اشاره
در دو شماره پیشین، 31 نكته درباره «تدریس امام خمینی رحمه الله ارائه گردید. در این شماره نكتههایی دیگر از روش تدریس آن اسوه تدریس و تبلیغ ارائه میگردد.
32. توجه به پژوهشهای علمی شاگردان
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: تقریراتی را كه از درس حضرت امام مینوشتم، بتدریج خدمتشان میدادم و ایشان آنها را نگاه و اصلاح مینمودند. سپس، آنها را پاكنویس میكردم. حضرت امام از اول تا آخر تقریرات مرا میدیدند. برخی از مواقع، اشكالی به نظرم میرسید و من آن را به صورت «ان قلت» و پس از مطالب ایشان مینوشتم و ایشان نیز پاسخ آن را با «قلت» مینگاشتند (1).
33. یك صبح به اخلاص بیا بر در ما
رمز موفقیت امام در تربیت دانشمندان و محققان، در ویژگیهای ایشان بود. مهمترین این ویژگیها خلوص این بزرگوار بود. حضرت امام همان گونه كه همه كارها و حركتهای خود را از روی خلوص كامل انجام میدادند، تدریس را نیز به همین گونه انجام میدادند.... ایشان موعظهها و سخنان خود را با خلوص و علاقه ایراد میفرمودند (2).
امام، از همان آغاز، از هر كاری كه شائبه شهرت طلبی و مقام خواهی داشت، اجتناب میورزیدند. به عنوان مثال، اجازه نمیدادند كسی پشت سرشان راه برود. اگر شاگردی اشكالی داشت و میآمد تا بین راه از ایشان سؤال كند، امام میایستادند و اشكال او را پاسخ میدادند و بعد هم میگفتند: «بفرمائید بروید.» (3)
هرگز دوست نداشتند در معابر عمومی طوری ظاهر شوند كه عدهای اطراف ایشان جمع شوند. تا آنجا كه ممكن بود، سؤالات طلاب رادر خانه شان جواب میدادند. هنگامی كه از كلاس درس خارج میشدند، مسیر خلوتی را كه غالبا كوچههای منتهی به منزل ایشان بود، انتخاب میكردند و به منزل میرفتند. بارها بعد از درس دیده میشد عدهای از آقایان كه دوست داشتند همراه امام حركت كنند، به دنبال ایشان راه میافتادند، اما وقتی امام متوجه حضور آقایان میشدند، میایستادند و میفرمودند: «آقایان بفرمایند بروند.» (4)
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: محضر درس امام شلوغ بود. ایشان در مسجد سلماسی درس میفرمودند كه در آن درس، شاگردان زیادی شركت میكردند و جا نبود. به آقا عرض میكردیم كه اینجا تنگ است و یك جای دیگری تشریف ببرید. نظر آقایان دیگر هم این بود، نه اینكه خواسته باشند ترویج و تبلیغ ایشان را بكنند. امام میفرمودند: «بیایید جلو، كم كم جا میشود».. امام حاضر نبودند در جاهایی كه مثلا نمایش قدرت ایشان است، حاضر شوند (5).
34. یكی دو پله بالا نشستن، شخصیت نمیآورد
یك روز از حضرت امام خواهش شد كه از این پس روی یك منبر دوپلهای تشریف ببرند تا طلاب، ایشان را ببینند و بتوانند بیشتر از محضرشان استفاده كنند. امام قبول كردند، ولی در آغاز درس فرمودند: «یكی دو پله بالا نشستن، برای آدم شخصیت نمیآورد و نباید موجب تكبر انسان بشود.» (6)
35. تواضع است دلیل رسیدگان به كمال
یكی از ویژگیهای امام، ادب و تواضع ایشان بود. حضرت امام، در تمام درس، در برابر افراد و شاگردانشان دو زانو مینشستند و ادب خاصی داشتند. و در حالی كه وقار و متانت خاصی داشتند، متواضع هم بودند. این، خیلی مشكل است كه آدم، هم باوقار و با ابهت و هم متواضع باشد (7).
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: من، فصل تابستانی در آذربایجان بودم. حضرت امام، درباره مطلب مهمی كه مربوط به آذربایجان بود، بنده را به حضورشان خواستند. پیش از شروع مطلب، خطاب به بنده فرمودند: «از اینكه به شما زحمت دادم اینجا آمدید، عذر میخواهم.» این فرمایش ایشان آن قدر در وجود بنده اثر گذاشت كه گریهام گرفت. در دلم گفتم: «خداوندا! این چه برخورد و تواضعی از این انسان با عظمت الهی است! الحق كه وارث پیامبر صلی الله علیه و آله است.»
خدا میداند برخورد حضرت امام با شاگردانشان بسیار متواضعانه بود. به عنوان نمونه، در روزهای اول انقلاب كه ایشان تازه وارد قم شده بودند، بعد از آنكه برای دیدار با علمای بزرگ حوزه نزد آنان رفتند، شروع كردند به دیدار با عدهای از شاگردانشان. شبی كه به منزل محقر دو اتاقه ما تشریف آوردند، از نظر ما به قدری با ارزش بود كه احساس كردیم اتاق ما همدوش طاق عرش شده است، چرا كه روح خدا در آنجا حضور یافته بود (8).
یكی دیگر از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: امام نسبت به طلابی كه درسخوان بودند، تواضع عجیبی داشتند. هر وقت یك طلبه یا روضه خوان و یا مداح اهل بیت علیهم السلام را میدیدند، به احترام آنان، تمام قد بلند میشدند. هرگاه هم كه یكی از این افراد میخواست از نزد امام برود، ایشان او را بدرقه میكردند و سرانجام نیز با اصرار مهمان بازمی گشتند (9).
36. مولانا! به حرف توجه كن
امام بزرگوارما، هنگام خشم، بسیار خوددار بودند. به طور مثال چنانچه هنگام درس عصبانی میشدند و میخواستند فریاد بزنند، فقط میگفتند: «مولانا» و دستشان را بر زمین میزدند. با اینكه ایشان عصبانی میشدند، تسلط عجیبی بر نفس خود داشتند. همین امر باعث میشد كه هیچ گاه كلمه زنندهای از زبانشان شنیده نشود؛ حتی اگر حرفی را بلند میگفتند، فقط در همان حد بلند گفتن بود یا اینكه حداكثر میگفتند: «آقا! گوش كن. مولانا! به حرف توجه كن» آری، حضرت امام، نسبت به طلاب، مهربان بودند (10).
37. با چشم تو بر افق نظر خواهم كرد
مسجد سلماسی، [محل تدریس امام] ، در آن زمان مسجد سادهای بود كه كف آن با زیلوهای نخی آبی رنگ یزدی و یا كاشانی فرش شده بود و زیلوهای نازكی هم بودند و بخصوص در هوای سرد زمستان، نشستن روی آنها واقعا نوعی ریاضت به حساب میآمد. روزی شاگردان به یكدیگر گفتند: «این درست نیست كه حضرت امام نیز همانند ما روی زیلوی نازك و سرد بنشینند. به همین دلیل یكی از شاگردان برخاست و قبل از اینكه امام بیایند، عبای پشمی خود را تا نمود و در جایی كه ایشان مینشستند پهن كرد. همه هم خوشحال بودند كه بدین وسیله كار خیری انجام داده اند؛ اما همین كه امام وارد مسجد شدند و برای نشستن، به طرف جای خود رفتند و آن عبا را پهن دیدند، با ناراحتی عبا را جمع كردند و كناری گذاشتند و مانند هر روز و مثل دیگران، روی زیلو نشستند و آثار ناراحتی تا پایان درس، در چهره ایشان پیدا بود (11).
38. پرهیز از تبعیض
برخورد حضرت امام با همه شاگردانشان یكسان بود و رفتارشان با برخی از آنان كه بیشتر به ایشان اظهار علاقه میكردند و از سابقه بیشتری برخوردار بودند، با دیگران تفاوت نداشت؛ حتی شاگردان خودشان را بر دیگر طلاب ترجیح نمیدادند (12).
39. بعض الافاضل
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: گاهی حضرت امام، از شاگردان خود به «بعض الافاضل» تعبیر مینمود. مثلا اگر شاگردی نظر جدیدی بر خلاف نظر امام ارائه میداد، ولی حضرت امام آن نظر را قبول نداشت، میفرمود: «بعض الافاضل (بعضی از دانشوران) دیروز چنین فرمودند» و سپس مطلب او را رد میكردند (13).
40. به حسن خلق و وفا كس به یار ما نرسد
یكی از خصوصیات امام، احترام ایشان به شاگردانشان بود. مثلا با شاگردان خود مینشستند و جلسه میگذاشتند و گاهی ریاست جلسه به عهده یكی از شاگردان ایشان بود. بزرگی روح امام تا این حد بود و مسئله شاگرد و استادی نزد ایشان مطرح نبود (14).
41. تحقیر نكردن شاگردان
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: نزدیك به ده سال كه سعادت شركت در درس امام را داشتم، هیچ گاه به خاطر نمیآورم كسی را پیش شاگردان كوچك و تحقیر كرده باشند؛ بلكه هر چه بود، شخصیت دادن بود (15).
42. برخورد پدرانه با شاگردان
برخورد آن بزرگوار با شاگردان خود، برخوردی پدرانه و مشفقانه بود و میتوان گفت كه با توجه به آن عظمت و بزرگواری كه در ایشان وجود داشت، برخوردی فروتنانه بود (16).
43. چرا به شاگردان خویش سلام نمیكنی؟
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: یك بار نشد حضرت امام را در مسیر خود زیارت كنم و در سلام كردن، بر من سبقت نگیرند. گاهی فاصله من با ایشان ده - پانزده متر بود و من احتمال میدادم كه اگر به ایشان سلام كنم شاید نشنوند. كمی به راه خود ادامه میدادم تا فاصله ما كمتر شود و بعد سلام كنم؛ ولی امام، پیش از آنكه من به ایشان سلام كنم، به من سلام مینمودند (17).
44. توجه به مشكلات و گرفتاریهای شاگردان
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: من مریض شدم و مدت یك ماه در حجره مدرسه حجتیه بستری بودم. در طول این مدت، روزهای چهارشنبه، امام همراه یكی از دوستان دانشمند ما به حجره مدرسه میآمدند و از من عیادت میكردند؛ در صورتی كه من طلبه گمنامی بیش نبودم. این گونه برخوردهای امام، برای من قابل توجه بود (18).
شاگرد دیگرش میگوید: حضرت امام اگر احراز میكردند كه طلبهای زحمتكش است و درس میخواند، برای او خیلی احترام قائل بودند. من ایام طلبگی و در قم به بیماری سختی دچار شدم. آن مقدار كه حضرت امام رحمه الله در مدت بیماری به من مهربانی كردند و از من مراقبت فرمودند، به جد اطهرم سوگند، اگر پدرم در قم بود، این مقدار، از من مراقبت نمیكرد (19).
45. تشویق شاگردان
گاهی بعضی از شاگردان، اشكالاتی را مینوشتند و تقدیم امام میكردند. امام، علاوه بر اینكه خوشحال میشدند، برای تشویق، انعام و جایزهای نیز به آنان میدادند (20).
46. عقل سالم در بدن سالم
حضرت امام، از نظر جسمی، خیلی مواظب حفظ سلامتی خود بودند و در آن كاملا كوشا بودند. انسان لازم است مقداری از وقتش را فعالیت ورزشی داشته باشد. ایشان، آن فعالیتی را كه مناسب سن و وضع مزاجشان بود، مراعات میكردند. امام مقید بودند كه روزی یك ساعت دور حیاط پیاده روی كنند و قدم بزنند. مرحوم حاج آقا مصطفی میگفتند: «آقا در آن 24 ساعتی كه اكثر روز را در سلول انفرادی بودند، آن یك ساعت پیاده روی شان را نیز در همان جا قدم میزدند و ترك نكردند» (21).
47. توجه به عرفیات را فراموش مكن
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: هرگز ندیدم كه امام، مانند بعضیها، عبا به سر بكشند یا دستمال بزرگی را در هوای سرد بر روی عمامه خود بیندازند و دنباله آن را زیر چانه گره بزنند؛ كاری كه بدنماست (22).
48. جزئیات از كلیات كمتر نیست
یكی دیگر از شاگردان آن حضرت میگوید: امام هر چند روز یك بار، آینه به دست میگرفتند و با قیچی، موی شارب و زیادی محاسن خود را میزدند. و یا موی نرمی را كه اواخر عمر و طبق معمول، در نقاطی از گوشها میروید و سیمای بدی دارد، میچیدند و مواظب بودند موی بینی را نیز بگیرند. به این ترتیب، هر چیزی كه باعث دید نامطلوب بینندگان بود، در بدن و لباس حضرت امام دیده نمیشد. ما همیشه امام خمینی رحمه الله را چنان میدیدیم: آرام و موقر و آراسته (23).
49. هماره تمیز و مرتب
امام مقید بودند كه كفش و جوراب مرتبی بپوشند؛ عمامه خود را مرتب بپیچند و حتی گاه و بی گاه، پیراهن خود را لاجورد بزنند (24).
50. برخورد ظریف
یكی از شاگردان حضرت امام خمینی رحمه الله میگوید: من یك وقت سیگار میكشیدم و در اواخر، احساس كردم كه برایم زیان دارد. چون امام در رساله شان مسئلهای دارند كه هر چه زیان داشته باشد استعمالش جایز نیست، از امام سؤال كردم: آیا این سیگار كشیدن نیز جزء همان مسئله است یا نه؟ امام به من نفرمودند سیگار كشیدن زیان دارد و نفرمودند زیان ندارد، ولی یك حكایتی را برای من نقل فرمودند كه: مرحوم میرزا پیپ میكشیدند و كسی خدمتشان رفته و دیده بود دور تا دور منقلشان پیپ چیده شده است. آن شخص به مرحوم میرزا عرض كرده بود كه اینها زیان ندارد؟ آقا فرموده بودند: احتمال زیان میدهی؟ گفته بود: بله. مرحوم میرزا گفته بودند: پس آنها را جمع كن. امام همین حكایت را فرمودند و چنین در من اثر گذاشت كه دیگر سیگار نكشیدم و این از بركت نفس مبارك امام بود (25).
پینوشــــــــــــــــــــــتها:
1) همان، ج 3، ص 225.
2) همان، ج 4، ص 94.
3) همان، ج 1، ص 283.
4) همان، ج 2، ص 93.
5) همان، ج 2، ص 93 - 94.
6) همان، ج 4، ص 26.
7) همان، ج 2، ص 263.
8) همان، ج 2، ص 312 - 313.
9) همان، ج 4، ص 79.
10) همان، ج 2، ص 291 - 292.
11) همان، ج 2، ص 165.
12) سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 4، ص 108.
13) همان، ج 5، ص 85.
14) اقتباس از: امیررضا ستوده (گردآورنده) ، پا به پای آفتاب، ج 2، ص 316.
15) سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 5، ص 85.
16) اقتباس از: امیررضا ستوده (گردآورنده) ، پا به پای آفتاب، ج 4، ص 95.
17) سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 5، ص 31.
18) همان، ج 4، ص 109.
19) مجله حوزه، ش 32، ص 73.
20) اقتباس از: امیررضا ستوده (گردآورنده) ، پا به پای آفتاب، ج 3، ص 35.
21) سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 5، ص 78.
22) اقتباس از: امیررضا ستوده (گردآورنده) ، پا به پای آفتاب، ج 3، ص 97.
23) همان، ج 3، ص 93.
24) همان، ج 3، ص 212 - 213.
25) اقتباس از سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 6، ص 150.