دیدگاه/کنترل موالید از دیدگاه اسلام
هر چند از نرخ رشد جمعیت جهان از گذشته های دور تا به امروز، اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما مطالعات جمعیت شناسی بیانگر آن است که جمعیت جهان به سرعت افزایش یافته است و می توان حدس زد که سیر تحولات در زمینه کشاورزی و صنعتی، بهبود شرایط بهداشتی، بویژه پیشرفت علوم پزشکی و به تبع آن کاهش مرگ و میر، تأثیر به سزایی در افزایش جمعیت جهان داشته است.
قبل از آنکه نظر محققان و اندیشمندان جمعیت شناس به مسئله افزایش جمعیت و محدود بودن منابع طبیعی، جلب شود، توصیه سیاستمداران همواره در جهت تکثیر نفوس و افزایش جمعیت بود که منبع ثروت و قدرت به شمار می آمدند. سیاست ها و تدابیر جمعیتی از دهه های پایانی قرن هیجدهم با طرح دیدگاه «مالتوس» به موضوع تنظیم خانواده، آغاز شد.[۱] در ایران، سیاست های جمعیتی مبتنی بر تنظیم خانواده، طی دو مرحله اتخاذ و به مورد اجرا گذاشته شد. مرحله نخست، پیش از انقلاب و حدوداً از سال های ۱۳۴۱ آغاز شد و برای اولین بار دولت به مسایل جمعیتی توجه کرد. در برنامه سوم عمرانی، مسئله جمعیت مورد عنایت قرار گرفت و در سال ۱۳۴۶ واحدی به نام «بهداشت و تنظیم خانواده» در وزارت بهداری وقت شکل گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدت کوتاهی برنامه های تنظیم خانواده به بوته فراموشی سپرده شد و نتیجه این امر، افزایش سریع موالید و رشد جمعیت بود.[۲]
مجدداً در سال های پس از جنگ تحمیلی، یعنی از سال ۱۳۶۸، موضوع کنترل جمعیت مورد بحث قرار گرفت. آمار رسمی نشان می داد که ایران از لحاظ نرخ رشد جمعیت در ردیف سوم کشورهای جهان قرار گرفته است. توجه به افزایش ۹/۳ نرخ رشد جمعیت و لوازم و پیامدهای اجتماعی آن، کافی بود تا نگرانی مسئولان کشور را برانگیزد. پس از آنکه موضوع کنترل جمعیت و لزوم تنظیم خانواده از سوی محافل گوناگون علمی و سیاسی مطرح شد، برخی در موافقت و گروهی در مخالفت با آن، سخن ها گفتند و سمینارها و مجامع تخصصی مختلفی در کشور برگزار شد.
موضوع کنترل جمعیت و تنظیم خانواده را می توان از یکدیگر تفکیک کرد. کنترل جمعیت به مباحث کلان افزایش جمعیت و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی آن می پردازد و تنظیم خانواده افزایش موالید را عمدتاً از نظر فردی و در سطح خانواده، مورد لحاظ قرار می دهد؛ اما از آنجا که بسیاری از مخالفان کنترل جمعیت، به مباحث تنظیم خانواده و جنبه های فردی آن پرداخته اند و دیدگاه اسلام را در مخالفت با تحدید موالید مورد استناد قرار داده اند و همچنین به دلیل آنکه نرخ رشد در هر کشور، ضرورت دارد مباحث تنظیم خانواده از زاویه نگاه دینی و با توجه به ادله و متون اسلامی مورد لحاظ قرار بگیرد.
چنانچه می دانیم، تکثیر نسل از دیدگاه دینی امری مطلوب و پسندیده است و روایات متعددی در این زمینه وجود دارد[۳]
در نگاه اول به ظاهر روایات این طور به نظر می رسد که تکثیر نسل عملی مستحب است. بنابراین انسان، هر چه بر تعداد فرزندان بیفزاید، رضایت خدا و پیامبر (ص) را تأمین کرده است. به طور طبیعی این امر، مستلزم آن است که انسان هیچ گونه تحدیدی را در تولید مثل اعمال ننماید؛ چرا که با اعمال تحدید عمل مستحبی را ترک و مرتکب عمل مکروهی شده است.
با بررسی آرای فقها، نظریات مختلفی در زمینه کنترل موالید به دست می آید:
برخی از فقها هر گونه کنترل و تحدید نسل را مخالف فلسفه اسلام و روح ایمان دانسته و با آن مخالفت کرده اند و قاعدتاً دخالت دولت ها در این عرصه نیز به عقیده آنان دخالتی نابه جا و مخالف موازین شرع است. [۴] و برخی دیگر از فقها به دلیل نرخ بالای رشد جمعیت و تنگنا های اقتصادی و رفاهی، با تنظیم خانواده موافق اند و معتقدند که حکومت ها باید در این زمینه برنامه ریزی داشته باشند و در صورت لزوم، جامعه را وادار به کنترل جمعیت و تنظیم خانواده نمایند.[۵]
در بین این دو نظریه، آرای بینابینی هم وجود دارد و صاحب نظرانی تنظیم خانواده را با شرایط و قیودی پذیرفته اند، اما حکومت ها را مجاز به دخالت و اجبار مردم به تحدید نسل نمی دانند. [۶]
به نظر می رسد برای دستیابی به دیدگاه دینی در مسئله کنترل موالید، پرداختن به سؤالات زیر حایز اهمیت است:
- آیا تکثیر موالید، واجب است؟
- آیا تحدید موالید حرام است؟
- نظر اسلام در مورد تعداد فرزندان چیست و آیا تکثیر موالید به طور مطلق و در هر شرایطی مستحب است یا استحباب آن با توجه به سایر ادله و آموزه های دینی قابل تخصیص یا تقیید است؟
- آیا عناوین ثانوی که موجب می گردند، حکم ثانوی به موضوع تکثیر نسل، تعلق یابد وجود دارد؟
- موارد تزاحم این حکم، با سایر احکام چیست و نتیجه آن کدام است؟
قبل از پرداختن به سؤالات فوق و مباحث فقهی راجع به آن، مناسب است اشاره ای به اصل مسئله تولید مثل و مطلوبیت آن از دیدگاه دینی و نیز استحباب تکثیر نسل داشته باشیم.
۱- توالد و تناسل از دیدگاه اسلام
برخی از دانشوران، هدف از ازدواج را تولید مثل و بقای نسل برشمرده اند.[۷] بنابراین تعریف و با توجه به وضعیت بیولوژیک دو جنس- زن و مرد، هدفی جز تولید مثل و باقی گذاشتن نوع انسان منظور نبوده است. سایر احکام مربوط به روابط زن و مرد از قبیل احکام رعایت عفت، زناشویی، اختصاص داشتن زوجه به زوج، احکام طلاق، عدّه، اولاد، ارث و... هم بر اساس همین واقعیت وضع شده است.[۸]
افزون بر آن، در ادله و متون دینی، تولید مثل و زادآوری، امری پسندیده و ممدوح بوده و نسبت به آن تأکید و ترغیب فراوان، صورت گرفته است. از منظر متون دینی، فرزند شایسته، نعمتی از نعمت های الهی و گلی از گل های بهشت است.[۹] مایه زینت زندگی[۱۰] و یار و مددکار انسان[۱۱]می باشد، یادگار و جانشین پدر و مادر[۱۲] در دنیا و استغفار گویی و اعمال نیک آنان، سبب آمرزش و نیکبختی والدین در حیات اخروی[۱۳] می شود. وجود این مقدار تأکید و ترغیب، کافی است تا انگیزه تولیدنسل و داشتن فرزند را در انسان تقویت کند.
از سوی دیگر، در روایات متعددی، نسبت به تکثیر اولاد، تأکید و سفارش شده است.
۲- استحباب تکثیر نسل از دیدگاه اسلام
در ادله و متون دینی، نسبت به تکثیر نسل و کثرت موالید، سفارش و ترغیب شده است که به پاره ای از آن ها اشاره می شود:
امام صادق علیه السلام از قول رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود:«اکثرو الولد، أکاثر بکم الأمم غداً»[۱۴] فرزندان خود را زیاد کنید تا فردا به واسطه (کثرت) شما بر دیگر امم افتخار نمایم و نیز در صحیفه عبدالله بن سنان آمده است که امام صادق(ع) فرمود: مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای پیامبر خدا، من دختر عمویی دارم که زیبایی و حسن دین او را می پسندم ولی او نازا است. پیامبر (ص) فرمود: با او ازدواج نکن؛ زیرا حضرت یوسف(ع) هنگام ملاقات با برادرش از او پرسید: برادر، چگونه توانستی پس از من با زنان ازدواج کنی؟ پاسخ داد: پدرم به من فرمان داد که اگر می توانی فرزندانی داشته باشی که زمین را از تسبیح سنگین نمایند، ازدواج کن. امام (ع) فرمود: فردای همان روز مردی نزد پیامبر (ص) آمد و همان پرسش را مطرح کرد. پیامبر(ص) فرمود: «تزّوج سوآء ولوداً، فانّی مکاثر بکم الأمم یوم القیامه قال: فقلت لأبی عبدالله(ع) ما السوآء؟ قال: القبیحه.»[۱۵]با زن سواء که فرزند زیاد می آورد، ازدواج کن؛ زیرا من در روز قیامت به فراوانی مسلمانان بر دیگر امت ها تفاخر می کنم، راوی می گوید: از امام علیه السلام سؤال کردم: سوآء چیست؟ امام (ع) فرمود: زن زشت منظر.
و نیز در روایت آمده است که:« ما یمنع المؤمن أن یتّخذ اهلاً لعلّ الله یرزقه نسمه تثقّل الأرض بلا اله الّا الله.»[۱۶] چه چیز مانع آن است که فرد مؤمن، همسر اختیار کند؟ شاید خداوند از این راه فرزندی به او ببخشد که زمین را با گفتن لااله الا الله سنگین نماید.
و نیز امام باقر(ع) از قول رسول خدا(ص) فرمود: با دختر باکره ای که فرزند زیاد می آورد ازدواج کنید و با زن نازای زیبا ازدواج نکنید، زیرا من به فزونی جمعیت شما در روز قیامت، بر امت ها مباهات می کنم. [۱۷]
از مجموع احادیث گذشته، می توان مطلوبیت زیاد نمودن فرزند و تکثیر را استفاده کرد و تشویق به ازدواج با زن زایا را ولو آنکه زشت باشد را استنباط کرد. ترغیب به سنگین نمودن زمین به وسیله تسبیح، تسبیح گویان و مباهات نمودن پیامبر(ص) به سایر امم به واسطه کثرت جمعیت امت خویش، و ... اموری است که به روشنی دلالت بر مطلوبیت داشتن فرزندان زیاد دارد. در برخی از احادیث انسان به خاطر داشتن فرزندان فراوان، به ازدواج تشویق شده است، امام صادق(ع) از پیامبر خدا(ص) نقل می کند که پیامبر(ص) فرمود: ازدواج نمایید، زیرا من در روز قیامت به فزونی شما بر سایر امت ها افتخار می کنم. [۱۸]
۳- عدم وجوب تکثیر موالید:
- آیا تکثیر موالید واجب است؟
ظاهراً هیچ یک از فقها و اندیشمندان اسلامی قایل به وجوب تکثیر نسل نشده اند، در حالی که ازدواج مستحب است نه واجب. البته نصوص فراوانی وجود دارد که از آن ها مطلوبیت تکثیرنسل استفاده می شود و حتی در پاره ای از آن ها، امر به تکثیر ولد شده که فی نفسه، ظهور در وجوب دارد؛ اما به دلیل ادله معارض و قرائنی که بر استحباب وجود دارد، ناچار باید این روایات را حمل بر استحباب نمود.
۴- عدم حرمت کنترل موالید:
- آیا کنترل موالید، حرام است؟
می بایست بین وجوب تکثیر نسل و حرمت کنترل موالید، تفکیک قایل شد؛ زیرا بین آن ها ملازمه ای نیست. بدین معنی که ممکن است تکثیر نسل، واجب نباشد؛ اما در عین حال استفاده از راه های تنظیم خانواده هم ممنوع باشد.
با مروری اجمالی بر دلایل موافقان و مخالفان کنترل موالید، به نظر می رسد، مهم ترین دلایلی که بر عدم حرمت کنترل موالید اقامه شده است، اصل اباحه و روایات جواز عزل است:
الف- اصل اباحه: بنابر اصل اباحه که در اصول فقه، حجیت آن ثابت گردیده است، هرگاه در شبهات حکمیه در حرمت چیزی شک شود، بنا را باید بر حلیت و اباحه آن گذاشت، بنابراین اگر دلیل قطعی بر حرمت تنظیم خانواده، یافت نشد، اصل، حلیت و جواز آن است.[۱۹]
جایز بودن عزل: از دلایل عمده عدم وجوب تکثیر نسل و جواز تحدید موالید، جواز عزل است، دلیل جواز عزل، روایات متعددی است که از طریق خاصّه و عامه روایت شده است.
روایاتی که در زمینه جواز عزل، وارد شده چند دسته است:
در پاره ای از روایات، به طور مطلق، حکم به جواز عزل شده است. از جمله آنها صحیحه محمد بن مسلم است که راوی می گوید، از امام صادق(ع) درمورد عزل سؤال کردم حضرت فرمود:«ذاک الی الرجل، یصرفه حیث یشاء»[۲۰]اختیار آن با مرد است، که هر طوری می خواهد، آن را صرف کند.» و نیز در موثقه عبدالرحمن بن أبی عبداله آمده است: از امام صادق(ع) در مورد عزل سؤال نمودم، فرمود: «ذاک الی الرجل» اختیار آن با مرد است. [۲۱]
همچنین عبدالرحمن الحذّاء، از قول امام صادق(ع) نقل می کند که امام سجّاد علیه السلام در مورد عزل، منعی نمی دیدند. [۲۲]
در این دسته از روایات، جواز عزل، مطلق است و اختصاص به دسته خاصی از زنان یا شرایطی ویژه ندارد.
از برخی روایات به طور مطلق، عدم جواز عزل، برداشت می شود به عنوان نمونه در حدیثی که از طریق اهل سنت وارد شده، آمده است که از رسول خدا(ص) درباره عزل، پرسش نمودند، حضرت فرمود: «ذاک الوأد الخفی»[۲۳]عزل، زنده به گور کردن پنهان است.
از پاره ای روایات استفاده می شود که عزل؛ در مورد کنیز[۲۴] ، زن مسن، زنی که یقین دارد بچه دار نمی شود، زن بی حیا، زن پست و زنی که فرزندش را شیر نمی دهد، اشکال ندارد. [۲۵]
از بعضی روایات استفاده می شود که عزل از زن آزاد در ازدواج دایم نیز در صورتی که هنگام عقد با وی شرط شده باشد، اشکالی ندارد. از جمله صحیحه محمد بن مسلم که از امام صادق یا امام باقر علیهما السلام نقل می کند که از ایشان در مورد عزل، سؤال شد، امام (ع) فرمود: عزل در مورد کنیز، مانعی ندارد و اما در مورد زن آزاد، من مکروه می دارم آن را، مگر اینکه در زمان ازدواج با وی شرط کرده باشد.»[۲۶]
در مقابل روایات دسته قبل، روایاتی وجود دارد که از آن ها استفاده می شود که عزل از زن آزاد در ازدواج دایم، حتی در صورتی که با وی شرط نشده باشد، اشکالی ندارد. محمدبن مسلم از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود:« لابأس بالعزل عن المرأه الحرّه إن احبّ صاحبها و ان کرهت، لیس لها من الآمر شیء.»[۲۷]عزل از زن آزاد، مانعی ندارد اگر مرد دوست داشته باشد و اگر زن ناراضی باشد، نسبت به این امر حقی ندارد.
همان طور که به نظر رسید، روایات، در مورد عزل از زن آزاد در ازدواج دایم، به ظاهر، متعارض و ناسازگارند، چنانچه مراجعه به اقوال فقها نیز نشان می دهد که تنها موردی که محل بحث و اختلاف نظر واقع شده، همین مورد است. [۲۸]
در مورد ازدواج موقت نیز فقها امامیه به اتفاق، عزل را جایز می دانند. [۲۹]
بنابراین، تنها موردی که نیازمند تأمل و بررسی است، جواز عزل در ازدواج دایم است، در ازدواج دایم نیز به دلیل روایت خاصی که در این زمینه وجود دارد، درصورتی که عزل، در ضمن عقد، شرط شده باشد، فقها، حکم به جواز عزل، نموده اند[۳۰] و از سوی دیگر فقها به اتفاق، در صورت اذن و رضایت زوجه، نسبت به جواز عزل حکم نموده اند. [۳۱] دلیل بر آن، علاوه بر روایتی؟؟؟ که در این زمینه وارد شده[۳۲] این است که جایز بودن اشتراط ضمن عقد، نشان می دهد که عدم عزل، از حقوق زوجه بوده و از سوی وی، قابل اسقاط می باشد. [۳۳]
در هر صورت، جواز عزل، در صورتی که نه زوجه اذن داده باشد و نه ضمن عقد، شرط شده باشد، مورد اختلاف فقها قرار گرفته است. برخی از فقها فتوی به حرمت داده اند.[۳۴] دلیل فتوی بر حرمت، روایت نبوی است که در آن آمده است، پیامبر(ص) از عزل، بدون اذن همسر آزاد، نهی فرمود[۳۵] و نیز پیامبر(ص) فرمود: عزل، زنده به گور کردن پنهان است. [۳۶]
دلیل دیگر، آنکه عزل، سبب از دست رفتن هدف اصلی ازدواج یعنی استیلاد و همچنین سبب از بین رفتن حق زوجه که التذاذ است می گردد. [۳۷]
در مقابل قول به حرمت، بنا به نظر مشهور، عزل در این صورت، جایز، اما مکروه است. [۳۸] دلیل جواز، روایاتی است که به طور مطلق عزل را جایز می داند، مشهور با توجه به این روایات که برخی از آن ها از حیث دلالت و سند معتبر نیز هستند، چنانچه جمع فقهی اقتضا می کند فتوی به جواز عزل داده اند و روایات ناهیه را حمل بر کراهت نموده اند. [۳۹]
در هر صورت، علی رغم مخالفت پاره ای از فقهای مشهور، فقهای متقدم و متأخر، قایل به جواز عزل که نوعی کنترل موالید می باشد، هستند[۴۰] و از روایات نیز برمی آید که استفاده از این روش، در زمان پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام نیز متداول بوده و تقریر معصومین علیه السلام نیز خود دلیل مستقلی بر جواز عزل به شمار می رود، چنانچه احمد بن حنبل از جابر چنین نقل کرده است:«کنّا نعزل علی عهد رسول الله(ص) و القرآن ینزل»[۴۱] ما در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله عزل می کردیم و قرآن نازل می شد (آیه ای درنهی این عمل نازل نشد).
نتیجه آنکه عزل در صورت عدم رضایت زوجه و عدم اشتراط ضمن عقد، مکروه است؛ اما در صورتی که زوجه اذن دهد یا ضمن عقد شرط شود، کراهت آن مرتفع شده یا از شدت آن کاسته می شود.[۴۲]
آنچه گذشت تنها مربوط به اصل مسئله تحدید نسل است آن هم در صورتی که از ناحیه زوج، انجام پذیرد، و الاّ برخیاز محققان، دلایل دیگری درممنوعیت تحدید نسل ذکر نموده اند که مربوط به برخی از راه های پیشگیری، از قبیل بستن لوله های زن و مرد را مصداق تغییر در آفرینش خداوند قلمداد نموده اند که در قرآن، از آن نهی شده است.[۴۳] به دلیل خارج بودن از محل بحث، از این مباحث، صرف نظر می کنیم. مسئله تنظیم خانواده از ناحیه زوجه و بدون رضایت زوج، خود، مستلزم بحث جداگانه ای است که برای پرهیز از طولانی شدن بحث و به دلیل آنکه تنظیم خانواده، غالباً با توافق طرفین، انجام می پذیرد، ادامه مباحث را مبتنی بر فرض رضایت زوج، پی می گیریم.
۵- استحباب تکثیر نسل و رابطه آن با مقیدات و مخصّصات:
آیا تکثیر نسل، درهمه شرایط و احوال، مستحب است یا مقیدات و مخصّصاتی برای عمومات و اطلاقات آن وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا همان طور که برخی اعتقاد دارند، از منظر دینی، اصل، تکثیر نفوس است و مطلوب آن است که مسلمانان بدون واهمه از محدودیت ها و شرایط ویژه خانوادگی و اجتماعی، و با توکل به خداوند و رازقیت او به تکثیر فرزندان بپردازند و هیچ گونه تحدید و کنترلی را اعمال ننمایند، یا اینکه با توجه به برخی ارشادات دینی از قبیل قله العیال أحدالیسارین به فرزندان اندک اکتفا نمایند و احتمال سوم اینکه گفته شود تحدید موالید به نوعی در اسلام مورد پذیرش قرار گرفته و امضا شده، بدین معنا که هر چند از منظر دینی داشتن فرزندان متعدد و تکثیر نفوس امری ممدوح و پسندیده است؛ اما رعایت برخی حدود، ضوابط و ارزش ها موجب می گردد تا تولید نفوس خود به خود محدود شده و از دامنه آن کاسته شود.
به نظر می رسد که احتمال سوم متعادل تر و به اصول و قواعد نزدیکتر است و می توان توسط آن بین ادله طرفداران نظریه اول و طرفداران نظریه دوم جمع نمود. در متون دینی نیز اشاراتی وجود دارد که احتمال سوم را تأیید می کند؛ به طور مثال در پاره ای روایات، داشتن اموال و اولاد در حدّ کفاف مورد تأکید قرار گرفته و در پاره ای دیگر به محدودیت ها و شرایط ویژه در تولید نسل اشاره شده است. از این رو می توان گفت توجه به برخی تنگناها و ضرورت های فردی و اجتماعی در تولید مثل منافاتی با دیدگاه دینی ندارد و ترغیب به تکثیر نفوس به معنای عدم توجه به برخی شرایط و موقعیت های خاص که تحدید نفوس را اقتضا می کند، نیست.
بررسی ادله و دقت در آن ها نشان می دهد که استحباب تکثیر نسل، در برخی موارد با تقیید یا تخصیص و در پاره ای موارد، به واسطه عروض عناوین ثانوی، محدود گشته است که اینک به پاره ای از این موارد اشاره کنیم:
الف: کمی عائله موجب راحتی است
علامه مجلسی (ره) در جلد ۱۰۴ بحارالانوار، بابی تحت عنوان «فضل التوسعه علی العیال و مدح قله العیال» گشوده است و روایاتی را که مضمون آن ممدوح بودن در وسعت قرار دادن خانواده و نیز ارشاد به این مطلب که کم بودن عیال موجب راحتی است، آورده، از جمله روایتی را که از قرب الاسناد نقل می نماید که امام صادق(ع) از قول پدر بزرگوارش و ایشان نیز از قول رسول خدا(ص) فرمود: «قله العیال أحدالیسارین»[۴۴] کمی عائله یکی از دو راحتی است.
و نیز در کتاب خصال آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «الفقر هو الموت الاکبر و قلّه العیال أحدالیسارین، التقدیر نصف العیش، ما عال امرؤٍ اقتصد»[۴۵]فقر، موت اکبر است و کمی عیال یکی از دو راحتی است و اندازه نگه داشتن، نصف معیشت است و کسی که میانه روی داشته باشد نیازمند نخواهد شد.
برخی از موافقین تنظیم خانواده، این روایات را دلیل بر جواز کنترل موالید از دیدگاه دینی دانسته اند، [۴۶] اما برخی از دانشوران در نقد آن آورده اندکه عیال به معنی نان خور و در تحت عیلوله و مخارج انسان در آمدن است، چه بسا فرزندانی که نان خور انسان نیستند و چه بسا عائله ای که فرزند نمی باشند مانند خادم، میهمانان، زوجه یا برخی از اقوام و محارم که تحت تکفل انسان زندگی می کنند. بنابراین نسبت بین عیال و فرزندان، نسبت عموم خصوص من وجه است و منافات ندارد که ترغیب به کثرت فرزندان شده باشد. با وجود این توصیه شده که هر چه انسان بتواند، افراد تحت عیلوله خویش را تقلیل دهد، یک نوع توانایی و توانگری را حایز گردیده است. ثانیاً در تعبیر «أحدالیسارین» ترغیبی به تقلیل عیال نیست؛ بلکه اشاره به این مطلب است که توانگری برای انسان از دو راه تحصیل می شود، یکی از راه کسب مال و دیگری محدود نمودن عائله و انسان می تواند هر کدام را خواست، انتخاب کند. [۴۷]
به نظر می رسد در روایت اخیر، ذکر عبارت«قله العیال أحدالیسارین» در سیاق موارد دیگری که بدون شک از آن ها ترغیب و تحریض استشمام می شود، سبب استفاده ترغیب، از این فقره روایت هم هست و حداقل به عنوان یکی از دو راه، تجویز شده است، چرا که در این روایت، ابتدا از فقر، به عنوان موت اکبر و واقعیتی که سبب سختی و عسرت زندگی است، یاد شده است و برای علاج آن، به مواردی مانند کمی عیال و میانه روی در اقتصاد، اشاره شده است. از سوی دیگر، عائله ی انسان را غالباً فرزندان، همسر و خویشاوندان نزدیک، از قبیل پدر و مادر و گاهی نیز میهمانان تشکیل می دهند و توصیه به قلت عیال، به معنی اکتفا نمودن به یک یا دو فرزند نیست؛ بلکه به معنی در دست گرفتن مهار زندگی و اعمال اراده در زمینه تعداد فرزندان است.
برخی از صاحب نظران، با استناد به رازقیت خداوند و تأمین روزی همه موجودات از سوی او، هراس از فقر و تنگدستی را امری بی معنا دانسته و برهمین اساس، اظهار داشته اند، که تنظیم خانواده با اعتقاد به رزاقیت خداوند، منافات دارد.[۴۸] توضیح آنکه:
در آیات متعددی از قرآن، صریحاً سخن از رازقیت خداوند رفته است و اینکه هیچ جنبنده ای نیست، مگر اینکه خداوند رحمن روزی وی را برعهده گرفته و تأمین می نماید. از این رو ترس از فقر و ناکافی بودن منابع طبیعی، دلیل موجهی برای تنظیم خانواده و کنترل جمعیت، نیست. خداوند در آیه ۶ سوره هود می فرماید: «و ما من دابّه فی الارض الّا علی الله رزقها» هیچ جنبنده آی در زمین نیست، مگر اینکه روزی او به عهده خداوند است و نیز در آیه ۱۵۱ سوره انعام می فرماید:«و لا تقتلوا اولادکم من املاق، نحن نرزقکم و ایّاهم» و فرزندانتان را از ترس تنگدستی نکشید ما به شما و آن ها روزی می رسانیم. در آیات فوق، خداوند متعال روزی رساندن به همه انسان ها و موجودات را تضمین نموده است و نیز در آیات دیگری گنجایش زمین را برای زندگان و مردگان ضمانت نموده است، در آیه ۲۵ و ۲۶سوره مرسلات می فرماید: «ألم نجعل الأرض کفاتاً، أحیاءً و أمواتاً؟ آیا ما به زمین گنجایش فراگیری و حمل زندگان و مردگان را نداده ایم؟
بنابراین نباید از ترس محدودیت جغرافیایی و انفجار جمعیت، توالد و تناسل را محدود نمود، چرا که این امر سوء ظن به خداوند متعال است و با آیات قرآن منافات دارد.
در آیات دیگری از قرآن، خودداری از ازدواج به خاطر ترس از فقر نکوهش شده است: در آیه ۳۲ از سوره نور می فرماید: «و انکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم إن یکونوا فقرآء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم»
«به کسانی که همسر ندارند و نیز به غلامان و کنیزان خود، همسر دهید، اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بی نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست.»
از این آیه شریفه استفاده می شود که نباید از ترس فقر و عیالمند شدن از ازدواج، خودداری نمود، بنابراین تنظیم خانواده و کنترل موالید نیز از ترس فقر، سوء ظن به وعده خداوند و رازقیت اوست و در حدیثی آمده است که پیامبر خدا(ص) فرمود: «زوّجوا أیاماکم، فإن الله یحسن لهم فی اخلاقهم و یوسّع لهم فی ارزاقهم و یزیدهم فی مروّاتهم.»[۴۹]بی همسران خود را تزویج نمایید، زیرا خداوند اخلاق آنان را نیکو، روزی آنان را وسیع و به جوانمردی آنان خواهد افزود.
بدون تردید ادله اخیر بر ترغیب به ازدواج و نهراسیدن از فقر، دلالت دارد؛ تمرکز بر تکثیر اولاد ندارد به عبارت دیگر آیه ۳۲ سوره نور تنها ناظر به اصل ازدواج و لازمه آن یعنی استیلاد، است نه تعداد فرزندان و تعیین فاصله آن ها ندارد. از طرف دیگر اعتقاد به رازقیت خداوند و توکل بر او منافاتی با عاقبت اندیشی و برنامه ریزی در زندگی ندارد، چرا که خداوند برای هر پدیده ای سببی قرار داده است، و یکی از علل و اسباب کسب روزی تا آنجا که به انسان مربوط می شود، تلاش وجدّ و جهد اوست. بنابراین برای تأمین معیشت فرزندان زیاد، طبیعتاً نیاز به تلاش و کوشش بیشتری خواهد بود لذا ممکن است انسان از این طریق در حرج و سختی قرار بگیرد.، علاوه بر آنکه مسئولیت های مربوط به کفالت و نگهداری از کودکان، تنها مربوط به تأمین معیشت و مخارج زندگی آنان نیست، نگه داری در مراقبت و توجه به نیازهای متنوع و رو به تزاید آنان در خانه و مدرسه، توانایی و امکانات مناسبی را می طلبد و بدون شک همه خانواده ها از امکانات لازم برای پرورش فرزندان زیاد، برخوردار نیستند.
ب- مطلوب نبودن استیلاد از برخی زنان:
از بعضی روایات استفاده می شود که استیلاد از برخی زنان، از جمله زن دیوانه[۵۰]، احمق[۵۱] و زن مجوسی[۵۲] مطلوب نیست و نیز عزل از کنیز، زن بی حیا، زن فحّاش و نیز زنی که فرزند خود را شیر نمی دهد، مانعی ندارد.[۵۳]
ج- مطلوب نبودن استیلاد در برخی شرایط:
همچنین در برخی از روایات، آمیزش در اوقاتی خاص یا در شرایطی ویژه مکروه دانسته شده است [۵۴] و در برخی از این روایات به آثار سویی که بر فرزند خواهد گذاشت اشاره شده است، فرزندی که احتمالاً از این ارتباط به وجود خواهد آمد و این امر با توجه به محدودیت دوران آمادگی همسر برای بارداری غیر مستقیم تکثیر نسل را تحت تأثیر قرار می دهد و آن را محدود می نماید.
د- مطلوب نبودن استیلاد در صورت واقع شدن در معصیت:
مواردی نیز وجود دارد که به خاطر عروض عناوین ثانوی، استحباب تکثیر نسل از بین رفته است از جمله اینکه در برخی روایات، به خاطر وجود برخی موانع و شرایط اضطراری مجرد ماندن و عدم استیلاد بلامانع دانسته شده است مانند روایتی که در آن آمده است: «یأتی علی الناس زمان لاتنال المعیشه فیه الّا بالمعصیه فاذا کان ذلک الزمان، حلّت العزوبه»[۵۵] روزی فرا می رسد که رزق جز با گناه به دست نمی آید، در آن زمان، مجرد ماندن جایز است.
بنابراین اگر کسب معیشت برای تأمین هزینه همسر و فرزندان انسان را به گناه و معصیت دچار سازد، استحباب ازدواج و تکثیر نسل از بین می رود.
ه- مطلوب نبودن تکثیر موالید در صورت بازماندن از امور معنوی:
از برخی روایات، برداشت می شود که اگر وجود فرزندان زیاد باعث شود انسان از امور معنوی بازماند و از یاد خدا غافل شود، دیگر کثرت موالید، استحبابی نخواهد داشت.
از مرفوعه ابراهیم بن محمد نوفلی استفاده می شود که مال و فرزندان زیاد به دلیل آنکه غالباً انسان را از یاد خدا غافل می سازد، مطلوب نیست.[۵۶]
همچنین خداوند در آیه ۹ سوره تغابن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکرالله و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون»
ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال و اولاد شما، شما را از یاد خداوند، به خود مشغول نسازد و هر کس چنین کند، زیانکار است چون زیانکاران همین گونه افرادند.
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه می فرماید: «منظور از الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز می دارد همچنان که فرمود: المال و البنون زینة الحیاه الدنیا[۵۷] و به حکم مثل معروف که می گویند خوشه یک سر دارد، اشتغال به این زینت، دل را پر می کند و جایی برای ذکر خدا و یاد او باقی نمی گذارد... و علت اینکه در این آیه شریفه مال و اولاد را نهی کرده و فرموده مال و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند، در حالی که باید فرموده باشد شما سرگرم مال و اولاد نشوید، این است که اشاره کند به این مطلب که طبع مال و اولاد این است که انسان را از یاد خدا غافل می سازد پس مؤمنان نباید به آن ها دل ببندند که نهی در آیه، کنایه ای است که از تصریح مؤکّدتر است.[۵۸]
بنابراین به معصیت دچار شدن و از امور معنوی بازماندن، دو عنوان ثانوی هستند که قرائن اطمینان بخشی بر عروض آن ها وجود داشته باشد.
حکم اولی استحباب تکثیر موالید را به حکم ثانوی عدم استحباب موالید تغییر می دهند.
و- مطلوب نبودن تکثر موالید در صورت قرار گرفتن در حرج و ضرر
عناوین ثانوی دیگری را نیز می توان بدون تردید به دو عنوان بالا افزود به طور مثال اگر انسان به خاطر نگه داری و تربیت فرزندان زیاد به حرج بیفتد استحباب تکثیر موالید از بین می رود.
ز: مطلوب بودن فرزند در حد کفاف:
از پاره ای ادله استفاده می شود که مطلوب آن است که تعداد فرزندان در حد کفاف باشد، نه بیشتر. توضیح آنکه در آیات و روایات متعدد، فرزند در کنار مال ذکرشده است[۵۹]، و اشارات و قرائن موجود در این روایات حاکی از آن است، همان طور که در کسب مال باید به حد کفاف و نیاز اکتفا نمود و از گردآوری ثروت بیش از حد لازم پرهیز کرد، تولید مثل نیز بیش از حد کفاف و در غیر جهت خیر و صلاح امری شایسته و پسندیده نیست.
در روایات متعددی از اینکه بهره انسان از مال و ثروت، تنها در حد نیاز و کفاف باشد و نه بیشتر تمجید شده است.[۶۰] در حدیثی امام باقر(ع) از قول پیامبر خدا(ص) و پیامبر(ص) نیز از قول خداوند عزوجل فرموده است: «کسی که از جنبه بهره های دنیوی سبکبار بوده؛ اما از جهت معنوی دارای بهره کافی از نماز و عبادت باشد، در گمنامی به سر برد و رزق او در حد نیاز او باشد نه بیشتر[۶۱]و میراث او برای گریه کنندگان بر وی، اندک باشد، نزد من از نیک بخت ترین مردم است.[۶۲] و نیز در حدیث دیگری پیامبر خدا(ص) فرمود: «خوشا به حال مسلمانی که روزی او در حد کفاف باشد.»[۶۳]
همان گونه که بهره مندی از مال در حد کفاف به این است که انسان به واسطه مال در رفاه و راحتی قرار بگیرد، نیازمندی های او تأمین شده، صدقات و هبات را در حد معمول انجام دهد و آبروی او محفوظ بماند، حد کفاف در تولید مثل هم چنانچه در آیات و متون روایی اشاراتی به آن رفته است، این است که انسان از نسل خود فرزندانی پدید آورد که مایه زینت و مباهات بوده و سبب مددرسانی و یاری والدین خود باشند، موجب دوام نسل و مجرای خیرات و برکات گردند؛ اما کثرت آنان در حدی نباشد که انسان از ناحیه آنان در عسرت و سختی واقع شود و دغدغه تأمین نیازهای معیشتی و عاطفی آنان اولویت های دیگر زندگی انسان را تحت الشعاع قرار دهد. همان گونه که وجود فرزند نعمت و سبب سرور و بهره مندی است، فزونی بی تناسب آنان، موجب بروز دشواری ها و نابسامانی های گوناگون است و به همین دلیل رسول گرامی اسلام(ص) بنا به نقلی از خداوند چنین درخواست نمودند: «اللهم ارزق محمّداً و آل محمد و من أحبّ محمّداً و آل محمد العفاف و الکفاف و ارزق من أبغض محمداً و آل محمد کثره المال و الولد»[۶۴]
خداوندا به محمد و آل محمد و دوستداران آنان، کف نفس و بهره مندی در حد نیاز و به دشمنان آنان فزونی مال و فرزندان عنایت فرما.[۶۵]
از دیگر سو باید توجه نمود که کثرت فوق العاده اموال و اولاد و اداره امور آنان برای غالب مردم، موجب اشتغال فکر و ذهن و در نتیجه غفلت از یاد خداست و چه بسا سبب بازماندن از انجام پاره ای عبادات و اعمال صالحه است و به این مطلب در برخی روایات اشاره شده است:
در مرفوعه ابراهیم بن محمد نوفلی از قول امام سجاد علیه السلام آمده است که روزی پیامبر(ص) از چوپانی می گذشتند، برای رفع تشنگی فردی را پیش او فرستادند، وی از دادن شیر خودداری نمود و پیامبر(ص) در حق وی از خداوند درخواست نمودند که خدا مال و فرزندان او را زیاد گرداند، سپس به چوپان دیگری برخورد نمودند، وی آنچه شیر در اختیار داشت برای حضرت فرستاد و علاوه بر آن گوسفندی نیز پیشکش نمود، پیامبر(ص) در حق او چنین دعا نمودند: «اللهم ارزقه اکفاف» خداوندا در حد کفاف به او عطا فرما.
یکی از اصحاب با تعجب پرسید: از رسول خدا برای کسی که خواسته شما را رد کرد دعایی نمودید که همه ما از آن کراهت داریم، پیامبر(ص) فرمودند: «أنّ ما قلّ و کفی، خیر ممّا کثر و ألهی، اللهم ارزق محمّداً و آل محمد، الکفاف»[۶۶] نعمتی که اندک؛ اما به قدر کفایت است بهتر از نعمتی است که فراوان است؛ اما انسان را غافل می سازد. خداوندا به محمد و آل محمد به قدر کفاف عنایت فرما.
در این حدیث، مال و فرزندان زیاد به دلیل آنکه انسان را در امور معنوی به فراموشی و غفلت دچار می سازد مذمت شده است.
نباید از نظر دور داشت که حیات انسان دارای ابعاد و جنبه های گوناگون و مختلف است و انسان باید برای رسیدن به سعادت و کمال نهایی تا حد امکان به همه ابعاد روحی و جسمی خویش توجه نموده و با انجام واجبات و مستحبات مختلف مجاری حیات خویش را از سرچشمه دستورات الهی سیراب گرداند در حالی که کثرت عیال و مسئولیت های مربوط به آنان، غالباً برای طبقه ضعیف و متوسط جامعه فراغتی باقی نخواهد گذاشت تا به خود پرداخته و به رشد و کمال خویش به قدر کافی توجه نمایند. گذشته از آن ممکن است کثرت عیال و تأمین هزینه های زندگی افراد ضعیف النفس را به سوی کسب مال حرام و تجاوز از حدود الهی سوق دهد یا فرزندان برای رسیدن به خواسته های خود، پدر و مادر خود را به انجام گناه و معصیت وادار سازند چنانچه خداوند فرموده است:
«إنّ من ازواجکم و اولادکم عدّواً لکم فاحذروهم...»[۶۷] برخی از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنان بپرهیزید.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه فرموده است:«دشمنی آنان برای این است که می خواهند به جای علاقه مندی به راه خدا و پیشرفت دین خدا و مواسات با بندگان خدا، به اولاد و همسران خود علاقه مند باشند و برای تأمین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند و ای بسا مؤمنان در بعضی از خواسته های زن و فرزند، به خاطر محبتی که به آنان دارند، اطاعتشان بکنند.[۶۸]
سپس خداوند در آیه بعد از همین سوره می فرماید:
«إنّما اموالکم و اولادکم فتنه و الله عنده اجرٌ عظیم» فتنه به معنای گرفتاری هایی است که جنبه آزمایش دارد و آزمایش بودن اموال و فرزندان به خاطر این است که این دو نعمت دنیوی از زینت های جذاب زندگی دنیاست، نفس آدمی به سوی آن دو چنان جذب می شود که از نظر اهمیت، همپایه آخرت و اطاعت پرودگارش قرار داده، رسماً بر سر دو راهی قرار می گیرد و بلکه جانب آن دو را ترجیح می دهد و از آخرت غافل می شود.[۶۹]به هر صورت، به نظر می رسد از منظراسلام، زیادی اموال و اولاد در هر شرایطی مطلوب نیست، غالب مردم به واسطه کثرت مال و فرزند از یاد آخرت غافل می شوند و در زمینه امور معنوی و دینی به تسویف و امروز و فردا نمودن دچار می گردند.
البته باید توجه داشت که روایات در زمینه فقر و غنا چند دسته است، در پاره ای از روایات فقر، ممدوح شمرده شده[۷۰]، تا جایی که پیامبر(ص) به آن افتخار می نماید. [۷۱] و در برخی دیگر از روایات، مطالبی در مورد مذمت فقر و پناه بردن از آن به خداوند وارد شده است و نیز در دعاهای وارده از معصومین علیهم السلام طلب غنا و وسعت رزق و کثرت اموال و اولاد از خداوند به چشم می خورد.
هر چند جمع بین این روایات خالی از دشواری نیست؛ اما به نظر می رسد یکی از راه های جمع بین آن ها- همان طور که برخی از محققان اشاره نموده اند-[۷۲] این است که گفته شود مراد از فقر و غنای ممدوح، دارا بودن مال در حد نیاز است و شاهد آن هم روایاتی است که از دارا بودن مال در حدّ کفاف تمجید می نماید، کسی که در حد نیاز خود و به مقدار اداره زندگی از مال بهره مند است، در مقابل کسی که از این مقدار مال هم محروم است، غنی گفته می شود و از طرف دیگر ممکن است به همین شخص در مقابل کسی که چندین برابر او مال و ثروت دارد، فقیر اطلاق شود.
به عبارت دیگر فقر و غنا، امو نسبی هستند، نه آنجا که از خداوند غنا و کثرت مال طلب شده مراد درخواست مال بیش از حدّ است، نه آنجا که از فقر تمجید شده است مراد این است که حتی در حدّ کفاف گذران زندگی نیز انسان از داشتن مال محروم باشد.
نحوه دیگر جمع بین روایات این است که گفته شود فقرهنگامی مذموم است که با عفاف توأم باشد [۷۳]و شخصیت و عزت نفس انسان را تحت الشعاع قرار دهد و موجب خواری و ذلت انسان گردد و نیز غنا و داشتن اموال فراوان در صورتی ممدوح و پسندیده است که مانع از اطاعت خداوند و ذکر و یاد او نگردد. این دو نحوه جمع را می توان درمورد روایات مربوط به فرزند نیز اعمال نمود، نحوه اول آنکه گفته شود هم مواردی که اندک بودن عیال و اولاد ممدوح دانسته شده و هم مواردی که به تکثیر موالید ترغیب شده است، داشتن فرزندان در حدّ کفاف است؛ زیرا به طور مثال داشتن چهار یا پنج فرزند نسبت به کسی که دارای تعداد زیادی فرزند است، قله عیال و کمی فرزندان تلقی می شود و همین تعداد فرزند، نسبت به کسی که تنها یک یا دو فرزند دارد، کثرت اولاد به حساب می آید. و نحوه جمع دوم آن است که چنانچه گذشت، مذموم بودن کثرت فرزند به موردی حمل شود که کثرت اولاد، انسان را از یاد خدا و پرداختن به خودسازی و امور آخرت، غافل نموده و مانع شود؛ اما در صورتی که انسان به دلیل برخوردار بودن از توانایی های جسمی و روحی، توان اداره فرزندان زیاد را داشته باشد، کثرت فرزندان نه تنها ذموم نیست؛ بلکه پسندیده و ممدوح است. اما تأمل در روایات نشان می دهد که معیار در کثرت مال و ولد یک چیز بیشتر نیست و آن وسیله بودن برای رسیدن به کمالات و قرب الهی است و اینکه مانعی در مسیر انسان به سوی خداوند ایجاد نکند، هر چند بیش از حد کفاف باشد و شاهد بر آن هم روایاتی است که در آن علت مطلوب بودن حد کفاف را وجود این واقعیت می داند که اموال و اولاد فراوان انسان را از یاد خداوند غافل می سازد[۷۴] البته باید توجه داشت که این روایات، ناظر به نوع و غالب مردم و محدودیت های دنیای مادی است که با داشتن اموال یا اولاد زیاد ازپرداختن به امور اخروی باز می مانند و الّا ممکن است افرادی به دلیل شرایط خاص و ظرفیت ها و توانایی های ویژه کثرت اموال و اولاد آنان را به خود مشغول نسازد.
نتیجه آنکه معیار در کثرت اموال و موالید از دیدگاه دینی آن است که اموال و فرزندان باید در حدی باشد که فکر و ذهن انسان را تا آنجا به خود مشغول نسازد که از دیگر امور مهم زندگی که در رأس آن ها عبادت و اطاعت الهی و امور معنوی و اخروی است باز بماند.
از مباحثی که گذشت می توان نتیجه گرفت که تکثیر نسل هر چند فی نفسه مستحب است اما مقیّدات و مخصّصاتی دارد که باید آن ها را در نظر گرفت و احکام ثانوی را نیز باید مورد لحاظ قرار داد و همچنین از موارد تزاحم آن با برخی احکام دیگر غافل ماند. بنابراین می توان گفت که تکثیر موالید در همه شرایط و به طور مطلق مطلوب نیست و در عمل به این حکم، باید محدودیت ها را نیز در نظر گرفت.
باید توجه داشت که برای تحویل دادن فرزندانی شایسته و صالح به جامعه، توجه به محدودیت ها و لحاظ جوانب و شرایط مختلف گریز ناپذیر است چنانچه توجه به روح و حقیقت تعالیم اسلام نیز نشان می دهد، آنچه مایه مباهات و افتخار پیامبر(ص) است، کثرت مسلمانانی صالح و شایسته است که پایبند به اصول و ارزش های انسانی و دینی باشند، نه فقط سیاهی لشکر مسلمانان و کثرت عددی، چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند: «کونو لنا زیناً و لا تکونوا علینا شیناً» مایه زینت ما باشید نه مایه ننگ و عار ما.
معلوم می شود صرف مسلمان بودن و شهادتین را بر زبان جاری ساختن، مایه مباهات اولیاء دین نیست. علاوه بر آن باید اداب مسلمان بودن را رعایت نمود.
چنانچه اشاراتی که در برخی روایات به تکثیر فرزندانی رفته است که زمین را از تسبیح و تهلیل آکنده سازند، مؤید همین مطلب است و بدون تردید پدید آوردن فرزندانی که مؤدب به آداب دینی و مزیّن به ارزش ها و کمالات انسانی باشند، خود مستلزم آمادگی، مراقبت، محدودیت و رعایت آدابی خاص از سوی والدین، قبل از انعقاد نطفه تا رسیدن فرزند به سن رشد و کمال است و اینها همه محدودیت هایی را از لحاظ کمّی در زادآوری ایجاب می کند که شاید توجه به همین واقعیت موجب شده که پیامبر(ص) از خداوند فرزندانی را در حدّ کفاف طلب نمایند. [۷۵]
خاتمه
از مطالبی که گذشت می توان نتیجه گرفت که اسلام گرچه به تکثیر موالید توصیه و ترغیب نموده است؛ اما شواهد فراوان نشان می دهد که تنها تکثیر عددی منظور نیست.
فزونی کمّی و کیفی هر دو باید مورد لحاظ قرار گیرد؛ به عبارت دیگر آنچه پیامبر اسلام (ص) به آن توصیه نمودند، تکثیر فرزندان شایسته و نیکو است و بدون شک توجه به کیفیت و ابعاد روحی و جسمی فرزندان، موجب محدودیت هایی در تولید مثل خواهد شد اگر نشانه های اطمینان بخشی وجود داشته باشد که وجود فرزندان زیاد موجب در حرج قرار گرفتن والدین و نابسامانی زندگی آنان یا بازماندن از امور معنوی به خاطر اشتغال بیش از حد به امور فرزندان می شود، کثرت فرزندان رجحانی نخواهد داشت. بنابراین توجه به کثرت عددی به معنای عدم جواز اعمال هر گونه کنترل و محدودیت نیست. البته صرف کمّیت و کثرت عددی در ایجاد اقتدار و عظمت برای مسلمانان در مقابل پیروان سایر ادیان دنیا مؤثر است چرا که تا دهه های اخیر، رهبران سیاسی نیز عامه مردم همواره جمعیت زیاد را نشانه ثروت و قدرت می دانستند؛ اما تعبیراتی از قبیل «لأباهی بکم الأمم غداً و یا«لأباهی بکم یوم القیامه» نشان می دهد که آنچه مورد مباهات پیامبر است فزونی مسلمانان در جهان آخرت است، جهانی که در آن سریره ها آشکار و هویت واقعی انسان ها برملا می گردد[۷۶]نه فزونی در دنیا که معیار آن آمار و ارقام و ملاک های ظاهری است.
نکته قابل توجه این است که جواز کنترل موالید از زاویه فردی و خانوادگی به معنای توصیه تعداد خاصی فرزند برای همه خانواده ها نیست، چرا که شرایط، توانایی ها و امکانات خانواده ها با یکدیگر متفاوت است و ممکن است خانواده ای از عهده پرورش یک یا دو فرزند هم به دشواری برآید درحالی که خانواده دیگری فرزندان متعدد را بتواند به خوبی پرورش دهد و تربیت کند. لذا هر خانواده می بایست بر اساس موقعیت و شرایط خود، نسبت به تعداد موالید و فاصله آن ها تصمیم بگیرد. البته در این زمینه باید همه ابعاد و جوانب را در نظر بگیرد و معایب و مزایای پر جمعیت بودن خانواده را مدّ نظر قرار دهد و به طور صحیح آسیب شناسی کند؛ زیرا همان گونه که پر جمعیت بودن خانواده دشواری ها و محدودیت هایی را در خانواده به وجود می آورد، کم جمعیت بودن خانواده و اکتفا نمودن به یک یا دو فرزند نیز خانواده را از مزایا و امکاناتی محروم می کند. به عنوان نمونه در خانواده های پر جمعیت و پر اولاد، فرزندان مستقل تر بار می آیند و اعتماد به نفس بیشتری دارند، بیشتر خطر می کنند و از عهده کارهای مشکل تری برمی آیند، در حالی که در خانواده های کم اولاد، فرزندان محافظه کارتر و وابسته ترند، این تفاوت به علت آن است که در خانواده های پر اولاد، پدر و مادر آزادی بیشتری به فرزندان می دهند و فرزندان سرد و گرم روزگار را می چشند و تجربه بیشتری کسب می کنند. فرهنگ فداکاری و شهادت طلبی در این نوع خانواده ها قوی تر است.
نکته دیگر این است که در خانواده های پر اولاد، غالباً بسیاری از زحمت ها و هزینه ها بین فرزندان سرشکن می شود، علاوه بر آن فرزندان بزرگ تر، غالباً پدر و مادر را در انجام امور مربوط به فرزندان کوچک تر یاری می دهند. کودکان هم بازی یکدیگر بوده و یکدیگر را سرگرم می نمایند، در حالی که در خانواده های کوچک، پدر و مادر علاوه بر ایفای نقش مربوط به خود، ناچارند همبازی فرزندشان باشند و اوقات قابل توجهی را برای سرگرم کردن کودک و انجام امور مختلف او صرف نمایند.
آنچه گذشت تنها مربوط به دیدگاه اسلام در زمینه کنترل موالید از ناحیه فردی و خانوادگی بود، بدون تردید گاه ضرورت ها و شرایط ویژه اجتماعی و اقتصادی کشورها، ایجاب می کند که حکومت ها، سیاست ها و برنامه ریزی هایی را در جهت کنترل جمعیت اتخاذ نمایند و به طور موقت تا زمانی که شرایط ویژه و ضرورت ها حاکمند، به توصیه ها و اعمال سیاست های خاص ادامه دهند. اما پیروی از سیاست های جهانی و توصیه و ترغیب مداوم و هنجارسازی نسبت به داشتن فرزند کم این خطر را به دنبال دارد که کشور را در آینده با رشد منفی جمعیت رو به رو سازد، پدیده ای که اکنون بسیاری از کشورهای غربی از آن رنج می برند و اتخاذ سیاست های تشویقی برای داشتن فرزند بیشتر، چندان مؤثر نیفتاده است. البته کم فرزند بودن خانواده ها در کشورهای غربی عمدتاً حاصل و پیامد طبیعی صنعتی شدن و مدرنیته است نه توصیه و برنامه ریزی دولتمردان؛ اگر به هر دلیل پدیده ای شکل هنجار به خود گرفت و به فرهنگ عمومی تبدیل شد، تغییر وضعیت و مبارزه با آن بسیار مشکل است. خصوصاً که تغییر نگرش به اندازه خانواده و تقاضا برای داشتن یک خانواده کوچک در خانواده های مرفّه، عمدتاً متأثر از توجه به تفنّن، پرداختن به علایق شخصی و دست یابی به آزادی بیشتر است. بنابراین می بایست سیاست های جمعیتی کشور بر اساس کارشناسی دقیق و مستقل از راهبردهای جهانی و بر اساس مصالح کشور تا زمانی که ضرورت اقتضا می کند پیگیری شود.
باید توجه داشت، هر چند مشکلات ناشی از افزایش جمعیت در کشور، تا حدودی ناشی از توزیع نامناسب جمعیت و تراکم جمعیت در شهرها و عدم بهره برداری صحیح از منابع است؛ با برنامه ریزی صحیح احتمال خارج شدن کشور از برخی از تنگناهای موجود وجود دارد؛ اما تا زمانی که چنین تلاش هایی به ثمر ننشسته توجه به واقعیات موجود اقتضا می کند که سیاست های جمعیتی تا رسیدن کشور به مرز تعادل ادامه یابد.
نويسنده: زهره رجبیان
منبع: نشريه حورا، شماره ۲۴
پی نوشت:
۱- حلم سرشت، پریوش و دل پیشه، اسماعیل، بهداشت و تنظیم خانواده، انتشارات چهر، ۱۳۷۸، ص ۳.
۲- کلانتری، صمد، جمعیت و تنظیم خانواده، انتشارات فروغ ولایت، اصفهان، ۱۳۷۸، ص ۱۳.
۳- کلینی، کافی، محمد بن یعقوب، انتشارات دارالکتب الاسلامیه تهران، ۱۳۷۵.
۴- تهرانی، سید محمد حسین، کاهش جمعیت ضربه ای سهمگین بر پیکر مسلمین، انتشارات حکمت، ۱۴۱۵ق.
۵- مکارم شیرازی، ناصر، مجموعه مقالات و گفتارهای دومین سمینار دیدگاه های اسلام در پزشکی، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد، ۱۳۸۰، ص ۸۴۰.
۶- موسوی، اردبیلی، عبدالکریم، همان، ص ۸۳۳؛ مدنی تبریزی، یوسف، همان، ص ۷۰۹.
۷- الروضه البهیه، انتشارات المعارف الاسلامیه، بی تا، ج ۵، ص ۱۰۲.
۸- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج ۲، ص ۲۷۷.
۹- امام صادق علیه السلام فرمود: «إن الولد الصالح، ریحانة من ریاحین الجنه» فرزند صالح، گلی ازگل های بهشت است. (فروع کافی، ج ۶، ص ۳، ح ۱۰).
۱۰- سوره کهف، آیه ۴۶.
۱۱- سوره اسراء، آیه ۶، سوره نوح، آیه ۱۲؛ الحر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۳۷۴، ج ۲۱، احکام الاولاد، ص ۳۵۶، ح ۷.
۱۲- الحر العاملی، محمد بن الحسن، همان، ص ۳۵۷، ح ۲۷۲۸۹، و ح ۲۷۲۹۰ و همان، ص ۳۵۶، ح ۲۷۲۸۴ و ح ۲۷۲۸۵.
۱۳- همان، ابواب احکام الاولاد، باب ۱، ح ۲ و باب ۲، ح ۵ و ج ۲۱، ص ۳۵۹، ح ۲۷۲۹۸؛ و ح ۲۷۲۹۹؛ شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، القمی من لایحضره الفقیه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج ۳، ص ۳۰۹، باب ۱۴۸.
۱۴- کلینی، پیشین.
۱۵- جامع الحادیث، ج ۲۰، ص ۵۸.
۱۶- الحر العاملی، پیشین، ج ۱۴، ابواب مقدمات النکاح و آدابه، باب ۱، ح ۳، ص ۳.
۱۷- جامع الحادیث، ج ۲۰، ص ۵۸.
۱۸- صدوق، محمد بن علی بن الحسین، پیشین.
۱۹- ایازی، سید محمد علی، اسلام و تنظیم خانواده، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۴۳.
۲۰- کلینی، پیشین، ج ۵، ح۳، ص ۵۰۴.
۲۱- همان، ح ۱؛ طوسی، محمدبن الحسن، تهذیب الاحکام، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، نجف، ۱۳۸۰ ه.ق. ج ۷، ح ۱۶۶۷، ص ۴۱۶.
۲۲- کلینی، همان، ح ۴.
۲۳- مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۴۳.
۲۴- طوسی، پیشین، ص ۴۱۷، ح ۱۶۷۱.
۲۵- همان، ص ۴۹۱.
۲۶- همان، ص ۴۱۷، ح ۴۳.
۲۷- کلینی، پیشین، ح۲.
۲۸- نجفی، محمدبن الحسن، جواهر الکلام، ج ۱۰، مؤسسه المرتضی العالمیه، بیروت، ۱۴۱۲ ه. ق، ص ۴۰۵.
۲۹- همان، ص ۷۳۵.
۳۰- ر.ک: جواهر الکلام، ج ۱۰، ص ۴۰۵-۴۰۷.
۳۱- شرح لمعه، ج ۵، ص۱۰۳، حدائق، ج ۲۳، ص ۸۶، جواهر الکلام، ج ۱۰، ص ۴۰۶.
۳۲- الحر العاملی، پیشین، ج ۱۴، ص ۱۰۶، باب ۷۶ از ابواب مقدمات النکاح، ح ۲.
۳۳- نجفی، محمدبن الحسن، پیشین، ص ۴۰۶.
۳۴- طوسی، محمدبن الحسن، مبسوط، ج ۴، ص ۲۶۷، شهید اول، اللمعه الدمشقیه، ص ۱۶۰، ابن حمزه، وسیله، ص ۳۱۴.
۳۵- نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۷ ه.ق، ج ۱۴، باب ۵۷ از ابواب مقدمات النکاح، ح۱.
۳۶- طبرسی، فضل بن علی، مجمع البیان، ج۵، ص ۴۴۳.
۳۷- نجفی، پیشین، ص ۴۰۵.
۳۸- همان.
۳۹- همان، ص ۴۰۶.
۴۰- همان، ص ۴۰۷.
۴۱- مسند احمد، ج۳، ص ۳۰۹.
۴۲- نجفی، پیشین، ص ۴۰۶، برخی احتمال داده اند که نهی از عزل، به دلیل آن است که عزل، حق زوجه را در التذاذ، ضایع می نماید، بنابراین اگر زوجه اذن دهد، کراهتی وجود ندارد(همان).
۴۳- تهرانی، پیشین، ص ۳۱۵.
۴۴- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، المکتبه الاسلامیه، تهران، بی تا، ج ۱۰۴، ص ۷۱.
۴۵- همان.
۴۶- ایازی، پیشین، ص ۵۹.
۴۷- تهرانی، پیشین، ص ۳۳۹.
۴۸- تهرانی، پیشین، ص ۳۳۷.
۴۹- بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۲.
۵۰-وسائل الشیعه، ج ۱۴، باب ۳۴ از ابواب مقدمات النکاح، ح۱، ص ۵۷.
۵۱-همان، باب۳۳، ح ۱، ص ۵۶.
۵۲-همان، باب ۷۶، ح ۳، ص ۱۰۷.
۵۳-همان، ح ۱و ۴.
۵۴-ر.ک: وسائل الشیعه، ابواب مقدمات النکاح، باب ۶۱و۶۲ و۶۳و۶۴و۶۶و۶۷و۶۹و۷۰.
۵۵-مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۸۷، باب ۵۱ از ابواب جهاد النفس، ح۱۹.
۵۶-بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۶۱، ح۴، قال رسول الله(ص): «إنّ ماقلّ و کفی خیرٌ مّا کثروا ألهی اللهم ارزق محمّداً و آل محمّد الکفاف»
۵۷-سوره کهف، آیه ۴۶.
۵۸-المیزان، ح ۱۹، ص ۵۸۶.
۵۹-سوره کهف، آیه ۴۲؛ سوره اسراء، آیه ۶، سوره نوح، آیه ۱۲.
۶۰-بحارالأنوار، ج ۷۲، باب فضل الفقر و الفقراء، ، ح۱، ۲، ۳، ۴، ۶، ۹، ۱۴، ۱۸، ۲۷، ۲۸.
۶۱-رزقه کفافاً یعنی به اندازه احتیاج و در حدی که نیاز نباشد انسان از دیگران درخواست نماید، در نهایه فرموده است: کفاف یعنی چیزی که در حد نیاز باشد و نه بیشتر از آن(بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۵۸.)
۶۲-بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۵۷، ح ۱ و ۲
۶۳-بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۵۷، باب الغناء و الکفاف، ح۱.
۶۴-بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۷.
۶۵-گفته می شود نفرین پیامبر(ص) نسبت به کفار از آن جهت است که کثرت مال و فرزند نسبت به کفار، وزر و وبال است، زیرا به خاطر انکار محق و روی گرداندن از راه راست، هرچه از اموال و اولاد و امکانات داشته باشند، در راه اهدافشان به کار می بندند که موجب غرق شدنشان در ضلالت و انحراف می گردد پس این دعا منافاتی با محبوبیت فراوانی فرزند برای مسلمانان ندارد به نظر می رسد در این صورت، باید برای مسلمانان نیز پیامبر(ص) به کثرت مال و ولد دعا می فرمودند زیرا افراد مؤمن و هدایت یافته از امکانات خود در راه خدا استفاده می نمایند.(خرازی، سید محسن، کنترل جمعیت و عقیم سازی، فقه اهل بیت، ش ۲۱، ص ۴۸)
۶۶-بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۱، ح ۴.
۶۷-سوره تغابن، آیه ۱۴.
۶۸-تفسیرالمیزان، ج ۱۹، ص ۶۱۸.
۶۹-همان.
۷۰-بحارالأنوار، ج ۷۲، باب فصل الفقر و الفقراء، ص ۱-۵۶.
۷۱-همان، ص ۴۹.
۷۲-همان.
۷۳-امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: العفاف زینه الفقر و الشکر زینه الغنا (نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۲۵)
۷۴-بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۱، ح ۴.
۷۵-بحارالأنوار، ج۷۲، ص ۶۷، قال رسول الله(ص): «اللهم ارزق محمداً و آل محمد و من أحبّ محمداً و آل محمد، العفاف و الکفاف و ارزق من أبغض محمّداً و آل محمد کثره المال و الولد»
۷۶-به عنوان نمونه در مورد کسی که بدون عذر، سفر حج را ترک نماید در روایات از او به عنوان کافر و یا یهودی و نصرانی یاد شده است(مستدرک الوسائل، ج۸، ص ۱۸و ۱۹)