پرسش: منظور از سياستهاي جمعيتي چيست؟
پاسخ: هدف اصلی سیاستهای جمعیتی، ارتقاي شرایط زیستی و کیفیت زندگی همة مردم است. ما نيز بهدنبال آماده ساختن آنها برای ایفای نقش فعال در فرایند توسعة اقتصادی هستيم. به عبارت ديگر، هدف اصلي سياستهاي جمعيتي، رفاه و بهروزی گروههای مختلف جمعيتی است. سیاستهای جمعیتی را ميتوان به دو دسته تقسیم كرد: نخست، سیاستهای تعدیل ساختاری یا متناسبسازی ساختار سنی و جنسی جمعیت در طول زمان؛ یعنی نباید اجازه دهیم انداموارة جمعیتی كشور، رشد موزون خود را چه از نظر سنی و چه از نظر جنسی از دست بدهد و نسبت بين جمعيت زنان و مردان بايد حفظ شود. بهعبارتديگر، تعداد جوانان، نوجوانان، افراد مسن، بهويژه تعداد افراد در سن کار، باید یک رشد موزون داشته باشد. پس اولین هدف سیاستهای جمعیتی، تعدیل ساختاری است. منظور از سیاستهای جمعیتی، لزوماً کاهش یا افزایش جمعيت نیست؛ چه بسا در يك برههای، لازم باشد دنبال افزایش باروری، و در زماني ديگر دنبال کاهش باروری باشیم. پس در سیاستهای جمعیتی لزوماً بهدنبال افزایش یا کاهش باروری نیستیم؛ منتها در حال حاضر افزون بر افزایش کمّی جمعیت، دنبال افزایش کیفی جمعیت نيز خواهیم بود، که بايد آنها را در سیاستهای جامع جمعیتی لحاظ کنیم. بنابراین، در زمينههاي آموزش، سلامت، اشتغال، محیط زیست، مسکن و تحکیم خانواده، بايد سياستهاي جامع جمعيتي داشته باشیم. پس به منظور ارتقاي شرايط زيستي و ارتقاي كيفي زندگي مردم، سیاستهای جامع جمعیتی بايد همة شرایط یک جامعه را در نظر بگیرد؛ يعني ميتوان گفت هدف مشابهی با تعریف توسعة اقتصادی و اجتماعی دارد. بهعبارتديگر، اگر ما تعریف توسعه را افزایش سطح زندگی مردم، يا به عبارت علميتر، تغییر بنیادی در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جوامع بدانيم، ميتوان گفت جهت سیاستهای جمعیتی با تعریف و اهداف توسعه همجهت خواهد بود.
پرسش: در دهة هفتاد، سياستهاي جمعيتي درجهت كاهش جمعيت بود؛ چه ضرورتی وجود دارد که بايد در این سیاستها تجدیدنظر شود؟
پاسخ: همانطور که عرض کردم هدف سیاستهای جمعیتی، ارتقاي شرایط زیستی و کیفیت زندگی همة مردم کشور است. براساس بند ج قانون برنامة اول توسعه، ميبايست از 5/6 فرزند به ازای هر زن در سال 1367، به چهار فرزند به ازای هر مادر در سال 1390 ميرسيديم؛ اما در سال 1371 به اين هدف دست يافتيم. متأسفانه ما بعد از سال 1371 يا 1372 تحولات جمعيت را رصد نکردیم، تا اينكه در سال 1379 به 1/2 فرزند به ازای هر مادر رسیدیم؛ اگر هر خانوادهای دو فرزند داشته باشد، این دو فرزند جایگزین پدر و مادر میشوند که در اصطلاح به آن نرخ جایگزینی ميگويند؛ یعنی بعد از دو نسل، نرخ رشد جمعیت به صفر ميرسد. اگر روند فعلی کاهش باروری در ایران ادامه يابد، نرخ رشد جمعيت صفر میگردد ـ در صورتی که تعداد فرزندان، زیر دو فرزند به ازای هر مادر باقی بماند ـ اين روند کاهشی رشد جمعیت به سمت منفی شدن میل پیدا ميکند. در غير اين صورت، در آن حد تثبیت میشود. به همين دليل، باید در سیاستهایمان تجدیدنظر كنيم؛ زيرا نهتنها در سال 1379 به نرخ باروری 1/2 فرزند به ازای هر مادر رسیدیم، بلکه این روند کاهشی نيز ادامه پیدا کرده است. ما در سال 1385 به نرخ باروری حدود 8/1 فرزند به ازای هر زن رسیدیم. در سال 1390 برآوردهای مرکز آمار و سایر متخصصان جمعیتی كشور، میزان باروری کل حدود 7/1 را نشان ميدهد؛ هرچند سازمان ملل عدد 6/1 فرزند به ازای هر مادر را برای سال 2011 در ایران اعلام کرده است. بيشك اگر نرخ باروری، زیر دو فرزند باشد، در آینده چالشهایی را به همراه خواهد داشت و هیچ جامعهای نمیتواند به راحتی این وضعيت را تحمل کند. اینگونه نیست که اگر هرچه فرزند کمتری داشته باشید، زندگی شما نيز بهتر باشد. چهبسا با يک جمعيت تثبيت شده بتوان با دو فرزند جامعه را اداره کرد؛ ولی با کمتر از دو فرزند، دیگر در آینده جمعیتی با ساختار مناسب برای رشد و پیشرفت جامعه (در صورت نداشتن توان مهاجر پذیری) وجود نخواهد داشت که بخواهید آن را اداره کنید، که حالا زندگی خوب یا بدی داشته باشند.
پرسش: علت كاهش سريع باروری در اين بازة زماني چه بوده است؟
پاسخ: از وقتی خواستیم از 5/6 فرزند به ازای هر زن در برنامة اول به چهار فرزند در سال 1390 برسیم، دولت به طور رسمي وارد شد و قانون تنظیم خانواده را تصویب کرد؛ يعني اين که یکی از علتهاي کاهش سریع کاهش زاد و ولد خواست دولت بود. عامل ديگر، فتوای مراجع و عالمان مذهبی بود كه توصیه کردند اگر فرزند کمتری داشته باشید، بهتر است. پساز آن، عوامل اقتصادی و اجتماعی، مانند افزایش اشتغال و باسوادی زنان، شهرنشینی، فردگرایی و در مجموع توسعة اقتصادی و اجتماعی باعث شد که نگرشها تغییر پیدا کند. در اين شرايط، همه بهدنبال اين بودند كه با كار در بيرون از منزل، درآمد بيشتري كسب كنند و اين فرآيند به افزایش رشد و پیشرفت اقتصادی کشور كمك كرد. بنابراین، والدين دیگر فرصتي برای فرزندآوری نداشتند. با همين شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» بود كه به حداقلها قانع شدند؛ يعني حداكثر داشتن دو فرزند، كه بهتدريج به تكفرزندي هم ميل پيدا كرد.
پرسش: به نظر شما، مهمترین عامل کدام يك بوده است؟
پاسخ: نميتوان يك عامل را بر ديگري ترجيح داد، ولي مردم موضوعات اقتصادی را یکی از مهمترین عوامل میدانند. شرایط اقتصادی و اجتماعی، تورم و هزینة زندگی، دراين زمینه تأثيرگذارند؛ منتها نميتوان يك عامل را بهطور مشخص معيّن كرد. در مجموع، توسعة اقتصادی باعث به وجود آمدن چنين شرايطي شده است. در ديگر کشورهای جهان نيز آنهایی که توسعهیافتهتر شدند، فرزند کمتری دارند. همچنين خانوادة کشورهای فقیرتر، فرزندان بیشتري دارند. در شرايطي كه ما 7/1 یا کمتر از دو فرزند به ازای هر مادر داریم، بيشتر کشورهای آفریقایی بيش از شش يا هفت فرزند دارند. در کشور همسایة خودمان ـ افغانستان ـ هر خانواده بيش از شش فرزند دارد. بنابراین، یکی از علتهاي اصلی کاهش موالید در ایران، توسعة اقتصادی و اجتماعی است.
پرسش: وضعيت رشد شاخص ازدواج و ارتباط آن با جمعيت به چه صورت است؟
پاسخ: ما الآن مشکل تعداد ازدواج نداریم؛ هرچند ميتوان تشویق کرد تا افراد بیشتری ازدواج کنند. بههرحال، فرایند توسعة اقتصادی و اجتماعی در کشور موجب افزايش سن ازدواج ميشود؛ اما الآن در کشور نرخ ازدواج خام يازده تا دوازده در هزار است که از اکثر کشورهای پیرامون، بیشتر است. در سال گذشته، حدود 870 هزار مورد ازدواج در كشور وجود داشته است؛ يعني نرخ یا شاخص ازدواج در كشور مناسب است. در سال 1375 شاخص ازدواج حدود 130 بوده، بعد مقداری کمتر شده و به حدود 110 رسیده و الآن اين شاخص 128 است؛ یعنی به تعداد زنان در سن باروری، ازدواجهای ما افزایش يافته است. پس مشکل تعداد ازدواج نداریم؛ هرچند باید شرایط را براي ازدواج جوانان فراهم کنند؛ ولي علت اصلی این کاهش باروری ناشي از کاهش تعداد ازدواجها نیست. تحقیقات حدود 25 تا 30 درصد کاهش باروری را ناشی از افزایش سن ازدواج و کاهش نسبی تعداد ازدواج ها دانسته است.
پرسش: آیا این عامل ميتواند مؤثر باشد؟
پاسخ: مؤثر است، ولی علت اصلی این نیست؛ زيرا تعداد فرزندان افراد ازدواجكرده کم است. براي مثال، بعد از سالها یک فرزند دارند؛ زيرا دیر ازدواج ميکنند. اگر طول دوران باروری سالم زن را 18 تا 35 سال بدانيم ـ امروز میانگین سن ازدواج زنان 23 ـ 24 سال و مردان 27 سال است ـ و زنان به طور معمول مطابق آمارها در 23 سالگی ازدواج ميکنند، اگر بخواهند معيارهاي باروري سالم و فاصلة زماني را رعايت كنند، فقط دوازده سال زمان براي باروري دارند؛ یعنی يك زن بيش از چهار فرزند نمیتواند داشته باشد.
پرسش: مقام معظم رهبری فرمودند بررسیهاي علمی و کارشناسی نشان میدهد که اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه يابد، در نهایت دچار پیری و کاهش جمعیت خواهیم شد. به نظر شما، چالشهای جمعیتی ناشی از کاهش باروری چیست؟
پاسخ: اگر باروری کاهش يابد و هر مادر كمتر از دو فرزند داشته باشد، چالشهای خاصي خواهد داشت؛ اولین چالش اينكه قدرمطلق جمعیت کم میشود. با کاهش تعداد فرزندان، میزان باروری کم میشود و با مشکل تجدید نسل مواجه میشویم؛ یعنی نمیتوانیم نسلی را جایگزین خودمان کنیم. وقتي دو فرزند داريم، حداقل يكي از آنها بايد دختر باشد تا جایگزین مادر شود؛ چون او برای باروری مهم است؛ اما وقتي ميانگين فرزندان 6/1یا 7/1 به ازای هر زن باشد، یعنی هر مادر بهازاي خودش، 8/0 فرزند جایگزین ميکند. اين تعداد، حتی جایگزین خود مادر هم نمیتواند باشد. هنگاميكه مادران تعداد دختر لازم برای جایگزینی را به دنیا نمیآورند، در طولانیمدت با نرخ رشد صفر و منفی مواجه خواهیم شد. آقای بونگارت(1997) میگوید براي اينكه نرخ رشد جمعیت منفی شود، سه شرط لازم است: الف) کاهش نرخ باروری به زیر 1/2 فرزند؛ ب) ساختار سني جمعيت به سالخوردگي ميل كند؛ ج) توقف کاهش نرخ مرگومیر.
جامعة ما تاكنون تقریباً یک جامعة جوان بوده است. البته الآن بهسمت میانسالی در حال حركت است. در حال حاضر، نرخ مرگ و میر در کشور ما حدود شش در هزار بوده است؛ يعني بهازای هر هزار نفر، شش نفر فوت میكنند؛ منتها از این به بعد به علت مسن شدن ساختار سنی نمیتوانیم انتظار تثبیت یا کاهش نرخ مرگ و میر را داشته باشیم ؛ بنابراین به علت اینکه ساختار سنی كشور ما مسن میشود، نرخ مرگومیر در سالهای آینده به هفت یا هشت نفر و بیشتر در هر هزار نفر ميرسد؛ و هرچقدر این عدد افزایش يابد، قدرمطلق جمعیت بیشترکاهش پیدا ميکند. پس یکی از چالشهای اصلی کاهش باروری، چالش تجدید نسل است. پيشازاين، 40 درصد جمعیت زیر پانزده سال بودند؛ ولی الآن اینگونه نیست؛ در حال حاضر، حدود 23 درصد جمعيت زیر پانزده سال است و اين روند بهسمت ميانسالي و سالخوردگي در حال حركت است. یکی از علتهاي اصلی پديدة سالمندی، کاهش باروری است. سالمندی درجات مختلفی دارد. اگر بیش از 7 درصد جمعیت جامعهاي بالای شصت سال باشد، آن جامعه وارد مرحلة اول سالمندی شده است؛ البته برخي نيز 65 سالگی را مطرح ميکنند. الآن حدود 2/8 درصد جمعیت كشور ما به بالای شصت سال رسیده است. سازمان ملل شصت سال را در نظر میگیرد؛ ولی اگر 65 سال را در نظر بگیریم، الآن حدود 6 درصد جمعیت ما بالای 65 سال دارد. با اين وضعيت، تا سال 1400 شمسي، جمعیت ما وارد مرحلة سالمندی میشود. اگر بالای 14 درصد جمعیت سالمند شود، مرحلة دوم سالخوردگی، و اگر بیش از 20 درصد جمعیت سالمند شود، میگوییم فوق سالمندی یا انفجار عمودی سالمندان.
پرسش: آيا در حال حاضر كشور چين چنين وضعيتي ندارد؟
پاسخ: در كشور ژاپن چنين اتفاقي در حال رخ دادن است و كشور چين نيز بهسمت سالمندی ميرود. ژاپن یکی از پیرترین جوامع دنیاست. در اين کشور در سال 1950 ميلادي یا 1328 شمسي بهازاي هر ده نفر جمعیت زیر بيست سال، یک سالمند وجود داشته است. در حال حاضر، پیشبینی میشود تا سال 2025، بهازاي هر نیمنفر زیر بيست سال، یک سالمند در پيرترين كشور، يعني ژاپن وجود خواهد داشت. البته اين وضعيت برای جامعة ايران نيز دور از دسترس نیست. میانه سنی كشورما در سال 1950 ميلادي یا 1329 شمسي، 20سال بوده كه در سال 2000 به حدود بيست و دو سال رسيده است. اين عدد در سال 2010 به 27 سال، و در سال 2013 به حدود 28 سال رسيده است. همچنين پيشبيني ميشود در سال 2025 میانه سنی جمعیت ایران به 36 سال برسد؛ یعنی نصف جمعیت كشور بالای 36 سال، و نصف ديگر آن پایین 36 سال خواهد بود. همچنين در سال 2050 یا 1430، میانة سنی در ایران به 47 سال خواهد رسيد؛ يعني حدود ده سال بیشتر از میانة سنی جهان است؛ زيرا میانة سنی جهان در آن سال حدود 38 سال خواهد بود. ميانة سني کشورهای توسعهیافته در سال 2050، 44 سال خواهد بود؛ البته سرعت روند کاهش باروری در كشور ما در مقايسه با ديگر كشورهاي توسعهيافته بيشتر بوده است. بنابراین روند سالمندی نيز بسيار تندتر از آنها خواهد بود؛ یعنی میانة سنی كشور ما نسبت به کشورهای توسعهیافته، در آینده حداقل چهار یا پنج سال بیشتر خواهد بود. سالخوردگی باعث میشود هزینههای بهداشتی و درمانی زیادتری را براي سالخوردگان پرداخت کنیم؛ زيرا نیروی جوان و نوجوان ـ نیروی صفر تا چهارده ساله ـ هزینههای کمتری دارد. افزونبر هزینههای بهداشتی و درمانی که خانوادهها ميپردازند، سالخوردگي برای دولتها نيز هزینههایی مانند هزینههای مستمری دارد؛ زيرا نیروی کار هرچه سالخوردهتر شود، دیگر از گروه نیروی کار خارج میشود و بازده زیادی ندارد و بازدهی او كم ميشود؛ زيرا ازلحاظ جسماني قواي سالخوردگان كاهش مييابد؛ و ما فقط میتوانیم از فكر، تجربيات و راهنماييهاي آنها استفاده كنيم. بههرحال، بايد نسلی در ادامة آنها باشد تا از آنها حمایت کند. یک پدر و مادر، حداقل باید دو یا سه فرزند داشته باشند تا در دوران کهولت از آنها مراقبت و مواظبت کنند. اگر دو یا سه فرزند عقبة سالمندان نباشند، آیندة محتوم آنها رفتن به خانههای سالمندان است.
یکی دیگر از چالشها، کاهش افراد در سن کار است. هرچه تعداد افراد فعال بین 15 تا 65 سال کمتر شود، توان تولید کمتر، و پسازآن مصرف زیاد ميشود. یکی از علتهای رشد و توسعة اقتصادی، گسترش بازار است؛ یعنی هم باید تولید کنید و هم بازاری برای مصرف باشد. بیشترین بهرهمندی جامعه از افراد، در سنین کار است؛ زيرا در سنین کار مصرف كمتر و تولید بیشتر است. یعنی همیشه با مازاد تولید نسبت به مصرف مواجه هستید. هرچه اين مازاد بیشتر شود، به نفع اقتصاد جامعه است. وقتی افرادِ در سن کار، کم باشند و يا به سمت سالمندی سوق داده شوند، بهترين وضعيت این است که به اندازة مصرف، تولید خواهيد داشت. در سنین نوجوانی انسان فقط مصرفکننده است؛ یعنی تا چهارده سالگی تولیدی ندارد؛ ولی اين مصرفکننده هزينهاش حداقل سه برابر کمتر از هزینة مصرفكنندة دوران سالمندي است. بنابراین، کاهش باروری باعث میشود تعداد افراد در سن کار کمتر و سالخورده تر شوند.
چالش مهم ديگر، مهاجرتهاي بینالمللی است. وقتی كشور با کاهش افراد فعال مواجه باشد، مهاجران بینالمللی را از کشورهای اطرافمان ميپذيريم؛ منتها وقتی مهاجران را میپذیريم، باید فرهنگشان را نيز قبول كنيم؛ اینگونه نیست که آنها بيايند در كشور ما کار کنند، اما فرهنگشان را با خود نياورند. اين موضوع، تبعاتي براي كشور دارد. حضور آنها در كشور ناهنجاری هایی ایجاد ميکند؛ اما چون نيروي كار ما كم ميشود و حاضر نيستيم برخي از كارها را خودمان انجام دهيم، از نيروي خارجي براي كار دعوت ميكنيم. بنابراین، پذیرش مهاجر نوعي اجبار است، نه انتخاب. پس کاهش باروری برای ما پيامدهايي دارد. البته در حال حاضر، شعار افزایش تعداد فرزند، حداقل تا همان نرخ جایگزینی، یعنی حداقل دو فرزند مطرح است؛ اما اگر کسی امکانات لازم را داشته باشد، داشتن بیشتر از دو فرزند را توصیه ميکنیم؛ هرچند معتقديم بههیچ وجه به دوران داشتن شش فرزند باز نخواهیم گشت. شرایط توسعة اقتصادی بهگونهای است که هم زن و هم مرد بايد کار کنند. بنابراین، اگر زن و مرد بخواهند کار کنند، بعید میدانم به شرایط قبل بازگرديم. پس بايد بين كار و خانواده سازگاری ایجاد کنیم؛ یعنی والدين بتوانند هم به تربیت فرزند و هم به كار كردن بپردازند كه تا حدودي مشكل است. اگر بتوانیم در این کار موفق شویم، ميتوانيم یک الگوی موفق نيز برای سایر کشورهای دنیا باشيم.
پرسش: یکی از مباحثی که خانوادهها مطرح ميکنند، وجود مشكلات و موانع اقتصادی است. مسئولان نيز ميكوشند با ايجاد مشوقهای اقتصادی، خانوادهها را به داشتن فرزند بيشتر ترغيب كنند. آيا به نظر شما مشوقهای اقتصادی فعلی، جبرانکنندة هزینههای مالی امروزي ميباشد؟
پاسخ: لازم است به تجربة ديگر كشورها در اين زمينه توجه كنيم؛ زيرا کاهش باروری مختص كشور ما نيست. کشورهای توسعهیافته از سال 1960 با کاهش باروری مواجه شدند. بنابراین، از آن زمان به فکر افزایش باروریشان بودند. ما اقدامات صورت گرفته توسط دولتهای مختلف را در جهت افزايش باروري بررسي كرديم؛ درمجموع به پنج طبقهبندي دست يافتيم كه عبارتاند از: 1) پاداش يا مساعده هنگام تولد فرزند: مبلغي كه قبل يا در بدو تولد فرزند به والدين تعلق ميگيرد كه كمك هزينه والدين يا تولد نيز ناميده ميشود. اين امر در كشورهاي مختلف متفاوت است. 2) تخصيص مزايا به خانوادهها: مزاياي نقدي يا غيرنقدي كه به منظور رفاه و بهبود اوضاع والدين به آنها اختصاص مييابد و شامل مزاياي نقدي، تخفیف مالياتی و انواع یارانه ميشود. اين امر نیز در كشورهاي مختلف متفاوت است. 3) اجازه مرخصي به مادران: اجازه مرخصي به مادران شاغل در هنگام تولد فرزند و اطمينان از امكان بازگشت دوباره به كار كه شامل مرخصي با حقوق و بدون حقوق ميباشد. مدت مرخصي مادران در كشورهاي مختلف متفاوت است. 4) اجازه مرخصي به پدران: اجازه مرخصي به پدران شاغل در هنگام تولد فرزند و اطمينان از امكان بازگشت دوباره به كار. معمولاً مدت مرخصي پدران كوتاهتر از مدت مرخصي مادران است و در كشورهاي مختلف متفاوت ميباشد. 5) اجازه مرخصي به والدین : اجازه مرخصي به والدین شاغل و اطمينان از امكان بازگشت دوباره به كار. این مرخصي مکمل مرخصی مادران و پدران محسوب ميشود و شامل مرخصي با حقوق و بدون حقوق ميباشد. این نوع مرخصی نیز در كشورهاي مختلف متفاوت ميباشد. و 6) كمك هزينه مراقبت از فرزند: شامل دسترسي به كمك هزينه آموزشي يا آموزش رايگان، مهدكودك، كودكستان و يا ساير خدمات حمايتي براي فرزندان در سن مدرسه.
افزایش هزینههای اقتصادی موجب شده است تا هزینة تأمین فرزند افزایش يابد. بنابراين، براي تشویق خانواده ها برای داشتن فرزند بیشتر، باید هزینة تربیت فرزند را پایین بیآوريم و حداقلهاي شرایط فرزندآوری را برای مردم فراهم کنیم و دولتها ميتوانند دراينزمينه كمك كنند. پس پاداش و مساعدت در هنگام تولد فرزند، موضوع جدیدی نیست. بسياري از کشورهای دنیا بعد از تولد فرزند، مبلغی را به والدین اهدا ميکنند که به آن، کمکهزینة والدین یا تولد ميگويند. در ایران نيز مطرح شد تا یک میلیون تومان به مادران هدیة تولد بدهند و موضوع جدیدی نبود؛ اما مشكل آن، اين بود که چون بودجة آن پیشبینی نشده بود، در عمل با مشکل مواجه شد. با اين حال، همه کشورهایی که در زمینه افزایش باروری مشوق ارائه میدهند این موضوع یعنی هدیه تولد را قبول دارند و بهمنزلة یک تشویق در همهجای دنیا آن را انجام میدهند. ما نيز اميدواريم با تمهیداتی که نمايندگان محترم در مجلس شورای اسلامی انجام ميدهند، قوانین تشویقی جامع برای افزایش باروری هرچه سریعتر تصويب شود و دیگر این مشکلات را نداشته باشيم. پس تخصیص مزایا به خانواده، اعم از مزایای نقدی یا غیرنقدی، تخفیف مالیاتی و انواع یارانه، در دنیا رایج است. مصوبات شورای عالي انقلاب فرهنگی نيز در همین قالب است. براي مثال، تخفیف مالیاتی براي فرزندان و مزایای نقدی، نمونهاي از اين سياستهاي تشويقي است. در کشورهای دیگر نيز ماهانه بهازای هر فرزند پول پرداخت ميکنند. براي نمونه، در کانادا بهازاي فرزند اول صد دلار پرداخت ميکنند. در کشورهای اروپایی تا هزار دلار نيز ميپردازند. منتها اين پرداخت، حد معيّني دارد؛ براي نمونه، بهمدت یک یا دو سال اين کار را انجام ميدهند. بنابراين، پرداخت نقدي در کشورهای دیگر نيز وجود دارد و مسئلة جدیدی نیست. در ايران نيز اجازة مرخصی به مادران شاغل در هنگام تولد فرزند برای شیردهی وجود داشته است؛ اما بايد بهگونهاي اين مرخصي تصويب شود كه امکان بازگشت دوباره به کار را داشته باشند؛ یعنی وقتی مرخصی شیردهی یا زایمان میدهیم، بايد بازگشت دوبارة آنها را به کارشان تضمين كنيم تا به فرزندآوری تشويق شوند. مدت اين مرخصی نيز در کشورهای مختلف، متفاوت است.
پرسش: آيا اين مرخصي فقط براي دوران شیردهی است یا زمان بارداری را نيز شامل ميشود؟
پاسخ: همان قانون شیردهی از شش ماه به نه ماه تبديل ميشود؛ البته بهشرطیکه مادر متعهد شود به فرزند شیر دهد. دادن مرخصی به پدران که در سایر کشورها نيز وجود داشته، در شورای عالی انقلاب فرهنگی نيز تصویب شده است. سیاستهای جمعیتی، جزء برنامههاي طولانیمدت است؛ يعني الآن برای چهل تا پنجاه سال آینده برنامهريزي ميكنيم. بنابراین، بايد قوانین مربوط به آن در مجلس تصويب شود تا ماندگاریاش بیشتر شود. دادن مرخصی به پدران نيز جزء سیاستهای تشویقی فرزندآوری در همة کشورهای دنیاست. اجازة مرخصی به والدین نيز به همين صورت است؛ یعنی افزونبر مرخصی به پدر و مادر برای تولد فرزند، مرخصي جداگانهاي نيز به آنها تعلق ميگيرد. چهبسا فرزندشان سه یا چهارساله باشد که این به افزایش کیفیت زندگی آنها کمک ميکند و مکمل مرخصی مادران و پدران است. موضوع ديگر، کمکهزینة مراقبت از فرزند است؛ يعني فرزند را از یک کالای مصرفی، به یک کالای سرمایهای تبديل كنيم كه شامل دسترسی به کمک هزینة آموزشی یا آموزش رایگان، مهدکودک، کودکستان و سایر خدمات حمایتی از فرزندان در سن مدرسه است. همة اين عوامل به افزایش کیفیت كمك ميكند. البته بايد روي مهدکودک يا کودکستان و یا آموزش رایگان، نظارت دقیقي انجام شود تا به اهداف خود دست يابيم. کیفیت مورد نظر ما، داشتن فرهنگ اسلامي است؛ نه اینکه فرزندانمان در مهدکودکها براساس همان نگرشهای غربی پرورش يابند. البته همة آن آموزشها را نفی نمیکنم؛ اما باید نظارت کنیم که صرفاً آننوع آموزهها آموزش داده نشود؛ آموزشهایی که مطابق با نیاز و شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است، در مهدکودکها ارائه شود. پس بايد با توجه به تجارب ديگر كشورها، سیاستهای تشویقی خودمان را اِعمال کنيم.
پرسش: به نظر ميرسد سیاستهای تشویقی براي كارمندان، اعم از دولتی و غیردولتی، در مقايسه با ديگران بيشتر است؛ نظر شما دراينباره چيست؟
پاسخ: اين سياستها برای غیردولتیها نيز هست؛ منتها دولت بايد آن مقداري را كه بخش خصوصي به زيرمجموعة خود ميدهد، به او پرداخت كند. فردي که شغل آزاد دارد، سهمی را خودش تأمين ميكند و بخشي را نيز کارفرما میدهد. بايد بهگونهاي برنامهريزي شود كه دولت، هم سهم کارفرما و هم سهم شخص را پرداخت كند؛ زيرا اگر اين هزينه را به بخش خصوصی تحمیل کنیم، مخالف اشتغالزایی مردان و زنان خواهد بود. بنابراین، برای بخش خصوصی نيز بايد مواردی را در نظر بگيريم. براي مثال، بايد تسهيلات بانكي و هدیة تولد را، هم به كارمندان و هم غيركارمندان بدهيم. در غير اين صورت، به نتايج مطلوبي دست نخواهيم يافت.
پرسش: اگر اين موارد در مجلس به قانون تبدیل شود، اما مسئولان اجرایی و دولتی، آن را عملیاتی نكنند، چه تبعاتي خواهد داشت؟
پاسخ: مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، قانون رسمي است؛ يعني مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی كه دربارة افزایش باروری تصويب شده است، بهخودیخود قابلیت اجرایی دارد؛ اما برخي از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی به تمهیدات بودجهای نياز دارد. به همين دليل، آنها را به مجلس بردهايم تا ضمانت اجرایی پیدا کند و تداوم داشته باشد؛ زيرا اگر قوانین مصوب اجرا نشود، به ضد خودش تبدیل میشود.
پرسش: آيا بین میزان باروری کل و درآمد سرانه، رابطة مستمر و همبستگی مثبتی وجود دارد یا خیر؟
پاسخ: بيشتر مردم، مسائل اقتصادي را مانع اصلي ميدانند؛ درحاليكه الآن در بسياري از کشورهای فقیر دنیا، ميزان باروری بالاست. ما براي اينكه بهسمت فرزندآوري حركت كنيم، به حداقلهايي نيازمنديم تا ازدواج و فرزندآوري انجام شود. آنچه امروزه در کشورهای دنیا بررسی ميکنند، رابطة بین نرخ باروری و درآمد سالانه است؛ اما به این نتیجة قطعی نرسیدهاند که هرچه درآمد سرانه بیشتر باشد، باروری هم بیشتر است.
پرسش: يعني افرادي كه سرمايهدارترند، تعداد فرزند بيشتري دارند؟
پاسخ: چنین رابطهای برقرار نیست. این موضوع، چارچوب نظری دارد. آقای مایکل تودارو مطالعهای را در سه مرحله درحدود دوازده کشور دنیا انجام داده است؛ او میگوید در اين كشورها هیچ رابطة خاصی بین مقداردرآمد سالانه و نرخ زادوولد پیدا نکردم. یعنی در مواردي ميزان تولید بالا، ولي ميزان زادوولد پایین بوده است و در برخي موارد که تولید پایین بوده، زادوولد افزايش داشته است. ولی در برخي از آن کشورها، نرخ رشد تولید سرانه، و نرخ زادوولد رابطة معکوس داشته است؛ یعنی با افزايش نرخ تولید سرانه، باروری كاهش يافته است. يعني رابطة مستقیمی پیدا نکرده است. وی در مطالعهای ديگر، رابطة مستقیمی بین توزیع درآمد و نرخ زادوولد يافته است و آن اينکه هرچه توزیع درآمد عادلانهتر بوده، نرخ زادوولد نيز كاهش يافته است. یکی از دلايل كاهش باروري و فاصلة طبقاتی نسبت به قبل در ايران نيز همين مسئله است؛ یعنی چارچوب نظری آقای مایکل تودارو نيز اين موضوع را تأیید ميکند. ایشان زمانی این موارد را مطرح کرد که همة کشورهای دنیا بهدنبال کاهش موالید بودند. ازاينرو، توصیه میکرد اگر میخواهید کاهش موالید داشته باشید، فاصلة طبقاتی را کم کنید. صاحبنظران در مطالعهاي دیگر ميگويند، بين درآمد سرانه و باروري رابطة خاصی پیدا نکردیم. تقريباً در اکثر کشورهایی که درآمد سرانه آنها کمتر از 5000 دلار است، نرخ باروریشان بالای 5/2 فرزند به ازای هر مادر بوده است ؛ اما وقتي درآمد سرانهشان افزایشيافته و به ده هزار يا بيست هزار دلار رسیده، مشاهده شده است باروری آنها کمتر از دو و نیم فرزند است؛ یعنی باروری کشوری که حدود پنجهزار دلار درآمد سرانه دارد، حدود دو فرزند است. باروری کشور آمریکا نیز که سالانه 45000 دلار درآمد دارد، حدود دو فرزند است. پس هیچ رابطة خاصی با هم ندارند. در کشور ما نيز افراد ثروتمند فرزندان بیشتری ندارند؛ بهعكس، افراد فقیر جامعه، فرزند بیشتری دارند. البته منظورم اين نيست كه خانوادهاي كه فرزندان بیشتری دارد، کیفیتش پایینتر است؛ زيرا همیشه خانوادة كم فرزند، به معنای کیفیت بيشتر نيست. پس یکی از عوامل کاهش تعداد فرزند، اقتصادی است؛ اما اين تنها عامل نیست. درآمد سرانة کشورهای توسعهیافته خیلی بیشتر از ماست و همة آنها از ما ثروتمندترند. دراينصورت، آنها نباید با معضل کاهش فرزند مواجه میشدند. اینکه صرف داشتن مسکن و شغل باعث حل شدن مشکل تعداد فرزند میشود، سادهانگاری است؛ زيرا الآن حدود 70 درصد مردم ايران دارای مسکن ملکی هستند؛ یعنی مسکن برای خودشان است. پس اگر فقط با مسکن، مشکل حل میشد، دیگر در آن قشر نميبايست مشکل تعداد فرزندان کمتر میداشتیم؛ ميبايست تعداد فرزندانشان دستكم بالای سه فرزند میبود. الآن نرخ رسمي بیکاری 12 تا 13درصد است؛ اگر آمار غیر رسمی بیکاری را 20 درصد باشد، بنابراین حدود 80 درصد مردم شغل دارند. پس چرا آنها فرزند بيشتر ندارند؟ پس سادهانگارانه است كه بپنداريم با داشتن مسكن و شغل، مشکل حل خواهد شد؛ زيرا اين مسكن، رايگان به دست نيامده؛ بلكه با پس انداز و وام تهيه شده است. ازاينرو، بايد بخش زيادي از درآمد ناشی از شغل را براي قسط مسکن پرداخت کنید. افزون براين، مخارج روزمرة زندگی نيز هست. پس هم مرد و هم زن باید بهشدت کار کنند تا هزينههاي خود را تأمين كنند. در نتيجه، وقتی برای بچهدار شدن ندارند؛ اين همان مشکلی است که ما با آن مواجه شدهایم. البته به نظر من دولت بايد برای تسهیل ازدواج و تهية مسکن، تسهیلات لازم را فراهم آورد. تهية شغل وظیفة اصلی دولتهاست؛ اما اینکه فکر کنیم با داشتن شغل و مسكن، مشکل کاهش باروری حل میشود، اینگونه نیست؛ یعنی مسائلي مانند تغییر نگرش فرهنگی، شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نقش برجسته تری دارند.
پرسش: جامعة ما اسلامی و دینی است و این پشتوانة خوبی براي اين موضوع است. اینکه اعتقاد داشته باشیم روزیرسان خداست، به تحقق اين هدف كمك ميكند. دستاندرکاران امور دینی چه نقشي دراينزمينه ميتوانند ايفا كنند؟
پاسخ: بههرحال، براساس اعتقادات دینی ما، تربیت نیروی کار مطلوب بسيار مهم است. نیروی کار، یکی از عوامل رشد و توسعه اقتصادی است. اما نیروی کار مطلوب خود به خود ایجاد نمیشود. این نیروی کار را باید ایجاد كرد. باید در نیروی کار تحرک به وجود آورد؛ بهگونهايكه ياد بگيرد انضباط، تحرک و علاقه به محصول تولیدی داشته باشد؛ چگونه پسانداز بکند و کار گروهی انجام دهد. ازطرفديگر، بايد زهد و تقوا داشته باشد،صادق و قانون گرا باشد. اگر نيروي كار مطلوب ايجاد شود، خودبهخود به رشد و توسعة اقتصادی کشور کمک ميکند و دیگر نیرویی سربار جامعه نمیشود؛ يعني بازدهی و توليد نهایی آن بیشتر از مصرفش ميشود. پس اگر زهد و تقوا پيشه كنيم و به خداوند متعال یقین داشته باشیم، خداوند ميفرمايد ما اول روزی به فرزند و بعد به والدین ميدهيم؛ مانند اعتقادی که به مهمان داریم که حبیب خداست و روزیاش را با خودش میآورد. چرا خمس میدهیم؟ هرچه خمس دهيم، ازسويديگر مالمان بيشتر ميشود. اگر به اين موضوع اعتقاد داشته باشيم که فرزند بیشتر، زندگی بهتر را به دنبال خواهد داشت، ديگر از فرزندآوري ترس نخواهیم داشت. همة سیاستهای تشویقی درجهت حمایت از خانواده است که بتوانیم آنها را براي تربيت فرزندانشان ترغيب کنيم. اما پرسش اين است كه آيا سياستهاي تشويقي تأثيرگذارند يا خير؟ ما نتيجة مطالعة بسياري از کشورهای دنیا و مقالاتشان را جمع کردیم که حدود هزار صفحه است. درمجموع، براي كشور كانادا سه کار انجام شده است. کشور کانادا بیشترین سرانة مهاجرت را دارد. علت اصلی آن نيز باروری پایین جمعیت کشور کانادا نسبت به وسعت زياد آن است. آنها برآورد كردهاند كه هزینة تربیت فرزند، حداقل حدود 154000 دلار است. در آنجا تأثیر کمک هزینة فرزند بر باروری در طول زندگي (باروري تكميل شده) به علت اینکه کمک هزینه ها خیلی کمتر از 154000 دلار است، خیلی زیاد نیست؛ بنابراین تشویقهای صد يا دويست دلاري نسبت به هزینه تربیت فرزند در ایران خیلی زیاد نیست؛ اما بيشك در رتبه تأثیر دارد. چهبسا شما قصد داشته باشيد در طي بيست سال سه فرزند داشته باشید؛ اما اگر تشویقتان کنند، ممکن است این سه فرزند را در طول نه سال به دنيا آوريد؛ يعني هر سه سال يک فرزند. بنابراین، توصیه ميکنند هزینة مشوقهای مالی در کشورهايی مانند کانادا، باید تقریباً نزدیک 154000 دلار، یعنی معادل هزینه تربیت فرزند در آن کشور باشد. پس هرچه بیشتر تشویق کنند، بیشتر اثر میگذارد.
یکی دیگر از کارهایی که در کشور کانادا انجام شده، در نظر گرفتن سیاستهاي تشويقي خیلی قوی برای تولد فرزند سوم است. در مطالعهاي دیگر، در بخش جامعهشناسی، یکی از دانشگاههای معروف کانادا معتقد است، اثر سیاستها تشویقی بر زمان تولد بچه ها است تا بر باروری تکمیلشده. باز هم همان رتبه یعنی تعداد فرزندانشان که میخواستند در عرض پانزده تا بيست سال به دنیا بیاورند، سعی کردند زودتر به دنیا بیاورند. در کشور استرالیا، نتایج نشان داد ده ماه بعد از شروع این برنامه، افزایش مهمی در تولدها رخ داد، و این افزایش کلی تا پایان دوره مشاهده شد و تداوم داشت. مطالعة دیگري در استرالیا نشان ميدهد مشوق پولی، راهحل رضایتبخشی برای کاهش میزان باروری عمومی و یا افزایش آن است ـ البته چهبسا در مراحل مختلف فرق کند ـ پس ميتوان به مشوقهای پولی برای افزایش باروری امیدوار بود. مطالعة دیگری که در سال 2010 در استرالیا انجام شده، بيانگر آن است که بن فرزند، افزایش معنادار قصد فرزندآوری در زنان را به همراه داشته است؛ یعنی کمک کرد که زنان قصد فرزندآوریشان را افزایش دهند. با اين سياست تشويقي، بیشترین افزایش فرزندان، در بین زنان خانوارهای کمدرآمد اتفاق افتاد. البته مطالعات دیگر در کشورهای دیگر نشان میدهد که همهجا اینگونه نیست. براي مثال، یک درصد افزایش درآمد اقشار کمدرآمد، به همان میزان موجب افزایش تعداد فرزندان نخواهد شد؛ یعنی اگر يك درصد درآمد را افزایش دهید، ميزان فرزندآوری يك درصد افزايش نخواهد يافت؛ زيرا در بسياري از کشورهای دیگر، بهويژه در کشور ما، اقشار کمدرآمد نیازهای دیگري دارند كه اين پول را صرف آن نيازها ميكنند. بنابراين، بهسمت افزایش فرزند نمیروند. این نکته را در ایران نيز تجربه کردهایم. در دو سال اخیر، از زمان هدفمند کردن یارانهها و دادن پول نقد به مردم، ميزان باروری افزايش نيافته است. پس در ایران نیز میتواند این نگرانی وجود نداشته باشد که اگر بُن فرزند به اقشار روستایی بدهیم، جمعيت بیشازحد رشد کند. همچنین کشش درآمدی اقشار ثروتمند نيز پایین است؛ یعنی يك درصد افزایش درآمد در آن قشر، باعث افزايش يك درصدي باروری نميشود. پس افزايش درآمد در قشر بالا و پایین جامعه خیلی تأثيري ندارد. این افزایش درآمد، مربوط به قشر متوسط است. در کشور آمریکا مطالعات زیادی انجام شده است که به دو مورد آن اشاره ميكنم. در آنجا به مردم اعتبار مالیاتی دادند؛ یعنی از افرادي که فرزند بیشتری داشتند، مالیات کمتری گرفتند. اين توسعة اعتبار مالياتي، باعث افزایش تعداد فرزندان اول زنان ازدواجکرده شد و ازدواج دربین زنان مجرد دارای فرزند را نيز تقویت کرد. در کشور آمریکا فرزندآوری خارج از تشکیل خانواده نيز هست و اين قانون باعث شد ازدواج کنند و از مزایای این قانون بهره ببرند. نتایج مطالعة دیگري در آمریکا نشان میدهد، افزایش صد هزار دلاری در دارایی مسکن دربین صاحبان املاک، باعث شد حدود 18 درصد احتمال داشتن فرزند دربين آنها زیاد شود.
در کشور انگلستان نيز مطالعات زیادی انجام شده است که یکی از آنها را بيان ميكنم. در آنجا نيز به خانوادهها اعتبار مالیاتی میدادند. اعتبار مالیاتی باعث شد تا زنان مجرد با کاهش احتمال تولد و طولانی کردن فاصلة ممکن بین تولدها در همة رتبههای بین آنها به این برنامه پاسخ دهند و زنان تك فرزند نيز تشویق شدند تا فرزند دوم را نيز به دنيا آورند. در کشور فرانسه نيز سه مطالعه انجام شده است. همه مطالعات نشان میدهندکه تشویقهای مالی در رتبة تولد، تعداد فرزند و باروری، در کل تأثيرگذار بوده است. مطالعة اول نشان ميدهد مشوقهای مالی در تعیین تصمیمهای باروری در فرانسه نقش مهمی ايفا ميكنند. کمک بدون شرط برای حمایت از فرزند، بهازای هر سه درصد از تولید ناخالص داخلی، باعث افزایش 3/0 واحدی میزان باروری کل میشود؛ یعنی اگر بهاندازة سه درصد میزان تولید ناخالص داخلی، مشوق به مردم ارائه دهید، 3/0 واحد به واحد باروری اضافه میشود. اگر این موضوع در ایران اتفاق بیفتد، مشکل باروری در این مقطع حل میشود؛ بدينمعنا که اگر الآن ميزان باروري 7/1 فرزند به ازای هر مادر باشد، با 3/0 افزايش، ميزان باروري به دو فرزند ميرسد. افزايش بدون شرط 150 یورو بُن فرزند در ماه برای فرزند سوم، بیشتر تأثيرگذار است. در کشور فرانسه، هر سه سال یکبار آثار سیاستهای تشویقی را بررسی ميکنند؛ مطالعاتی که در زمينه اثرگذاری مشوق ها بر باروری انجام شده اند، و مورد بررسی قرار گرفته اند تأثیر مهم مشوق ها در افزایش باروری را نشان میدهند. مطالعات کشور اتریش نشان میدهد مادرانی که در گروه مطالعه بودند، پانزده درصد بیشتر احتمال داشتن فرزند اضافه در سه سال آینده را داشتند؛ نهتنها در زمان تولد، بلکه در تعداد فرزندان. مطالعة دیگري در اتریش نشان میدهد هم مشوقهای ساختاری و هم مشوقهای مالی بر نیت داشتن فرزندی دیگر، تصمیم در داشتن فرزند و همچنین داشتن اولین فرزند یا فرزند بعدی، زودتر اثرگذار خواهد بود؛ یعنی آنها سیاستهای مالی و مشوقهای ساختاری را از هم تفكيك كردهاند؛ هرچند به نظر ميرسد در کسانی که هیچ فرزندی ندارند، مشوقهای مالی بیشتر تأثيرگذار باشد؛ درحالي که در افرادی که فقط یک فرزند دارند، مشوقهای ساختاری بیشتر موجب افزایش باروری میشوند؛ البته ساختار بدينمعنا که باید ساختار زندگی و شکل کار کردن عوض شود. کار شبانهروزي باعث میشود که نتوانم به مشوقهای مالی پاسخ بدهم؛ ولی اگر ساختار من عوض شود و قرار باشد براي مثال، فقط از صبح تا ساعت چهار بعدازظهر کار کنم و همسرم شغلي مانند معلمی داشته باشد، ساختار زندگی شغلی من عوض شده است. بنابراین، مشوق ساختاری برای فرزند بیشتر تأثيرگذار است. پس مشوقهای ساختاری موجب افزایش بارداری میشوند. بيشتر پژوهشها اثبات ميکند مشوقهاي مالی و ساختاری اثرگذارند و بيشك بر رتبه اثر میگذارند؛ یعنی موجب میشوند سریعتر به تعداد فرزندان دلخواه دست يابند و در طولانیمدت بر باروری، و درمجموع بر تعداد فرزندان تأثيرگذار باشند.
نکتة پاياني اينكه، هيچيك از اينها بدينمعنا نيست که اگر سیاستهای تشویقی در این کشورها اثرگذار و مثبت بود، در کشور ایران نيز كارآمد باشد؛ حتي اگر در مواردي در آن کشورها سیاستهای تشویقی اثر منفی داشته است، بدينمعنا نيست كه در کشور ایران نيز اثر منفی بگذارد. بايد با توجه به تجربیاتی که در کشورهای دیگر هست، سیاستها را در ایران پيگيري و و ارزیابی کنیم. براي مثال، در کشور فرانسه هر سه سال ميزان تأثيرگذاري اين سياستها را ارزيابي ميکنند. در ایران نيز بايد چنين کاري را انجام دهيم و براساس نتايج اين ارزيابي، سياستهايمان را اصلاح کنيم.