یکی از مهم ترین حوزه های جامعه شناسی، مطالعه خانواده و ازدواج است. ازدواج نهادی است که از طریق آن مرد و زن با هم پیمان زناشویی می بندند، اما این پیوند ممکن است به دلایلی منجر به شکست شود و یا با فوت یکی از زوجین از هم گسیخته گردد. جدایی زن و مرد از یکدیگر، مشکلات زیادی را بر سر راه فرد طلاق گرفته و یا همسر از دست داده قرار می دهد و چنانچه زندگی زناشویی جدیدی آغاز گردد، تا حدودی شرایط زندگی افراد یاد شده، تغییر خواهد کرد.
زمانی که یک جوان برای ازدواج دچار مشکل می شود و سنش بالا می رود، همه به فکر چاره اندیشی می افتند، اما این نگرانی در مورد افرادی که یک بار ازدواج کرده اند و دوباره تنها شده اند، کمتر صدق می کند و این در حالی است که مجرد شدن مجدد بسیار سخت تر است. انتخاب در ازدواج مجدد به مراتب سخت تر از ازدواج اول است چرا که اگر این بار هم با شکست مواجه شود، آثار زیانبار اجتماعی و روانی مخربتری را به جای می گذارد. هرقدر افراد هیجانی و سرعتی تصمیم بگیرند، میزان ریسک ازدواج مجدد ناموفق بالاتر می رود.
گروهی از زنان در زندگی خود به بن بست می رسند و طلاق را تنها راه چاره خود می دانند. در این میان اما گروهی از آنها به دلیل فرار از بحران و مسائل ناشی از طلاق(مثل مشکلات مالی، روانی، اجتماعی، عاطفی) و حتی فرار از حرف ها و طعنه های اقوام و آشنایان خیلی سریع و ساده به دلیل نیازهای عاطفی و جسمی می خواهند تشکیل زندگی مجدد دهند. اما شاید اکثریت آنها این نکته را در نظر نمی گیرند که انتخاب در ازدواج مجدد به مراتب سخت تر از ازدواج اول است چرا که اگر این بار هم با شکست مواجه شود، آثار زیانبار اجتماعی و روانی مخربتری را به جای می گذارد. پس ازدواج موقت و ازدواج مجدد، تا این زمان بحث بی سرانجامی است که تا بوده، زنان و مردان را در برابر یکدیگر قرار می داده و هر کدام از حق خود سخن می گویند و با استناد به پیامد های اجتماعی، رفع تمایلات خود را به نفع جامعه می دانند. از قشر بی سواد تا برترین کارشناسان، پرداختن به آن را واجب می دانند و همچنان قرار است این امر حل ناشدنی باقی بماند!
عرف جامعه ایرانی اجازه چند همسری را تاکنون، نداده و هنوز یک پدیده ناخوشایند و نامطلوب است و اگر چند همسری در جامعه پذیرفته شده نباشد آسیب ها چند برابر می شود. در مقابل این مطالب، ما با نظر جامعه یی دیگر از روانشناسان مواجه هستیم که شادی زنان را موجب شادی فرزند و شوهر می دانند. همان گونه که می دانیم، کوچک ترین واحد جامعه، خانواده است. اثر شاد بودن افراد خانواده و به طبع آن شاد بودن جامعه بر کسی پوشیده نیست. حال چگونه می توان گفت: اگر چند همسری در جامعه پذیرفته نباشد، آسیب ها چند برابر می شود؟ آنچه مسلم است، مغایرت تمایل زنان و مردان در این امر است که باید با فداکاری یکی از این دو جنس و سرکوب تمایلات اساسی آنها همراه باشد. موضوع ازدواج مجدد قابل بحث نیست مگر آنکه آن را در بستر فرهنگ و اجتماع مورد بررسی قرار دهیم. برای شناخت عوامل و موانع فرهنگی - اجتماعی ازدواج مجدد باید به ساختار اجتماعی جامعه که تحت تأثیر فرهنگ آن هم قرار دارد، توجه شود.
جامعه شناسان معتقدند پدیده اجتماعی خاص را جز در متن اجتماع نمی توان بررسی کرد؛ همانطور که کارکرد یک عضو از بدن را بدون در نظر گرفتن رابطه آن در کل بدن نمی شود تبیین نمود. نمی توان یک نگاه کامل و همه جانبه به پدیده ای چون ازدواج مجدد داشته باشیم، مگر اینکه کلیه عوامل تأثیرگذار و تأثیرپذیر از آن را مورد توجه قرار دهیم. یکی از عواملی که در احتراز یا اقدام به ازدواج مجدد یک فرد بیوه نقش دارد، نگرش جامعه و خانواده آن فرد نسبت به این موضوع است، زیرا تصمیمات فردی حتی در حوزه های خصوصی و شخصی زندگی تحت تأثیر نگاه جماعتی است که در میان آنها زندگی می کنیم. نگرش منفی افراد جامعه نسبت به فرد طلاق گرفته، می تواند مشوق فرد برای تأهل دوباره باشد. از طرفی نگاه منفی جامعه به فردی که مجدد ازدواج می کند، می تواند باعث شود تا فرد علی رغم میل باطنی اش به ازدواج مجدد، از آن خودداری کند. شاید بتوان این تأثیرپذیری از نگرش جامعه را بر اساس تئوری وجدان جمعی دورکیم توجیه نمود. تفاوت نگاه به موضوع ازدواج مجدد در جوامع مختلف و همچین در یک جامعه در زمان های مختلف، باعث می شود افراد تحت تأثیر آن رفتارهای متفاوتی نشان دهند.
نگاهی به جوامع غربی نشان می دهد که در آن جوامع ازدواج، طلاق و تشکیل مجدد زندگی امری طبیعی و عادی تلقی می شود. کسی که همسرش را به هر دلیل از دست می دهد، می تواند خیلی زود بدون ترس از قضاوت دیگران، مجدد وارد یک رابطه شده و ممکن است خیلی سریع ازدواج کند. حتی در صدر اسلام نیز در جوامع عربی چنین بود. شاید به دلیل جنگ های زیاد و زنانی که بیوه می شدند، ازدواج مجدد کاملاً طبیعی بود. علاوه بر مردانی که بدون زن نمی ماندند، در اغلب موارد زنان هم بعد از اتمام عده دوباره تشکیل خانواده می دادند.
در دو مثال فوق به خاطر شیوع ازدواج مجدد، این امر طبیعی تلقی می شود، اما در کشور ما با آنکه یک کشور اسلامی است، تحت تأثیر فرهنگ مردم و به دلیل عدم شیوع آن، چنین دیدگاهی جایز نیست مخصوصاً نسبت به خانم ها. متأسفانه بازدارنده های اجتماعی در کشوری مثل ایران برخلاف طبیعت انسانی عمل می کنند، زیرا فردی که تنها شده است همان نیازهایی را دارد که زمانی بخاطرش ازدواج کرده است. نیاز به ازدواج یک امر طبیعی است، ولی عوامل فرهنگی در برخی موارد بر آن غلبه می کند. به طور کلی انسان در طول تاریخ یاد گرفته است که سائق های طبیعی اش را در قالب فرهنگ و قواعد مورد پسند عموم ریخته و شکل موجه به آن دهد. پس با توجه به شناختی که از فرهنگ خودمان داریم، جای تعجب نیست که اقدام به ازدواج مجدد در گروه زنان مخصوصاً زنانی که در سنین بالاتر و با وجود فرزندان، تنها شده اند، کمتر باشد؛ زیرا اگر فرد طلاق گرفته یا همسر از دست داده برخلاف انتظار جامعه عمل نماید، با تنبیه جامعه مواجه می شود. به عنوان مثال در مورد زنان ممکن است از طرف جامعه طرد شوند، تحت فشار نگاه های آزاردهنده افراد جامعه قرار گیرند، به لحاظ حقوقی، حضانت فرزندانشان را از دست بدهند، از حقوق و مستمری شوهر فوت شده محروم شوند و یا با بی مهری و عدم حمایت خانواده یا فرزندان روبرو گردند. البته این موضوع در خانواده های مختلف، سطح مالی و فرهنگی مختلف و در شهرهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد.
با توجه به توضیحات فوق، مشکلات یک بیوه در جامعه ما به تفکیک جنسیت به شرح زیر است:
- اگر همسرش فوت شده باشد، در صورت اقدام خیلی سریع برای تشکیل مجدد خانواده، به بی مهری و عدم علاقه به همسر قبلی خود متهم می شود.
- اگر همسرش طلاق گرفته باشد و خیلی زود برای ازدواج دوم اقدام کند، ممکن است شائبه حضور فرد جدید از قبل از جدایی در زندگی آن مرد پررنگ شود و اطرافیان گمان کنند علت جدایی آن مرد، ازدواج با همسر فعلی اش بوده است.
- در صورت داشتن فرزند، باید فرزندش نیز با این عمل موافق بوده و شخص بعدی را به عنوان نامادری بپذیرد.
- یکی دیگر از مسائلی که مردان طلاق گرفته با آن روبه رو هستند، پرداخت مهریه است. گاهی تا سال ها بعد از طلاق، پرداخت مهریه و یا نفقه کودکانی که با مادرشان زندگی می کنند، مشکلات اقتصادی را برای مرد ایجاد می کند.
اما همانطور که اشاره شد، در جامعه ما ازدواج مجدد مردان پذیرفته شده تر بوده و مشکلات کمتری به همراه دارد، زیرا هم به جهت عدم منع قانونی و هم بدان جهت که عرف جامعه و باورهای عموم، ادامه زندگی مجردی، برای مرد بیوه یا طلاق گرفته را سخت و طاقت فرسا می داند، بخصوص اگر دارای فرزندانی نیز باشد، حتی مردانی که سن و سالی از آنها گذشته نیز اگر برای ازدواج اقدام کنند، به علت آنکه افکار عمومی گمان می کند یک مرد نیاز دارد تا زنی به زندگیش سر و سامان دهد، باز هم ازدواج مجددش پذیرفته شده است.
با توجه به اینکه فوت یا جدایی هر کدام شرایط خاصی را برای یک زن ایجاد می کند، ابتدا به مشکلات زنی می پردازیم که همسرش فوت شده است:
- در صورت فوت همسر، حتی اگر مدتی هم از آن گذشته باشد، زنی که مجدد قصد ازدواج دارد به بی مهری نسبت به همسر اولش محکوم می شود.
- خانواده همسر فوت شده ممکن است پذیرش مناسبی نداشته باشند و با نگهداری نوه هایشان توسط یک ناپدری مخالفت کنند.
- گاهی پذیرش فرزندان در حالیکه خاطره خوش پدر را به همراه دارند، بسیار سخت است.
اگر زن از همسرش جدا شده باشد نیز با مشکلات خاص خود روبه رو می شود:
- در صورت جدایی از همسر، ازدواج دوم ممکن است حمل بر بوالهوسی و تنوع طلبی گردد؛ مخصوصاً اگر فرزندی داشته باشد.
- قانون نانوشته فرهنگی وجود دارد که زنی که فرزند دارد تا آخر عمر همان مهر مادری برایش کفایت می کند.
- برخورد همسر اول زن اصولاً نامناسب است. در بسیاری موارد نگهداری و حضانت فرزند در صورتیکه زن ازدواج کند از او گرفته می شود. مخصوصاً اگر فرزندشان دختر باشد، ممکن است مرد به بهانه عدم اطمینان از ناپدری، از شب ماندن دخترش نزد مادر خود جلوگیری کند.
اما چیزی که هر دو گروه زنان با آن روبه رو هستند، نگاه منفی جامعه است؛ حتی اگر بیان نشود. فرهنگ ما به زنی که پا روی نیازهایش بگذارد و تنها به مادری فکر کند، نمره مثبت تری می دهد تا زنی که تصمیم بگیرد شرعاً و قانوناً به این تنهایی خاتمه دهد.
ازدواج دوم برای هر دو جنس و تحت هر شرایطی ویژگی هایی دارد
- به طورکلی ازدواج دوم با ریسک بیشتری همراه است. زن و مرد یا خاطرات همسری که فوت شده و دوستش دارند را با خود به همراه می برند که ممکن است در پذیرش شخص دوم مانع ایجاد کند و یا یادگاری های یک زندگی پر تنش و اختلاف که منجر به جدایی او شده است، روحش را زخمی کرده و نیاز به التیام و درک مقابل از همسر جدید دارند.
- باید زمان مناسب بگذرد تا فرد برای ورود به زندگی جدید آماده شود.
- پذیرش نقش نامادری و ناپدری، یکی از الزامات شخصی است که وارد زندگی دوم می شود. او باید بداند فرزندان به راحتی با این موضوع کنار نمی آیند و ایده آل به این موضوع فکر نکند.
ازدواج مجدد پدیده ای غریب و نامأنوس در فرهنگ ماست که به دلیل آمار بالای طلاق و جمعیت رو به افزایش بیوه زنان و بیوه مردان، به صورت طبیعی از قبح آن کم شده و تعداد بیشتری از افراد، مجدد ازدواج می کنند، اما نیاز به فرهنگ سازی و رفع موانع قانونی برای اقدام صحیح دارد. چیزی که مشخص است، ازدواج در هر سنی برای فرد نیاز است، اما تصمیم دوباره برای تشکیل خانواده امری است که به فرهنگ جامعه بازمی گردد و این در حالیست که هیچ منع شرعی برای زنان و مردان برای ازدواج مجدد وجود ندارد.
فرزندان و به خصوص فرزندان پسر در مورد ازدواج مجدد مادران و فرزندان دختر در مورد ازدواج مجدد پدرانشان بسیار حساس هستند که می توان گفت عمده این مشکلات روی جنسیت می چرخد. مردی که می خواهد تشکیل زندگی مجدد بدهد باید با دخترش به گونه ای مدارا کند تا وی فکر نکند که نادیده گرفته و طرد می شود و حس حسادتش را برافروزد بلکه باید او را مجاب کند که دوستش دارد اما از نیاز به ازدواج هم صحبت کند و نوع این دوست داشتن ها را از هم تفکیک کند. رابطه مادران و پسران نیز به همین شکل است و بیشتر اوقات فرزند ذکور نسبت به ازدواج مجدد مادرش غیرتی می شود و احساس بدی پیدا می کند.
مادر باید در این زمینه صبوری به خرج دهد و در عین ابراز توجه و علاقه به فرزند، از نیاز به تشکیل زندگی مستقل برای خود صحبت کند. چه زن و چه مرد هرگز نباید به فرزندانشان بگویند که من آنقدر تو را دوست دارم که هیچ وقت ازدواج نمی کنم. اما در مورد زن و مردی که هر ۲ دارای فرزند هستند و می خواهند زیر یک سقف بروند، اوضاع قدری پیچیده می شود. والدین باید روی رابطه بین فرزندانشان با یکدیگر کار کنند تا تنش کمتری به وجود آید البته به شرط آنکه هیچ درگیری ای بین زن و مرد نباشد. نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد، این است که تا زمانی که رابطه رسمی و جدی نشده، فرزندان را نباید از ازدواج مجدد آگاه کرد اما وقتی مسئله جدی شد و به سرانجام رسید، باید به فرزندان در مورد تشکیل زندگی مشترک توضیح داد.
در قوانین حقوق مدنی، ازدواج مجدد دارای شروط و قوانینی هست که به اجمال در اینجا ذکر می گردد.
مرد مجرد یا همسر از دست داده، در قوانین حقوقی کشورمان هیچ منعی برای ازدواج مجدد ندارد. هیچ قانونی نیز وجود ندارد که به شکل غیرمستقیم مانع از ازدواج مجدد وی گردد. اما مرد همسردار براساس آیة صریح قرآن، می تواند به شرط عدالت، تا چهار همسر اختیار نماید. قرآن کریم هم می فرماید:«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع، فان خفتم الاتعدلوا فواحده او ما ملکت ایمانکم ذلک ادنی الا تعدلو؛[۱] پس آن کس از زنان را به نکاح در آورید که شما را نیکو و مناسب با عدالت است. دو یا سه یا چهار و اگر بترسید که چون زنان متعدد بگیرید، راه عدالت نپیموده و به آنها ستم کنید؛ پس تنها یک زن اختیار کرده یا چنانچه کنیزی دارید به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر بعدالت و ترک ستمکاری است.»
بر اساس آیه فوق، استنباط شده است که: ازدواج مجدد حق شرعی هر مسلمان است. و مرد مجاز است تا چهار همسر دائمی اختیار کند، بدان شرط که بتواند عدالت بین زوجات را رعایت نماید. مردی که از احتمال ستم و بی عدالتی بین همسران خود بیم دارد، طبق سفارش آیه نباید بیش از یک همسر اختیار کند و باید به همان یک همسر یا کنیزی که دارد اکتفا نماید.
مرد در صورت تمکن مالی، ازدواج مجدد، حق شرعی اوست. و در دعوی مربوط به ازدواج مجدد، دادگاه برای احراز قدرت مالی زوج، باید رسیدگی کافی انجام دهد. البته اگر زوج بدون رضایت زوجه اقدام به ازدواج مجدد نماید، مطابق ماده ۱۱ قانون حمایت خانواده، زوجه حق طلاق دارد.با وجود رضایتنامه رسمی زوجه، ازدواج مجدد، احتیاج به رای دادگاه ندارد. ولی رای دادگاه به ثبت واقعه ازدواج مجدد که بدون حضور زن اول صادر شده باشد، قانونی نیست. نشوز و اثبات عدم تمکین زوجه به نحو غیرمشروع موجب تجویز ازدواج مجدد برای زوج است». و اگر زوجه حاضر به تمکین باشد، درخواست ازدواج مجدد زوج مردود است. اگر زوجه حاضر به تمکین نبوده و برای طلاق هم حاضر به انصراف از مهریه نباشد، درخواست ازدواج مجدد زوج، قانونی است.
در قوانین حقوقی کشورمان که برگرفته از احکام فقهی اسلام است، زن، مادام که همسر دارد، برخلاف مرد، نمی تواند ازدواج نماید. ازدواج مجدد، تنها برای زنان مجرد مطلقه و بیوه، آن هم پس از سپری شدن ایام عده، تجویز شده است. اما با وجود تجویز ازدواج مجدد برای اینگونه زنان، قوانین حقوقی بصورت مستقیم و غیرمستقیم، موانعی را بر راه ازدواج مجدد زن بوجود آورده اند که این موانع تحدید کننده، مانع از تشکیل مجدد زندگی خانوادگی زن می شوند.
براساس قوانین حضانت، ازدواج مجدد زنی که از همسر اول خود دارای فرزندانی است، موجب سلب حضانت فرزندانش از وی می شود. و این یکی از قوانینی است که به صورت غیرمستقیم زن را از ازدواج مجدد منع می کند. زیرا زن برای از دست ندادن حضانت فرزندانش مجبور است رنج تنهایی را بر دوش کشیده و از ازدواج مجدد سرباز زند و خود را از تشکیل زندگی دوباره در ایام جوانی محروم نماید.
ناگفته بر همه پیداست اثرات سوء روانی، اجتماعی، اقتصادی این امر بر زن تا به چه حد است و گاه جبران آن امری بس مشکل است. در صورتی که ازدواج مجدد مردِ مطلق، با وجود داشتن فرزندان، موجب سلب حضانت از وی نمی شود. اگر قانونِ عدم ازدواج مادر در حین حضانت، به جهت مصالح طفل است، این سوال مطرح می شود که چگونه آثار سوء وجود ناپدری در قانون در نظر گرفته شده است، ولی وجود آثار سوء با حضور نامادری در نظر گرفته نشده است؟ در صورتی که آنچه از بدرفتاری نامادری در ازدواج های دوم می بینیم و می شنویم، بسیار بیشتر از آن است که در مورد ناپدری می شنویم.[۲]
همانطور که گذشت برخی قوانین مدنی کشورمان، مواد قانونی را به گونه ای صادر نموده است که انجام و عدم انجام آن هریک به شکلی برای زن مشکلاتی را ایجادمی نماید و زنان در بسیاری موارد حاضرند از ازدواج مجدد چشم بپوشند و مشکلات ناشی از این چشم پوشی را تحمل نمایند. پس باید درصدد چاره ای در این زمینه باشیم.
دکتر بدرالسادات بهرامی معتقد است آنچه طلاق را به معضلی اجتماعی برای زنان بدل کرده، وجود پدیده تجرد ناخواسته دختران است که ناخودآگاه شانس ازدواج مجدد برای زنان مطلقه را کم کرده و مطلقه ها را به زنانی بدل میکند که تنها داوطلبانی برای ایجاد روابط جنسی دارند و نه ازدواج. دکتر بدرالسادات بهرامی، کارشناس مسائل خانواده و دارای دکترای تخصصی روانشناسی سلامت و مدرس دانشگاه است.
خانم دکتر بهرامی! با توجه به اینکه آمار طلاق در کشور ما، البته با توجه به شرایط گذر از دوران سنتی، هنوز معضل نشده است، چرا خود واقعه طلاق با همین آمار فعلی، بحرانی اجتماعی محسوب میشود؟
طلاق یک بحران اجتماعی است چون عوارضی به شدت اجتماعی دارد. امروز ما در جامعه ای زندگی می کنیم که متاسفانه معضلی به نام تجرد ناخواسته دختران وجود دارد. یعنی دختران بسیار خوبی آماده ازدواج هستند، اما برایشان پسران آماده ازدواجی وجود ندارد. در چنین جامعهای یقینا آمار بالا و ۳۵ درصدی طلاق و اضافه شدن زنان جوان مطلقه به دختران مجرد، ایجاد بحران می کند.
در گذشته های نه چندان دور، مطلقه های جوانی که فرضا ۲۴ تا ۲۶ سال داشتند، بالاخره بعد از مدتی صبر کردن حتما با مردی ۳۱ یا ۳۲ ساله ازدواج می کردند که یک یا دو بچه هم داشت. اما امروز به خاطر پدیده تجرد ناخواسته دختران، حتی مردان مطلقه ۴۷- ۴۸ ساله، به راحتی میتوانند با دختران مجرد ازدواج کنند و دختران ۳۱ -۳۲ سال به راحتی داوطلب ازدواج با این اشخاص هستند. طبعا مردان مطلقه هم ترجیح می دهند با دختر ازدواج کنند تا زن مطلقه ای که ممکن است تجربه تلخ شکست قبلی را وارد زندگی بکند. بنابراین مطلقه های جوان ما متاسفانه جزو آمار زنانی می شوند که داوطلبان زیادی برای رابطه جنسی دارند، اما هیچ داوطلبی برای ازدواج و تشکیل زندگی ندارند.
زنان مطلقه هم نهایتا، امکان ازدواجی مجدد برای خود نمی بینند. گاهی معشوقه مردانی متأهل می شوند. به این ترتیب، زمینه اخلاقی جامعه متزلزل می شود و خیانت به همسر، پدیده ای می شود که بالاترین آمار علت طلاق را به خود اختصاص می دهد؛ مسئله ای که از زمان بالا رفتن آمار طلاق و پدیده تجرد ناخواسته، شایع شد. پس امکان به انحراف رفتن زنان مطلقه وجود دارد! در نتیجه عواملی فوق، زنان مطلقه ما جزو کسانی شدند که خیلی کم، داوطلبی برای ازدواج دارند.[۳]
اسلام، داشتن چهار همسر دائمی را به طور هم زمان برای مرد جایز می داند. ازدواج مجدد مرد، در حالی که زن دائمی دارد در غیر از برادر زاده و خواهر زاده،[۴] مشروط به اجازه همسر اول نیست اما اگر زن در عقد شرط کند که همسرش زن دیگری نگیرد به نظر برخی از فقها،[۵] این شرط صحیح است و زوج نباید تخلف کند.
البته در قانون جدید حمایت از خانواده این گونه آمده است:[۶]
مرد نمی تواند با داشتن زن دائم، همسر دیگری اختیار کند مگر اینکه در این شرایط باشد:
۱. رضایت همسر اول؛
۲. عدم قدرت زن اول به ایفای وظایف زناشویی؛
۳. عدم تمکین زن از شوهر؛
۴. ابتلای زن اول به جنون یا دیگر بیماری های صعب العلاج؛
۵. محکومیت زن به زندان؛
۶. ابتلای زن به هرگونه اعتیاد به مواد افیونی و مخدر؛
۷. عقیم بودن؛
۸. ترک زندگی توسط زن و... .
از طرفی با توجه به شرایطی که در عقد نامه های فعلی ذکر شده، از جمله شرایطی که زن می تواند درخواست طلاق بدهد این است که مرد بدون رضایت زن اول بخواهد زن دومی بگیرد.[۷]
حال راهکار برای ازدواج مجدد چیست؟ شکستن قبح ازدواج مجدد، شاید اولین گام باشد. باید این زنان به ازدواج مجدد تشویق شوند و نگرش منفی به این موضوع را در جامعه از بین ببریم. از طرفی مهارت های زندگی و حرفه یی را در زنان توسعه دهیم. نقش رسانه ها را در این مهم، موثر و تعیین کننده است. و باید برای بقای خانواده، خانه داری را به عنوان یک شغل و ارزش در جامعه نهادینه کنیم.
منابع:
پی نوشت ها:
[۱] نساء/ ۳.
[۲] روزنامه همشهری، ۶ بهمن ۱۳۸۲.
[۳] پایگاه پارسی طب.
[۴] توضیح المسائل محشی، إمام خمینی، ج ۲، ص ۴۶۶.
[۵] فتاوای مراجع محترم در مورد این که آیا زن اول می تواند شرط کند که: برای ازدواج مجدد اجازه زن لازم است، یا شرط کند که در صورت ازدواج مجدد، زن وکیل باشد که خودش را طلاق بدهد، بدین قرا ر است:
آیات عظام امام، بهجت، خامنه ای، فاضل، مکارم و نوری:
خیر، این شرط صحیح و نافذ نیست ولی اگر شرط کند که: «زن وکیل شوهر باشد، چنانچه شوهر ازدواج مجدد نماید، خود را طلاق دهد»، صحیح است.(امام، استفتاءات، ج۳، احکام ازدواج، س ۵۵ آیت الله مکارم، استفتاءات، ج ۲، س ۹۰۷ آیت الله خامنه ای، استفتاء، س ۷ آیت الله فاضل، جامع المسائل، ج ۱، س ۱۵۳۳ آیت الله نوری، استفتاءات، ج ۲، س ۶۳۷ و توضیح المسائل، م ۲۵۳۴ دفتر آیت الله بهجت. با استفاده از نرم افزار پرسمان).
آیات عظام تبریزی، سیستانی و صافی: آری، این شرط صحیح و نافذ است و اگر شوهر بعد از ازدواج، به این شرط عمل نکرد و ازدواج مجدد نمود، گناه کرده است.(آیت الله سیستانی، منهاج الصالحین، ج ۲، م ۳۳۳ آیت الله تبریزی، منهاج الصالحین، ج ۲، م ۱۳۹۵ آیت الله صافی، جامع الاحکام، ج ۲، ۵۵۲۱. با استفاده از نرم افزار پرسمان).
[۶] صفایی، سید حسین، حقوق خانواده، ص ۱۰۱.
[۷] همان ص ۵۱۲.