علیرضا معاف : افول خانواده در غرب مشکل بدیهی و غیر قابل انکار انسان غربی است. تغییر سبک زندگی انسان غربی در سه مولفه
1. کاهش نرخ ازدواج و افزایش سن ازدواج
2.-کاهش نرخ باروری(بی تمایلی یا عدم تمایل به فرزند داشتن)
3. بالاخره ازدوا جهای غیررسمی و غیرشرعی و افزایش فرزندان غیر مشروع قابل مشاهده است.
بر خلاف تصور ساده انگارانه موجود مسیر تغییر ارزش های خانوادگی غرب نه از خود خانواده بلکه از تحدید جمعیت و عدم تمایل به فرزند آوری شروع شده است. غرب در دوران اوج شکوفایی اقتصادی خود اتفاقا از لحاظ گرایش به ازدواج وضعیت مساعد تری گرفت و درصد ازدواجهای غیر رسمی کاهش یافت اما همزمان رویکرد عدم تمایل به بچه دار شدن و تحدید جمعیت وجود داشت. این مسیر که با تغییر جمعیتی خانواده غربی همراه بود به تغییرات جامعه شناسی خانواده انجامید و گرایشات فمینیستی و ضد خانواده گرایی افزایش یافت. در حقیقت می توان گفت تغییرات عینی در خانواده غربی به تغییرات ذهنی انجامید و مطلوبیت خانواده به کلی از بین رفت.
مقدمه
در این یادداشت قصد داریم با تعریف گذار اول و گذار دوم جمعیت شناسی خانواده به بررسی مختصر اثرات جامعه شناسی این تغییرات بپردازیم.
باید توجه شود مسیر یادشده در سیر افول خانواده غربی با اقتضائات و شرایط فرهنگی جامعه ایران کاملا منطبق نیست و ارزشهای اسلامی و بنیه های فرهنگی جامعه سبب شده است علی رغم کاهش نرخ باروری، روحیه خانواده محوری در ایران حفظ شود اما لازم است همواره این عبرت را از جامعه غربی به یاد داشته باشیم که کاهش عددی خانواده، تحدید جمعیت و بی میلی به بچه دارشدن نقطه شروع انحراف غرب بود و از این مسیر ارزشهای خانوادگی با فمینیسم و نازل تلقی کردن نقشهای سنتی خانواده به سخره گرفته شد. فمینیسم غربی ابتدا از تحدید جمعیت و بی میلی به بچه دار شدن، نشات گرفت و سپس مبانی ارزشی، ذهنی و فرهنگی ضدخانواده گرا را تولید نمود. صحبت در این باره بسیار است. در غرب تاثیرات معکوس ازدواج و باروری در گذار جمعیتی اول از جبر اقتصادی تا هنجارسازی ارزشی در گذر دوم، محل تامل جدی است. اگر دوگانه های )ازدواج، باروری( را در غرب در نظر گیریم، ابتدا در اثر پیشرفت اقتصادی و البته جبر و فشار زندگی شاهد (ازدواج بالا، باروری کم) بودیم که باروری به دلیل حضور زنان در محیط کار بیرون از خانه کاهش یافت و نتیجه چنین حضور افراطی و بی ضابطه ای ، نرم افزار ضد فرهنگی فمینیسم را تولید کرد و سبب(ازدواج کم، باروری کم)گردید و در مرحله آخر «افول خانواده » و «افزایش باروری خارج از ازدواج » در غرب رقم خورد.
اثر تغییرات جمعیت شناختی بر مولفه های جامعه شناختی خانواده دگرگونی های نهاد خانواده، به عنوان کوچکترین واحد بنیادی جامعه، همیشه مورد توجه صاحب نظران بوده است، زیرا تغییرات نهاد خانواده بر دیگر نهادهای اجتماعی تأثیر می گذارد.امروزه در نهاد خانواده هم تغییرات جمعیت شناختی و هم تغییرات جامعه شناختی ایجاد شده است.
- منظور از تغییرات جمعیت شناختی تحولاتی است که در میزان باروری زنان، تعداد فرزندان ، بُعد خانوار، میزان ازدواج، سن ازدواج، میزان طلاق و غیره اتفاق افتاده است.
- منظور از تغییرات جامعه شناختی خانواده نیز تحولاتی است که در زمینه نگرش نسبت به تشکیل خانواده و اهمیت نهاد خانواده، روابط اعضای خانواده با هم، ساختار قدرت در خانواده، استقلال زنان و غیره به وجود آمده است.
جامعه شناسان در خصوص تغییرات و دگرگونی هایی که در خانواده به وجود آمده است بیشتر به نقش انقلاب صنعتی، مدرنیته و تغییرات ارزشی ناشی از فرایند مدرنیته مانند فمینیسم و غیره اشاره دارند. بنابراین، نقش عوامل جمعیت شناختی در این زمینه نادیده گرفته شده است. برخی نویسنده های غربی به طور مثال تورنتون (2001) معتقدند که فردگرایی اساس تغییر خانواده در کشورهای صنعتی و دیگر نقاط جهان است. به نظر برخی دیگر از نویسنده های غربی(با گرایشات فمینیستی)، فردگرایی به زنان اجازه می دهد که تصمیم آنها در خصوص تشکیل خانواده و فرزندآوری بر علائق شخصی مبتنی باشد. حتی به نظر گیدنز، بروز پدیده های عاطفی جدید در روابط جدید خانوادگی از نتایج جنبی جهانی شدن است که در آن زندگی خانوادگی و احساسات بر مبنای شاخصه ای دموکراتیک شکل می گیرد و به دموکراتیک شدن روابط اجتماعی در سطوح مختلف منجر می شود. این دسته از تحلیل گران برای تبیین تحولات ساختاری خانواده به جریان فمینیسم اشاره کرده که از نتایج جهانی شدن ( با قرائت غرب سرمایه داری)است.
بر خلاف تحلیل امثال گیدنز که صرفا به جنبه های ذهنی و جامعه شناختی افول و فرسایش خانواده سنتی در غرب اشاره می کنند، نقش عوامل عینی و جمعیت شناختی و علی الخصوص گذار جمعیتی در شکل گیری فمینیسم بسیار موثر بوده است. در این تحلیل که در ادامه خلاصه ای از آن تبیین می شود؛ متغیرهای جمعیتی به عنوان ساخت عینی در نظرگرفته شده که زمینه ساز تغییرات ذهنی خانواده است.
گذار جمعیتی اول و دوم در غرب
جمعیت شناسان بیشتر تغییرات جمعیت شناختی خانواده مانند تغییرات میزان باروری، کاهش مرگ و میر و به ویژه مرگ و میر کودکان ، تغییرات ازدواج و زناشویی، تغییرات بعد خانوار و .. را بررسی کرده اند و با گذار جمعیتی اول و گذار جمعیتی دوم به تبیین این تغییرات اقدام کرده اند. بنابر نظریه گذار جمعیت، روند توسعه جمعیت در همه کشورها مطابق با الگوی توصیف شده از تحولات تاریخی، باروری و مرگ و میر در کشورهای صنعتی است.
در ابتدا درآمد سرانه در سطح پایین و میزان مرگ و میر و میزان باروری در سطح بالاست، افزایش درآمد به کاهش مرگ و میر از طریق بهبود تغذیه و مراقبت های بهداشتی منجر می شود. با باقی ماندن باروری در سطح بالا رشد جمعیت افزایش زیادی پیدا می کند، بعد از مدتی با افزایش بیشتر درآمد سرانه، باروری کاهش می یابد.
در مرحله بعدی گذار جمعیتی، میزان مرگ و میر پایین با میزان باروری پایین همراه می شود و بنابراین، رشد جمعیت کاهش می یابد. فرآیند گذار باروری از طریق دو عامل شدت بیشتری به خود گرفت؛ یکی گرایشات فمینیستی و دیگری برابری جنسیتی در تحصیلات پسران و دختران بود. کاهش باروری به تدریج زمینه تغییرات اجتماعی دیگری را فراهم می کند. تغییراتی مانند تأخیر و کاهش عمومیت ازدواج، تأخیر در فرزندآوری، سطوح بالای طلاق، افزایش خانواده های ترکیبی، افزایش پذیرش و مقبولیت رفتارهای جنسی خارج از ازدواج، توافق در زمینه بدون فرزند ماندن اختیاری و سقط جنین. بیشتر این تغییرات مقدم بر انقلاب وسائل پیشگیری نبوده است، اما تا حد زیادی تابع آن بوده و به وسیله آن تبیین می شود.
دومین گذار جمعیتی به تغییرات زناشویی و تشکیل خانواده اشاره می کند.
این تغییرات شامل کاهش تشکیل خانواده و ازدواج، افزایش تشکیل زندگی بدون ازدواج، کاهش عمومی درباروری، افزایش موالید خارج از ازدواج، افزایش طلاق، تأخیر در ازدواج و فرزندآوری است.کاهش باروری و تأخیر در باروری در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 ، در اروپای غربی و شمالی با تغییر در هنجارها، ارز شها و نگرشها نسبت به زندگی خانوادگی و فرزندآوری همراه شد. تغییر در ارزشهای خانواده محوربه تدریج در اروپای جنوبی و کشورهای سوسیالیستی سابق نیز گسترش پیدا کرد. این تغییرات اندیشه ای همراه با انقلاب در وسایل پیشگیری از بارداری به تغییرات جمعیت شناختی بیشتری در خانواده منجر شد.در حقیقت تغییرات عددی خانواده های غربی(تک فرزندی و خانواده های کوچک شده و...) به تغییرات ارزشی انجامید.
در این مسیرهمزمان با کاهش مرگ و میر به تدریج با پیشرفت در زمینه وسایل پیشگیری از بارداری، باروری نیز کاهش یافت. تغییرات مرگ و میر و باروری، در فرایند مدرنیته، گذار جمعیتی اول نام گرفت. گذار جمعیتی اول باعث کاهش بعد خانواده ها شد. کاهش بُعد خانواده پیامدهای جمعیتی و اجتماعی به همراه داشته است که این پیامدها زمینه را برای تغییرات ذهنی خانواده فراهم آورده است. تغییرات ذهنی ناشی از گذار جمعیتی اول به تدریج باعث تغییراتی در زندگی زناشویی و خانوادگی شد. این تغییرات گذار جمعیتی دوم نامیده می شود. در حقیقت افول ارزش های خانواده محور در دنیای غرب از لحاظ جمعیت شناسی گذر دوم جمعیتی نام دارد.
ادامه دارد..