزل قرار میگیرد. امروزه سیاستگذاریها و راهبردهاي کلان ما مبتنیبر نظریه نیست. براي تدوين نظرية جمعیتی، فقیه، متکلم، کارشناس اخلاق و تربیت، جامعهشناس، اقتصاددان و متخصصان رشتههاي ديگر بايد در خدمت کارشناسان اسلامی قرار گیرند تا آنها بتوانند نظرية جمعيتي اسلام را تدوین کنند. بهتعبیرديگر، تدوین نظریة اسلامی در بخش آشنایی با موضوعات، بهمنزلة یک پدیده، نیازمند همکاري جامعة کارشناسی کشور است؛ ولی این اتفاق هنوز رخ نداده است. برای تحقق اين هدف، نخست بايد اصول فقه حکومتیمان را تدوین کنيم. دربارة فقه حکومتی دو تلقی وجود دارد؛ منظور برخي از فقه حکومتي، بررسي مسائل حکومتی در فقه است؛ منظور من این معنا از فقه حکومتي نيست؛ منظور من از فقه حکومتي، نگاه حاکمیتی به بحث فقه است؛ یعنی آیا با رویکرد حاکمیتی و نگاه راهبردی ميتوانیم به فقه نگاه کنیم یا خير؟ در اين رويکرد، فقه، مناسبات حاکمیتی را طراحی ميکند و چهبسا قواعد و اصول فقهی آن، تاحدودی متمایز از فتنه فردي باشد. در مباحث فقهي، اصل بر برائت است؛ آیا در مسائل حکومتي نيز اصالة البرئه داریم یا آنكه اصل بر الاحتیاط است. بنابراين، تازمانيکه ادبيات فقه حکومتی در جامعة ما شکل نگیرد، نميتوانيم نظریة جمعیتی را بهدرستی تدوين کنيم.
پرسش: آیا ميتوان گفت نگاه اسلام به مسئلة جمعیت، بدون جانبداری از افزایش یا کاهش بوده است، یا اينکه شرایط باعث شده است که یکی از این دو رویکرد را انتخاب کنيم؟
پاسخ: به نظر من با رویکرد حکومتی، بايد یک ادبیات فقهی شکل دهيم تا نگاه حاکمیتیمان را به فقه روشن سازد. بحث دربارة این نیست که آیا افزایش تکثیر نسل برای من یا برای شما خوب است یا نه؛ این بحث در مقیاس خرد است؛ یعنی وقتی در مقام يک زوج از فقه بپرسيم که آيا بچهدار شویم یا نه، یک پاسخ به ما بدهد؛ اما پرسش حکومت فرق ميکند؛ پرسش حکومت این است که آیا سیاستگذاریها رويکرد تشویقی به افزايشي داشته باشد يا رويکرد تنبيهي؛ يعني یکی از این دو رویکرد را باید اتخاذ کنیم، و يا اينکه فرض میانهای را در نظر بگيريم و آن اينکه حکومت دربارة افزایش و کاهش جمعیت نباید موضعي داشته باشد و فقط بر کیفیت بهداشتی، سلامت مادران و نوزادان و مسائل اقتصادی و... رسيدگي كند، برای پاسخ دادن به این پرسش باید بحث را از کجا شروع کنیم؟ در قدم نخست، یکسري بحثهای مقدماتی وجود دارد؛ مقدمة اول این است که از خودمان رفع اتهام کنیم؛ زيرا عدهاي ما را متهم ميکنند که شما قايل به برنامهریزی و توسعة اجتماعی نيستيد؛ درحاليکه ما به قاعدهمندی تحولات اجتماعی و سنن و قواعد الهی معتقديم؛ يعني افزونبراينکه سنن و قواعد بر طبیعت حاکم است، بر جوامع نيز حاکم است. یکی از سنتهای الهی، تأثیر ارادههای انسانی است: إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛[2]یعنی تغییرات اجتماعی، تاحدودی تابع تغییر ارادههای جمعی است و ارادههای جمعی در تحولات اجتماعی مؤثرند. ما وظيفه داريم تا ارادههای جمعی را در مسیر تحول مثبت شکل دهیم. پس به برنامهریزیهای درازمدت، میانمدت و کوتاهمدت نياز داريم؛ زيرا تراکم ارادههای انسانی، زمینة ارادة الهی را برای تغییرات آماده ميکند که ميتوان مصادیقي از آن را نيز بيان کرد. براي مثال، در داستان حضرت یوسف ايشان يک برنامهریزی چهاردهساله براي مبارزه با قحطی ارائه ميدهند. در روايات نيز توصيه شده است که بايد معیشت شما حسابوکتاب داشته باشد.
نکتة ديگر اين است که نقش سنن الهی در تحولات، منحصر در عوامل مادی نیست. خداوند تصریح کرده است که در تحولات، عوامل غیرمادی نيز تأثیر دارد. ازاينرو، نبايد در برنامهریزیهای اجتماعی، تنها بر سبب و مسببهای مادی تمرکز کرد. براي نمونه، خداوند ميفرمايد:وَمَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛[3] کسی که تقوایش زیاد، و خداترس شود، خدا برای او گشایش قرار میدهد و روزی «من غیر لایحتسب» و خارج از محاسبات مادی براي او مقدر ميکند؛ حال اگر تقوای اجتماعی و عمومي افزايش يابد، يكي است روزي «من غیر لایحتسب» در جامعه زیاد شود و خداوند خارج از برنامهریزی، گشایش قرار میدهد.
آموزة بعدی، روشنتر رابطة بین تقوای اجتماعی و بهرهمندی از برکات را بيان ميكند؛ خداوند ميفرمايد:وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ؛[4] اگر اهل قریهها، یعنی جوامع مختلف ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمانها و زمین را برایشان باز میکردیم. البته علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بيان ميکنند که اين جمع افادة عموم ميکند؛ يعني زمانیکه همة قریهها تقوا داشته باشند، زمین و آسمان برکات خودشان را نازل ميکنند و اين مربوط به زمان امام زمان4 است.
ارتباط بین استغفار، قوّت و امدادهاي مادي در آیات سورة نوح بيان شده است: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ؛[5] استغفار پیشه کنید که اثر اول آن آمرزش، و اثر دومش «یمددکم باموال» است؛ يعني اموال مفید شما زياد ميشود، نه اموالی که باعث خسران باشد؛ اثر سوم هم اين است كه با فرزندان، شما را امداد ميکند. در نقطة مقابل آن، يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَيُرْبِي الصَّدَقاتِ؛[6] وقتي صدقه میدهید، از جیبتان میرود؛ ولی باعث برکت و افزايش روزی میشود؛ ربا که میگیرید، به جیبتان میآید، ولی باعث تنگدستی شما میشود: ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ؛[7] فساد در آسمانها و زمین بهواسطة اعمال انسان رخ ميدهد؛ یعنی بهدليل فساد انسان، عالم طبیعت نيز فاسد شده است. براي مثال، وقتی زنا زياد شود، خداوند زلزله را زیاد ميکند؛ وقتي زکات ندهید، گوسفندان دچار هلاکت میشوند؛ يعني متناسب با گناهان، عذابها زياد ميشود. امام هفتم در روايتي ميفرمايد اگر گناه جدیدي انجام دهيد، خداوند بلاي جديد و بیسابقه برایتان میآورد. براي نمونه، بیماری ایدز در جامعه شیوع پیدا ميکند. این مسائل نشان میدهد در عالم طبیعت، افزونبر محاسبات مادی، عوامل ديگري نيز تأثيرگذارند؛ يعني بین قناعت، صدقه و وسعت روزی، بين شکر نعمت و زيادي نعمت و بین گناه و مفاسد اجتماعی و طبيعي مناسباتی وجود دارد. اینها نشاندهندة آن است که بايد بين الگوی توسعة اسلامی و الگوی توسعة مادی تفاوتهايي وجود داشته باشد. براي نمونه، در الگوی توسعة اسلامی، برای افزایش تقوای اجتماعی در جامعه و شکر و قدرشناسي مردم هم برنامهریزی ميشود؛ درحاليکه در توسعة غربي چنين چيزي وجود ندارد.
مقدمة دیگری که در موضوع جمعیت باید بدان توجه کنيم، اين است که خداوند همواره در حال تصرف و مداخله در عالم است. براي مثال، با برکت دادن يا منع روزی دخالت ميکند؛ وقتي انسان عملي نادرست را انجام ميدهد، خداوند براي تنبيه، بر او سخت ميگيرد تا تضرع کند. خداوند در قرآن ميفرمايد: ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا وَقالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ.[8] اين آيه به قومی اشاره ميکند که خداوند به آنها نعمتهاي فراواني داد؛ اما آنقدر به بدکاريشان ادامه دادند تا اينکه محاسباتشان صرفاً مادي، و خداوند از زندگيشان خارج شد. علامه طباطبايي اين مسئله را ناشي از استدراج ميداند و معتقد است اين نوعي عذاب براي آنهاست.
از اين مقدمات نتيجه ميگيريم که اولاً، به الگوی توسعه نياز داريم؛ ثانياً، در الگوی توسعة ما، عوامل غیرمادی نيز دخالت دارند؛ ثالثاً، اين الگوی توسعه بسته نیست؛ يعني اينگونه نيست که همة محاسبات در اختيار ما باشد. براي مثال، اگر براي افق پنج یا دهساله برنامهريزي کنيم، ممکن است به آن هدف برسيم يا نرسيم؛ زيرا خداوند فعالانه مداخله ميکند و مداخلة او فوق محاسبة ماست. ما باید بکوشيم تا حد امکان سنن الهی را درک کنیم؛ اما یکی از سنن الهی این است که خداوند فوق محاسبة ما عمل ميکند؛ يعني هرچه محاسبه دقیقتر باشد، خداوند فوق آن عمل ميکند. پس الگوهاي توسعة ما باز هستند؛ یعنی همیشه برای مداخلة الهی، در هردو بعد منفي و مثبت احتمال وجود دارد.
یکی از امور در الگوهای توسعة ديني، موضوع رزاقیت الهی است. خداوند رزق بندگانش را ضمانت کرده است. انسان نبايد غصه بخورد که خرج فرزندان زياد خود را چگونه تهيه کند؛ بلکه بايد قناعت، تقوا، عمل صالح و تلاش پيشه کند اما خداوند خودش روزي را ضمانت کرده است. بهتازگي صحنهاي از تلويزيون پخش شد که نشان ميداد مردي قصد داشت قاب عکسي را که سه سال پيش روي ديوار نصب کرده بود، از جايگاه آن بردارد. بعد از برداشتن عکس، مشاهده ميکند سنجاقي را که سه سال پيش براي نگهداري عکس روي ديوار زده، در شکم يك مارمولک فرو کرده بوده است؛ پس از سه سال مارمولک زنده بود! اين فرد تعجب کرده بود که چگونه بعد از اين مدت مارمولک زنده مانده است. به همين دليل، بهصورت پنهاني آنجا را زير نظر داشت تا ببيند راز اين ماجرا چيست. بعد از مدتي مشاهده کرد که مارمولک دیگری برای او غذا ميآورد، و اين نمونهاي از تضمين روزي بهوسيلة خداوند است. خداوند در جواب کسانی که قصد سقط جنین دارند ميفرمايد: وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيّاكُمْ؛[9] «فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید؛ زيرا ما آنها و شما را رزق میدهیم»؛ يعني خداوند تعهد کرده است که روزی ما را ميدهد. همچنين در آيهاي ديگر ميفرمايد: وَما مِنْ دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاّ عَلَي اللّهِ رِزْقُها؛[10] «هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر اینکه خداوند روزياش را بر خود واجب کرده است». به تعبیر علامه، عبارت علی الله رزقها، بروجوب رزاقیت خداوند دلالت ميکند. وَكَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ يَرْزُقُها وَإِيّاكُمْ؛[11] «چه بسیار جنبندگانی که توان كسب روزي ندارند و خداوند به آنها و به شما روزی میدهد». خدا خواسته است از اين طريق، نگرانيهای ما را دربارة تأمين رزق و روزي از بين ببرد. همچنين در روايت آمده است بکربنصالح نزد امام موسیبنجعفر آمد و گفت پنج سال است که از فرزندآوری اجتناب ميکنم؛ زيرا گشایشی در زندگی من نیست و از طبقات ضعیف هستم؛ ترسم از اين است که بچهدار شوم و نتوانم مخارج او را تأمین کنم. امام فرمودند شما بچه بیاورید، خداوند متعهد به روزیاش شده است. امام صادق میفرمایند: هرکس از ترس تنگدستی و عائلهمندی ازدواج را ترک کند، به خداوند بدگمان شده است. همچنين میفرمایند: زن و عائله، روزیشان را با خودشان میآورند. این دستة اول از آموزههايي است که بر حسن فرزندآوري صراحتاً تأكيد نشده است؛ بلکه فقط به اين مطلب اشاره دارند که به دلايل اقتصادي از فرزندآوري نهراسيد.
گروهی از روایات بر حسن فرزندآوری و کثرت جمعیت دلالت دارند. روایت صحیحالسندی از پیامبر اکرم وجود دارد که حضرت ميفرمايد: «فرزند بیاورید و نسل خود را زیاد کنيد؛ آیا نمیدانید که من به جمعیت شما مسلمانان، حتی به کسانی که سقط شدهاند، بر دیگر امتها مباهات ميکنم»؛ يعني وقتي روز قيامت جمعیت امت اسلام، یهود، و نصارا را میآورند، پیامبر اکرم دربرابر امتهاي ديگر، به کثرت جمعيت مسلمانان افتخار ميکنند. برخي گمان كردهاند كه پیامبر به جمعیت مسلمان فرهیخته، بر دیگر امم مباهات ميکند اما براساس روش فقهی استنباط، از اين روايت به دست نميآيد که ايشان فقط به افراد صالح مباهات کند؛ بلکه هرکس در امت اسلام باشد، شامل آن ميشود.
برخي روايات، داشتن فرزند صالح را از سعادتهای فرد، و تربيت فرزند را از مسئوليتهاي پدر و مادر ميدانند؛ اما آيا تربيت فرزند صالح از باب تعدد مطلوب است یا وحدت مطلوب؟ يعني آيا منظور پیامبر تنها افراد باتقواست و اگر شخص مسلمان بود، ولی باتقوا نبود، فرزندآوري او فایدهای ندارد؟ گاهي نيز ميگوييم اگر انسانها باتقوا باشند، خيلي عالي است؛ اما صرف مسلمان بودن نيز مطلوبیت دارد؛ یعنی خداوند دو چیز را از ما خواسته است: نخست اینکه فرزند مسلمان بیاورید؛ و دوم اينکه بکوشيد فرزندتان باتقوا باشد. در آموزههای دینی آمده است که اگر مسلمان شیعهای ـ البته شیعة امیرالمومنین که انحراف عقیده ندارد ـ اهل گناه باشد، خداوند یا در دنیا یا با توبه یا با شفاعت و يا پس از عذاب، او را در روز قیامت ميبخشد و درنهايت به بهشت میرود؛ يعني شیعه بهشتي است؛ مگر کسی که بيایمان باشد یا ایمانش نفعی برای او نداشته باشد؛ بهتعبيرديگر، ایمانش صوری باشد. حال کسی که واقعاً شیعه، ولي گناهکار و فاسق است، اگر قرار باشد به بهشت برود، آیا ميتوان گفت نبودنش بهتر از بودنش است؟ پیامبر اکرم میفرمایند شما امت اسلام، فرزندانتان را زیاد کنید تا من با این افراد که وجودشان بهتر از عدمشان است، بر امتهاي ديگر مباهات کنم، حتي اگر مسلمان فاسق باشند. در اين روايت، قرینه وجود دارد که موضوع مباهات صرفاً افراد پاك و شايسته نيستند حتي اگر سقط شود، من به آن مباهات ميکنم؛ يعني پيامبر به فرزندي که هنوز به دنیا نیامده است و صالح و فاسق بودن دربارة او معنايي ندارد، مباهات ميکند.
در روایت ديگري از پيامبر(ص) آمده است که با دوشیزة ولود ازدواج کنید، نه با زیباروی عقیم؛ زيرا من در قیامت به زیادی امت خود بر دیگر امتها مباهات ميکنم. در اين روايت نيز کثرت عددی مطرح است. نکتة قابل توجه اين است که پیغمبر اکرم این روایات را در مدینه مطرح ميکنند؛ يعني زمانی که بدترین شرایط اقتصادی براي امت اسلامي بوده است؛ مسلمانان در آن زمان فتوحاتی انجام ندادهاند، بهدليل جنگهای زیاد، توان اقتصادي ضعیف شده است و بسياري از مسلمانان با مکیدن خرمایی روزگار میگذراندند؛ در این شرایط، پیامبر اکرم براي تکثير نسل تشویق ميکنند. البته در تبادل هم ميتوان احتمال داد كه در امتي در اوايل شكلگيري كثرت عددي بر ايشان مطلوب بوده است تا بتوانند از كيان خود دفاع كنند.
چهبسا اين موضوع مطرح شود که روایات دال بر مباهات، با ادلة نفيکنندة مباهات ناسازگار هستند؛ مانند:أَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ * حَتّي زُرْتُمُ الْمَقابِرَ؛[12] این تکاثر و افتخار به کثرت طایفه، در قرآن مذموم شمرده شده است. پرسش اين است که با وجود ايننوع آيات، چرا پیامبر تفاخر ميکنند؟ تفاخر مورد نظر پيامبر(ص)، مربوط به جهان آخرت و قيامت است؛ درحاليکه تفاخر مذمتشده در اين روايت، مربوط به زندگي دنيايي است؛ يعني اينکه عدهاي بخواهند بزرگتر بودن طايفة خود را به ديگران نشان دهند. پس مذمت سورة تکاثر مربوط به مفاخر دنیایی است که جاهلان و کفار به آن مبتلا بودند.
برخی از روايات، با صراحت بیشتری به کثرت فرزند اشاره دارند؛ مانند اينکه امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل ميکنند که زیاد فرزند بیاورید تا تعداد شما بر ديگر امتها غلبه کند. دستهاي دیگر از روایات تأکيد دارند که فرزند بیاورید تا تعداد افراد تسبیحگو زیاد شود. براي مثال، روايت صحیحالسند از امام صادق(ع) هست که ميفرمايد وقتي حضرت یوسف بعد از چندین سال برادرش بنیامین را دید، از او پرسيد چه ميکند؟ بنیامین گفت ازدواج کردهام و فرزند دارم؛ حضرت یوسف باورش نشد؛ زيرا این دو برادر خیلی همدیگر را دوست داشتند. همچنين بنیامین گفت من و پدر از فراق تو روز و شب نداشتیم و فقط به تو فکر میکردیم؛ حضرت یوسف گفت اگر واقعا اینقدر دغدغة مرا داشتید، چرا ازدواج کردی و وارد زندگی عادی شدی؟ يعني اين مسئله تاحدودي برای حضرت نامأنوس بود. بنیامین گفت، پدرم فرمود اگر بتوانی فرزندانی داشته باشی که زمین را با تسبیح خداوند سنگین کنند، چنین کن.
در روايت ديگر آمده است که امام باقر(ع) از پیامبر خدا(ص) نقل ميکنند که چرا ازدواج نمیکنید؛ امید است که با ازدواج، خداوند فرزنداني به شما عنایت کند که زمین را با گفتن لا اله الا الله سنگین کنند. چهبسا عدهاي با استناد به اين روايت، کيفيت را اصل بدانند؛ زيرا این دو روایت تأکيد دارند که بهدنبال نسلی باشيد که زمین را با تسبیح سنگین کنند؛ پاسخ اين است كه در اين روايت، فرزندآوری به امید اینکه فرزندان تسبیحگو باشند مطلوب شمرده شده است، نه اينکه فرزند تسبیحگو خوب است؛ بلکه تأکيد دارد که به امید لا اله الا الله گفتن فرزند، نسلتان را زياد کنيد؛ یعنی انسان بايد تلاش کند اولاً فرزند بیاورد؛ ثانياً بهمنظور تربيت فرزند براي گفتن لا اله الا الله بکوشد. اینجا نيز روايت تأکيد ندارد که متقی يا صالح باشند؛ بلکه بايد لا اله الا اللهگو باشند؛ درحاليکه بسياري از انسانهاي فاسق نيز لا اله الا الله ميگويند. بههرحال، وظيفة والدين فرزندآوری، و تلاش برای تربیت درست آنهاست؛ اينکه صالح شوند يا نشوند، از حيطة تکليف ما خارج است. ما به امید داشتن فرزند صالح تلاش ميکنيم، و همين را نيز از ما خواستهاند؛ اما اگر عوامل خارجي مانند دوست بد باعث ناصالح شدن فرزند شوند، من ثواب خود را بردهام و به مطلوبیت شرعی عمل کردهام. براي نمونه، حضرت نوح ثواب فرزندآوری پسری را که کافر شد، و ثواب بزرگ کردن او را نصيب خود کرده است؛ گرچه اگر مؤمن ميبود، براي پدرش سود بيشتري داشت.
برخي روايات، بر مطلوبیت فرزند صالح دلالت دارند؛ مانند اينکه فرزند صالح گلی از بوستان بهشت است. این روایات، ما را تشويق ميکنند که فرزند صالح داشته باشيم؛ حتي اگر اين هدف تحقق پیدا نکند. بنابراین، اين روايات با آیات و روایاتی که کثرت عددی را مطلوب میدانند، منافاتي ندارند.
برخي روايات، فرزند نابالغ و جنین را شفیع والدين معرفي کردهاند. براي نمونه، امام صادق(ع) ميفرمايند فرزندان مسلمین در نزد خداوند، شفاعتکنندهاي با شفاعت پذيرفته شده نام گرفتهاند. در ادامة روايت قبلي آمده است که وقتي به جنین سقطشده میگویند به بهشت وارد شو، با حالت غضبناک میگوید تازمانيکه پدر و مادرم وارد نشوند، من وارد نميشوم. پس اگر فرزند قبل از بلوغ از دنیا برود، شفیع پدر و مادر خواهد بود؛ اما اگر بعد از بلوغ صالح باشد، آنها را شفاعت خواهد کرد. امام علی(ع) هم میفرمایند مریضی کودک، کفاره برای اوست.
به نظر میرسد دربرابر روايات ناظر به افزايش جمعيت، برخي روایات نيز بر کاهش جمعيت دلالت دارند. براي نمونه، روايتي از امام صادق(ع) با دو سند ـ يکي قوي و ديگري ضعيف ـ نقل شده که قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْن؛[13] «کمی عائله یکی از دو راحتی است»؛ اما این روایت، درمقابل روایات ناظر بر افزايش جمعيت قرار نمیگیرد؛ زيرا این روایت لحن ارزش داورانه ندارد و صرفاً بر سختي داشتن عائلة زياد دلالت دارد. بديهي است کسی که فرزندان زیادي دارد، مشکلاتش نيز بیشتر است. ازطرفدیگر، واژة «عائله» عام است؛ بدينمعنا که در زبان عربی به زن، فرزند، پدر، مادر، فقير، گوسفند، چهارپا و هر موجودي که نانخور انسان باشد، عائله ميگويند. اگر در روايتي آمده است که زیادی عائله سخت است، دربرابر، روايات ديگر تأکيد دارند که فرزند زیاد خوب است؛ اگر اينچنين است، ميتوانيد تعداد فرزندان را زياد کنيد؛ ولي نانخورهاي ديگر را كم كنيد. اگر روایت دلالت بر ارزش داوری هم بكند، توسط روايات ناظر به فرزندآوري تخصيص ميخورد.
در روایتی ديگر از امام صادق(ع) آمده است که حضرت فرمودند: خداوندا به حق محمد و آل محمد، هرکس که دوستدار اوست عفت و کفاف عنایت کن و هرکس را دشمن محمد و آل اوست، مال و فرزند عنایت کن. عدهاي بر اين باورند که چون امام، داشتن فرزند زياد را براي دشمنان خواسته، پس داشتن آن بد است؛ اگر داشتن فرزند خوب بود، آن را براي کفار نميخواست.
در روايتي از امام سجاد(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) از نزدیک شترداري میگذشتند. ايشان یک نفر را نزد او فرستاد تا مقداری شیر بگيرد. شتردار میگوید شیری که در سینة شترهاست، صبحانة کسان دیگری است؛ اینها را هم که دوشیدهام، شام کسانی دیگر است و چیزی ندارم. پیامبر(ص) دعا ميکنند که خدایا مال و فرزندش را زیاد کن. وقتي جلوتر میروند، چوپاني را میبینند. حضرت کسی را میفرستند تا مقداری شیر بگیرد. چوپان گوسفندانش را میدوشد و همه را بههمراه يک گوسفند براي پيامبر میفرستد و میگوید هرچه داشتیم دادیم؛ اگر میخواهید، دوباره هم بدهیم. پیامبر دعا ميکنند خدایا بهاندازة کفاف به او بده. اصحاب ناراحت میشوند که چرا در حق کسي که به شما بدی کرده است گفتید خدایا اموال و فرزندانش را افزون کن؛ اما دربارة کسي که در حق شما خوبی کرده است، ميگوييد خدایا بهاندازة کفاف به او بده. پیامبر در جواب ميفرمايند کم و در حد کفایت، بهتر از زیاد غفلتزاست.
براساس این دو روایت، عدهاي معتقدند کثرت مطلوبیت ندارد و در حد کفایت کافی است. پاسخ مسئله این است که ظاهراً فرد شتردار مؤمن نبوده است؛ زيرا اگر مؤمن بود، به پیامبر(ص) احترام خاصی میگذاشت و یا اينکه از مؤمنان قسیالقلب بوده است. فرزندان زياد برای کسانی که کافرند، عامل مصیبت است؛ یعنی در زندگی دنیا سختی دارند و در آخرت هم براي آنها سودي نخواهد داشت و وبال گردن است؛ اما سختي فرزند برای مؤمنان ماية ثواب است و در روز قیامت نيز شفیع والدين خواهند بود؛ يعني فرد مؤمن ضرر نکرده است. پس این روایات نمیتوانند درمقابل روايات ناظر بر افزايش جمعيت باشند؛ زيرا مخاطب آنها فرد مسلمان نبوده است. کثرت مال برای کفار و مجرمین عامل ضرر است. دربارة اين دعا نيز که خدایا به مؤمنان در حد کفایت بده، اين کفایت به روزی بازميگردد، نه به فرزند؛ يعني کفاف برای مسائل اقتصادی است، نه برای فرزندآوری.
برخي از آیات قرآني نشان میدهد که مال و فرزند فقط در زندگی دنیایی سود دارند و براي آخرت سودمند نيستند؛ براي مثال:الْمالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا؛[14]مال و فرزند، زینت حیات دنیا هستند؛وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ؛[15] بدانید که اموال و اولاد شما مایة آزمایش شمايند، نه چیز دیگر. خداوند در آيهاي ديگر ميفرمايد: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكاثُرٌ فِي الأَمْوالِ وَالأَوْلادِ؛[16] این ویژگی حیات دنیاست که بازي و سرگرمي و زينت و افتخار بزرگبيني نسبت به اموال و اولاد در آن هست؛ درحاليکه در آخرت چنين چيزي وجود ندارد. در آية ديگري آمده است: لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ؛[17] «قوم و خویشان و اولاد در روز قیامت هرگز نفعی براي شما ندارند و در آن روز خداوند بین شما فاصله مياندازد».
برخي بر اين باورند که نميتوان روايات ناظر بر افزايش جمعيت را دربرابر اين آيات قرار داد؛ زيرا اولويت با آيات قرآن کريم است. در پاسخ بايد گفت، مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان بيان ميکند که این آیات، مربوط به رابطة کفار و مؤمنان است که خطاب به کفار میگوید مپنداريد فرزندانتان در روز قیامت براي شما سودي خواهند داشت؛ گمان نکنید که شما به کفر خود ادامه دهيد، و توقع داشته باشيد که فرزندان صالح شما، شما را نجات دهند؛ زيرا مرز محکمي اسلام و کفر را از هم جدا ميکند؛ ولی اگر فرزند و پدر و مادر مؤمن باشند، ميتوانند براي هم سودمند باشند. این دیدگاه مرحوم طبرسی است که میگوید اين آیات عام نیست و فقط مربوط به کفار و مؤمنان است.
علامه طباطبایی(ره) معتقد است این آیات عام هستند؛ اما بهوسیلة آیات دیگر تخصیص خوردهاند؛ زيرا در آيهاي ديگر آمده است: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ؛[18] «کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان نيز در ایمان آوردن، از آنها تبعیت کردند»؛[19]«ذریهشان را به آنها ملحق ميکنیم و از عمل شما هم چیزی کم نمیشود» اين آيه مربوط به این است که چهبسا در بهشت، مقام والدين بالاتر از فرزندان باشد؛ خداوند بهواسطة حرمت پدر و مادر، فرزندان را نيز به مقام بالاتر ميبرد[20].
در سورة مؤمن و برخي از روایات ديگر نيز چنين مضموني وجود دارد. به تعبیر علامه طباطبایی(ره) آیات قبلی مطلقاند، ولی خداوند بر مؤمنان منت گذاشته است؛ یعنی گرچه آیات پيشين حکم کلی را بيان کرده است، مؤمنان را از آن استثنا ميکند؛ بدينمعنا که همة نسبتها در روز قیامت بیاثر ميشود؛ مگر نسبت رحمی مؤمنان با یکدیگر. بهعبارتديگر، اگر فرزندان مؤمن باشند، در روز قیامت باهم ارتباط خواهند داشت و نيز پدر و مادری که مقامي والا دارند، ميتوانند فرزندان خود را نيز به مقامهاي بالا ببرند.
درمجموع، از آموزههاي اسلامي به دست ميآيد که جهتگیری دین بهسمت تشویق فرزندآوری و استحباب کثرت نسل است، و اينکه در موضوع کثرت نسل، نبايد از کمبود روزی هراس داشت؛ زيرا خداوند، روزي را ضمانت کرده است.
من برخي مقالات علمی عالمان دربارة کثرت نسل را مطالعه کردهام؛ آنها بحث را تا اينجا پيش آوردهاند که با استفاده از کتب دینی ميتوان فهمید کثرت نسل مورد تأیید دین است و ترجیح دارد اما حكومت ميتواندب ر اساس مصلحت روية مناسب را اتخاذ نمايد. اما به نظر من، بحث دربارة موضوع جمعيت در قياس حكومتي تازه از اینجا شروع ميشود؛ اين عالمان بحث را با موازينه فقه رسالهای بيان کردهاند و نتيجه گرفتهاند که فرزندآوری مستحب است و ترس از روزی هم نداشته باشید. آیتالله مؤمن و آيتالله خرازی تأکید دارند که این حکم اولی است؛ اما حکومت اسلامی ميتواند براساس مصلحت اجتماعی مسلمانان، دربارة جمعيت سياستگذاري کند. برخي از اشکالها از اینجا شروع میشود. در بحث حاکمیت و فقه حکومتی، يكي از پرسشهاي مطرح اين است كه آيا مصحلت مورد بحث، مصلحت عرفي است يا ملاك دارد؟ بهتعبیرديگر، برنامهریزی و تصمیمگیری حکومت دربارة سیاست تشویقی نسبت به کنترل نسل، تابع قواعد علمی است؛ اگر قاعدهمند نباشد، حکومت ميتواند هرچیزی را با عنوان مصلحت به ما تحمیل کند؛ يعني مصلحتی که عرفیسازی شده است. به نظر ميآيد اين مسئله باید در باب تزاحم حل شود. بهتعبيرديگر، حکم اوّلی این است که کثرت نسل برای جامعة اسلامی مصلحت دارد؛ يعني اگر دولت بخواهد سياست كاهش جمعيت را اتخاذ کند باید براساس مصلحتی باشد که اقوا از مصلحت اولیة رجمان فرزندآوري است. بهتعبيرديگر، مصلحت بايد ادبیات فقهی پیدا کند؛ زيرا با مصلحت عرفی نميتوان رجحان کثرت نسل را بيان کرد؛ بلکه مصلحت عرفی باید به ادبیات فقهی تبدیل شود؛ یعنی باید در باب تزاحم مطرح، و مشخص شود که کدامیک از این مصلحتها در ذائقة شرع مهمتر از دیگری است؛برای نزديك شدن به حكم موضوع بر اساس فقه حکومتی بايد مقدماتي را بيان کنم:
مقدمة اول: تصرفات حکومت در شئونات جامعة اسلامی، درصورتی جایز است که مصلحت اجتماعی مسلمانان احراز شده باشد. براي مثال، من از جیب خودم پولي را خرج ميکنم و با آن پفک ميخرم و ميخورم؛ آيا اين اشکال شرعي دارد؟ خير. حال اگر از جيب بچة نابالغي که من ولیّ اويم، پول بردارم و براي خود او خوراکي بخرم، آيا جایز است یا نيست؟ میگویند درصورتی جایز است که تصرفات شما بهمصلحت بچه باشد؛ یعنی با فرض اوّلی تفاوت دارد. حکومت اسلامی قصد دارد در نفوس و سرمايههاي مسلمانان و شئونات جامعة اسلامي تصرف کند. بدين منظور، باید مصلحت جامعه احراز شود. این خلاف آن چیزی است که شورای نگهبان میگوید مخالفت با شرع برای ما محرز نشد. به نظر ما، مسئلة دیگری باید در فقه حکومتی اتفاق بیفتد و آن اينکه مصلحتش احراز شود.
مقدمة دوم: حکومت اسلامی دربارة ارتقاي رفتاری، اخلاقی و اعتقادی جامعه مسئولیت واجب دارد. حکومت و دولت نميتوانند بهگونهاي برنامهريزي کنند که تفکر مردم مادی شود؛ اعتقادشان به معاد و رزاقیت خداوند تضعيف شود؛ تمایل به ازدواج را کم، و تمایل به طلاق را زیاد کند و فرهنگ مصرفگرايي را در جامعه رواج دهد. بعيد نيست تبلیغات تلویزيونی که مدام جامعه را بهسمت مصرف سوق ميدهد، حرمت داشته باشد. دراينصورت، حکومت حق ندارد چنین تصرفی در شئونات جامعه کند. جامعه را مصرفی ميکنيم تا خرج رسانه تأمین شود؛ به راستي كدام يك از اين دو مصلحت اهم است؟
پس براساس مقدمة اول، جواز تصرفات حکومتی در این است که مصلحت داشته باشد و براساس مقدمة دوم، اين مصلحت بايد در حوزة اعتقادی، اخلاقی و رفتاری باشد؛ یعنی هنگام بحث دربارة فقه حکومتی، هم بايد به مسائل اعتقادي توجه داشته باشيم و هم به جنبههاي اخلاقی، و هم جنبههاي فقهی و رسالهای بالمعني الأخص. چهبسا مسئلهاي در مناسبات شخصی مردم با يکديگر اشکالي نداشته باشد؛ مانند شرايط ضمن عقد که تابع قرارداد است؛ اما اگر حکومت بخواهد شرط ضمن عقد را بر ما تحمیل، يا آن را تشویق کند، جایز نیست؛ چون میخواهد مناسبات خانوادگي را از نقطة «الف» به نقطة «ب» ببرد. اگر مصلحت نقطة «ب» بيشتر از نقطة «الف» باشد، حکومت ميتواند اين کار را انجام دهد؛ در غير اين صورت اجازة چنين کاري را ندارد. درواقع، احکام تكليفي مربوط به حکومت سهتاست: الف) اگر مداخلة حکومت مصلحت ملزمه دارد، واجب است؛ مانند حفظ امنیت شهرها و...؛ ب) اگر مداخلة مصلحت رجحانی دارد، مصلحت است؛ ج) مداخلة حکومتی مصلحتی ندارد؛ حتي در مواردي كه انجام آن كار برای مردم عادی جزو مباهات یا مکروهات باشد؛ ولی اگر مداخلة حکومت مصلحت نداشته باشد، حرام است؛ زيرا با اين کار در اموال عمومي و نفوس مردم و امتيازات جامعه تصرف ميکند. اگر مصلحت ندارد، چرا بر من تکلیف ميکند و چرا من باید آن را بپذیرم؟
مقدمة سوم: مصلحت مقولة عرفی نیست؛ يعني عرف صلاحيت ارزش داوری ندارد؛ بلکه مصلحت بايد براساس حساسيتهاي شرع و حكم عقل باشد. اگر عرف، چیزي را خوب بداند، ولی شرع ارزشی برای آن قايل نباشد، هیچ اعتباری ندارد. همانطورکه حکومت دربارة آبادانی کشور، سلامت عمومی، رونق اقتصادی و حفظ محیط زیست مسئوليت دارد، دربرابر ارتقاي اعتقادات، اخلاق و رفتار جامعه نيز وظيفه دارد؛ يعني اگر حکومت براي کاهش جمعيت، از روشی استفاده کند که اعتقاد عمومی مردم به رزاقیت خداوند تضعيف شود، اجازة استفاده از چنين روشي را ندارد. نمونة ديگر اينکه حکومت نبايد با سیاستهاي تشویقی، زنان و مردان را به وازکتومي و توبکتومي ترغيب کند؛ زيرا اين امور مستلزم نظر محرم است. بنابراين، اگر کسي همسرش جراح نباشد، انجام دادن اين کار بهوسيلة ديگران حرام است.
پس از بيان اين مقدمات، اولین مرحله آن است که موضوع حکم اولی در مقیاس خرد براي ما روشن باشد. آنچه از آیات و روایات بيان شد، حکم اولی مسئله در مقیاس خرد است؛ یعنی شرع مردم را دراينباره تشویق کرده است. در مرحلة دوم، فقیه حکومتی براي تدوين سیاستهای رشد جمعیت، باید پیامدها و آثار رشد يا کاهش جمعیت را با همكاري كارشناسان بررسي کند. براي مثال، اگر رشد 2/3 درصدی دهة شصت يا رشد زير يک درصد را داشته باشیم، در آینده با چه مخاطراتی مواجه خواهيم شد. چهبسا تغییر الگوی تربیتی خانوادهها، پیری جمعیت، تحولات اقتصادی و فرهنگی، ازجمله پيامدهايي باشد که فقيه حکومتي بايد به آنها توجه داشته باشد؛ يا اگر کثرت جمعیت داريم، تحولات ناشي از آن را بررسي کند. فقيه حکومتي بايد این آثار و پیامدها را به پرسش تبديل، و آنها را با ادبیات فقهی مطرح کند. براي نمونه، اگر وزارت بهداشت گفت درصورتيکه زنان زير بيست سال و بالاي 35 سال فرزنددار شوند، احتمال نارسایی فرزند یا مرگومیر مادر یا کودک زیاد میشود، باید درصد اين زياد شدن را روشن، و تحليل کند؛ آیا زیاد شدن این درصد از بیماری یا مرگومیر، ازنظر شرعي آنقدر مهم است که مصلحت اصل فرزندآوری و سیاستهاي تشویقی دربارة فرزندآوری را تحتتأثير قرار دهد يا خير؟ آيا تعداد فرزند زياد، مانع از تربيت صحيح آنها ميشود يا خير؟ آيا اين مسئله اينقدر مهم است که مانع مصلحت فرزندآوری شود؟ چهبسا در عصر حاضر یک عنوان ثانویه تولید شود که بهدليل مهم بودن، بتواند دربرابر عنوان اولیة حُسن فرزندآوری مقاومت کند. آيا در جوامعي که زنان شاغل هستند و اشتغال و فرزندآوری مشکلاتي را براي آنها به وجود ميآورد، بايد به فرزندآوری بيشتر توصيه کرد يا خير؟ يعني درمجموع بايد ابعاد موضوع بر اساس يک موازنة فقهي تعين شود.
تا این مرحله، فقیه حکومتي به آثار، لوازم و پیامدهای تکثیر و تحدید نسل، و موازنة آنها در ادبيات فقهي خود دست يافته است. در مرحلة بعد، بايد اين مسئله را روشن سازد که اگر در يك مقطع زماني مصلحت شرعي، در پيگيري سیاست تحدید جمعیت باشد، آيا اتخاذ سیاست تحدید نسل بايد با لحاظ بازگشتپذیر بودن آن باشد يا خير. اگر حکومت در مسیر تحدید موقتي نسل، در مسيري قرار گرفت كه راه بازگشتي نداشت، پس از دستيابي به ذهنيت چيستي مطلوب در صورتي كه نياز به تكثر نسبي داشته باشيم جامعه از مسير کاهش به مسير تكثر بازنميگردد. بنابراين، در بررسيها باید به اين مسئله توجه کرد؛ زيرا اينگونه نيست که همیشه با بخشنامه بتوان برخي کارها را انجام داد. زيرا حرکت جامعه بهسمتی میرود که دربرابر اين تغيير مقاومت ميکند. یعنی هنگام بيان فتوای فقهی براي سیاستهای موقتي تحدید نسل، بايد به اين نکته نيز توجه داشت که آيا در ده يا بيست سال آينده اين حکم قابل برگشت است يا خير.
يک مسئلة ديگر، روشن شدن ظرفیتهای راهبردی حکومتی دراينزمينه است. تفاوت فقیه حکومتی با فقیه رسالهای این است که فقیه حکومتی، عینی و در شرايط زمان و مکان سخن ميگويد. ازاينروست که ميگويند فتاوای حکومتی تحولپذیرتر از فتاوای رسالهای است. یعنی فقیه بايد به اين نکته توجه کند که توانمندي نظام مدیریتی کشور در ادارة جمعیت تا چه اندازه است. اگر حکومت ازيکطرف فرزندآوري را تشويق کند، اما ازسويديگر نتواند فرصت شغلی ایجاد کند، مانع مهاجرتپذیری از روستاها به شهرها شود و نتواند الگوی توزیع منابع را در کشور درست انجام دهد تا جمعيت از روستاها به شهرها مهاجرت نکنند، نتيجة مطلوبي به دست نخواهد آمد. فقیه بايد مقدورات و ظرفیت کارشناسی و مالی کشور را در نظر داشته باشد و بداند که با این شرايط قصد دارد وضعيت را تغيير دهد. در اين مرحله نيز بايد به مطلوبیت شرعی توجه داشت.
بهفرض که فقیه به این نتیجه برسد که با توجه به بررسي همة جوانب، الآن سیاست تحدید نسل بهطور موقت بهمصلحت است؛ اما بايد به اين نکته توجه کند که براي تحقق اين هدف، آيا کشور بهسمت استفاده از راههای مشروع میرود یا راههای نامشروع. يکي از مشکلات ما در فتوا دادن اين است که بد فتوا ميدهيم. براي نمونه، از فقيهان پرسيدهاند آيا عمل گذاشتن دستگاه IUD یا بستن لولههای رحم جایز است یا خیر؟ پاسخ فقيهان اين بوده که فینفسه جایز است، مگر آنکه مستلزم نگاه و لمس نامحرم، يا تعطيلي عضو باشد. با دقت در موارد رخداده درمييابيد که بيشتر اين موارد جزء موارد منعشده است. از بين دهها هزار مردی که عمل وازكتومي را انجام دادهاند، جراح چند نفر از آنها همسرانشان بودهاند؟ شاید پنج یا ده نفر هم نباشد و موارد ديگر همه مستلزم نگاه و لمس حرام بوده است. مدعياند بیست تا سی درصد از اين موارد بازگشتپذیر است؛ یعنی اگر کسی پشیمان شد، ميتواند لولههاي خود را باز کند؛ درحاليکه در بیشتر موارد برگشتپذير نیست و نقص عضو به شمار ميآيد. فقيهانی که معتقدند بستن رحم نقص عضو محسوب ميشود و حرام است، نبايد اينگونه فتوا دهند؛ بلکه باید بگویند بستن لوله و عملهای وازکتومی و توبکتومی جایز نیست، مگر آنکه آن کسی که فرد را جراحی ميکند، همسرش باشد؛ يعني اگر حتي احتمال نقص عضو وجود دارد، بايد فقيه آن را داراي اشکال بداند. پس درمجموع، تبیین دیدگاه دینی در مقیاس حکومتی، تاحدودي با مقیاس رسالهای و عملی تفاوت دارد و استنباط در فقه حکومتی مسعوبيت بیشتری دارد؛ زيرا میخواهد مصلحت جامعه را در بستر زمان و مکان روشن کند. مدیریت اجتماعی تقریباً همیشه مجال تزاحمهاست. ازاينرو، فقيه حکومتي بايد با توجه به ابعاد مختلف پیچیدگیهای نظام اجتماعی و پدیدههای اجتماعی و ارتباط وسیع با جامعة کارشناسی، آنها را اهم و مهم کند.
پرسش: در اوایل دهة هفتاد، براي فرهنگسازي دربارة کاهش جمعيت، از روحانيان و فقيهان استفاده شد؛ روشن است که مردم اين مسئله را ديدگاه شرع تلقي کردند. حال اگر براي فرهنگسازي دربارة افزايش جمعيت، بخواهيم دوباره از روحانيان استفاده کنيم، مردم با نوعي تناقض مواجه ميشوند و اعتمادشان دربارة انتصاب این سخنان به دیدگاه اسلامی، با تردید مواجه ميشود. به نظر شما اين مشکل را چگونه ميتوان برطرف ساخت؟
پاسخ: به نظر من، جامعة مخاطب به این احساس رسیدهاند که ما از فقه و دین استفادة ابزاری ميکنیم. براي مثال، در يک برهة زماني، در خطبههاي نماز جمعه بيان ميکنيم که کيفيت اصل است و دیدگاه سنتی مردم دربارة فرزندآوری را خدشهدار ميکنيم؛ اما بعد از بیست سال، دوباره میگوییم خداوند کثرت جمعيت را دوست دارد. بههرحال، ممکن است این تناقضهاي رفتاری دربين جامعة فقهی وجود داشته باشد.
البته در مواجهه با مخاطب، بايد به جنبة اقناعی موضوع نيز توجه کنيم؛ بدينمعنا که علت تغيير سياست را برای آنها توضيح دهيم. براي مثال، بيان کنيم که در اوايل دهة هفتاد به این نتیجه رسیدیم که کشور به سیاست تحدید جمعیت نياز دارد. گرچه اصل اولیه بر تشویق جمعیت است، این اصل همیشگی نیست؛ زيرا در برخی از شرایط مخاطرههایی پیش میآید که تغییر سیاست از منظر دینی را گریزناپذیر ميکند و مصلحت مهمي باعث ميشود سياست جمعيتي را تغيير دهيم. اصل اولیه و آموزههای دینی بر ترویج فرزندآوری دلالت دارند؛ اما این ترویج فرزندآوری بهگونهای نیست که دربرابرش مصلحتي به وجود نيايد. چهبسا در یک مقطع و شرایط زمانی و مکانی، این مصلحت مقید شود و مصلحت اهمی به وجود آيد که الآن همان زمان است. ازاينرو، تا اطلاع ثانوی در سياست جمعيتي با دولت همکاری کنید و اگر در سالهاي بعد کارشناسان کشور به اين نتيجه رسيدند که دوباره اين سياست تغيير کند، مجدد آن را اعلام ميکنيم. دراینصورت مردم احساس تعارض، و استفادة ابزاري از دين نميکنند؛ به اين نکته توجه دارند که شما از همان ابتداي تصميمگيري، از جوانب مختلف مسئله آگاهي داريد و از خودتان يک حکم شرعي درست نکردهايد.
نمونة ديگر اين است که روحانيان ميگويند ربا حرام است؛ ولي در معاملات بانکی جایز است. بايد براي مردم تبيين کرد که تمایز معاملات بانکی و معاملات ربوی ديگر بهطور دقيق کجاست، تا نپندارند روحانیت با احکام شرعي بازی ميکند و لطيفه بسازند که مدتي صبر کنيم، شايد شراب خوردن هم حلال شود! يعني بايد بهطور کامل براي مردم روشن باشد که چرا این معامله ربوی نیست؛ درحاليکه بانک بیشتر از معاملات ربوی از مردم بهرة پول میگیرد. وقتي اينچنين باشد، فرد بهجاي بانک، از فرد بازاري ربا ميگيرد و در ورطة رباي واقعي ميافتد ـ البته در فرضي که معاملة بانکها ربا نباشدـ . بنابراين، به نظر میآید شیوة ارتباطی جامعة فقهی و مردم به تبيين بيشتري نياز دارد.
منشأ بسياري از مسائل و مشکلات اجتماعی به اين موضوع بازميگردد که جامعة علمی حوزوی ما، آنگونهکه نياز است، مطالعات علمی خود را چه در بحث نظریهپردازی و چه در تولید شاخصهای دینی غني نکرده است. بههرحال، براي ادارة جامعه، هم به یک نظریه نياز است و هم شاخص و الگو، تا براساس آن بتوانيم برنامههايمان را با نگاه ديني در جامعه اجرا کنيم. متأسفانه دراینزمینهها حوزة علميه در حد نیاز وارد نشده است. ازاينرو، نياز داريم قواعد فقه حکومتی بهخوبي تبيين شود تا نشان دهیم فقیهی که میخواهد احکام حکومتی را استنباط کند، از یک قاعدة علمي پیروی ميکند که این قاعدهمندی گرچه به دین انتساب دارد اما ضرورتاً قاعدهمندی فقه رسالهای نیست؛ يعني چهبسا در مواردي باهم تفاوت داشته باشد. بنابراين، تازمانیکه به اين عرصهها نپرداختهايم، بسياري از مشکلات به همين صورت باقي خواهد ماند.
[1]. وي نظریهپرداز پستمدرن است که دربارة گفتمان و قدرت، دیدگاههاي فراواني دارد. پديدة انقلاب اسلامی برای او بسيار مهم بوده است. ازنظر او، انقلاب اسلامي اولین انقلابی است که در عصر پستمدرن رخ داده و قابل مطالعه است.
[2]. رعد (13)، 11.
[3]. طلاق (65)، 3ـ4.
[4]. طلاق (65)، 3ـ4.
[5]. نوح (71)، 10ـ12.
[6]. بقره (2)، 276.
[7]. روم (30)، 41.
[8]. اعراف (7)، 95.
[9]. اسراء (17)، 31.
[10]. هود (13)، 6.
[11]. عنکبوت (29)، 60.
[12]. تکاثر (102)، 1ـ2.
[13]. قرب الإسناد، ص116.
[14]. کهف (18)، 46.
[15]. انفال (8)، 28.
[16]. حديد (57)، 20.
[17]. ممتحنه (60)، 3.
[18]. طور (52)، 21.
[19]. طور (52)، 21.
[20]. طور (52)، 21.